-
آنچه گذشت
سهشنبه 10 اسفند 1395 08:57
-
دوست بی معرفت و ماجراهای ضمانت بانکی
چهارشنبه 27 بهمن 1395 16:45
-
سرعت تند زندگی و حجم کارهای آخر سال
سهشنبه 19 بهمن 1395 09:32
-
هفته شلوغ
چهارشنبه 13 بهمن 1395 11:40
-
کنسرت + دیدن یه دوست خوب مجازی
چهارشنبه 6 بهمن 1395 17:30
-
دل شکستن + حس گناه (رمز متفاوت)
چهارشنبه 29 دی 1395 15:44
-
آخر هفته - سردرگمی +دلتنگی
شنبه 25 دی 1395 16:03
-
دلخوری
چهارشنبه 22 دی 1395 11:35
-
وسواس پس انداز من
سهشنبه 14 دی 1395 11:21
-
لاغر نمیشم که نمیشم! + دغدغه هام
یکشنبه 12 دی 1395 16:10
-
اتفاقات این چندوقت + شب یلدا در اداره
سهشنبه 30 آذر 1395 14:05
-
حال این روزای ما (رمز متفاوت)
چهارشنبه 17 آذر 1395 12:31
-
در تمنای جرعه ای آرامش (رمز متفاوت)
یکشنبه 14 آذر 1395 10:18
-
مهمونی عذاب آور
سهشنبه 9 آذر 1395 16:44
-
چند روز خاطره انگیز در شهر رشت
دوشنبه 1 آذر 1395 16:26
خب چهار روز عالی و رویایی رو گذروندم، در شهر زیبای رشت در کنار مادرشوهر و پدرشوهر و خواهر شوهر مهربونم که واقعاً دوستشون دارم و از بودن در کنارشون بینهایت لذت میبرم. پنجشنبه صبح به سمت رشت حرکت کردیم و دیروز بعد از ظهر هم برگشتیم تهران و حدود ساعت نه و نیم شب رسیدیم خونه، البته به نظرم خیلی شانس آوردیم وو واقعاً...
-
خصوصی (رمز متفاوت)
سهشنبه 18 آبان 1395 10:42
-
دلم خیلی چیزها میخواد (رمز متفاوت)...
شنبه 8 آبان 1395 10:13
-
این چند وقت...
چهارشنبه 28 مهر 1395 16:02
زنگ زده ازم میپرسه اشکال نداره فردا با یکی از همکارهای خانمش برند نمایشگاه و بروشورهای شرکتشونو پخش کنه؟ الهی بمیرم برات عزیز دلم، که انقدر به فکر منی، یه ذره من و من میکنم که مثلا فوری و بیتفاوت نشون نداده باشم خودمو درواقع هم خیلی با این قضیه اوکی نیستم، اما خب یکم بیشتر شور گذاشتم. گفت خودشم معذبه و دوست داره یه...
-
سفر به سمنان و اصفهان
سهشنبه 13 مهر 1395 19:50
خب بعد اینهمه مدت چی بنویسم؟ انقدر ننوشتم که الان که بعد مدتها میخوام چند خطی بنویسم یه خورده گیجم و نمیدونم از کجا شروع کنم. اینجور موقعها که حرفهام از خیلی قبل مونده، معمولاً طولانی نمینویسم، هر چی به زمان اتفاقاتی که افتاده نزدیکتر باشم، بیشتر و مفصل تر مینویسم تا اینکه زمانش بگذره و اون حس و حال هم از بین بره....
-
روز جمعه ای که تلخ شد
شنبه 27 شهریور 1395 16:28
-
روز پرکار دیروز
دوشنبه 1 شهریور 1395 11:45
دیروز خیلی روز خسته کننده ای بود، از همون صبح سامان دنبال سند خونه و اجاره نامه و سایر مدارکمون میگشت که یهو یادش اومد مدارکو دیشبش که برای یک سری کارهای مربوط به اجاره دادن خونه برده بود، برنگردونده و احتمالاً یا توی نونوایی جامونده یا سوپری چون سر راهش فقط به این دو جا سر زده بود، از لحظه ای که فهمید عین مرغ...
-
دو تا آدم آتیشی
چهارشنبه 27 مرداد 1395 13:04
-
اتفاقات خوب
شنبه 23 مرداد 1395 15:39
دیروز با دخترخاله سامان و شوهرش، اونیکی دخترخالش و دوست مشترک خانوادگیشون رفتیم پارک جنگلی یاس تو شرق تهران و جوجه کباب خوردیم. البته که من کلاً از جوجه کباب خوشم نمیاد و از طرفی چون مرغ سردیه، با توجه به رژیمم جزء مواد غذایی مضر برای من هست، از قبل به خودم قول داده بودم که به اصطلاح به غذا فقط نوک بزنم و نخورمش و...
-
پزشک سنتی و عمل به دستورات سختش!
یکشنبه 17 مرداد 1395 12:26
-
تصمیمات جدید
دوشنبه 4 مرداد 1395 13:22
-
مهمونی سالگرد عقد
چهارشنبه 30 تیر 1395 16:31
خدا رو شکر مهمونی اونشب خیلی خوب و فوق العاده برگزار شد، مادر و پدر سامان و خواهرش ساعت 7 عصر رسیدند و وسایلشون و خوراکیهایی که آورده بودند ( ترشی هفت بیجار و ماهی کولی و سیرداغ و پیاز داغ و گوجه فرنگی و خیار محلی و سبزی قرمه و یکم میوه) با کمک مامان جابجا کردیم. حدود نیمساعت بعدش هم مامان بابای خودم و رضوانه رسیدند...
-
یکسال بعد... الهی شکرت!
یکشنبه 27 تیر 1395 10:32
-
زیارت آقا...
چهارشنبه 9 تیر 1395 11:35
در یک اتفاق باورنکردنی، یکهو همه چیز جور شد و ما امروز ساعت 19:40 عازم مشهد هستیم... تا همین دیشب باور نمیکردم که ممکنه رفتنی بشیماما در یک اقدام عجیب، یکدفعه از دوشنبه تصمیم گرفتیم که بریم و همون روز بلیط قطارمون هم جور شد. خدا رو شکر. البته درخصوص اقامتگاه هم که ادارمون میده از چند روز قبلش استعلام کرده بودم و...
-
قهر و آشتی
چهارشنبه 26 خرداد 1395 15:19
-
احساس بد...
سهشنبه 25 خرداد 1395 12:16