بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

مهمونی آخر هفته

آخر هفته مهمون دارم و حسابی استرسشو گرفتم. فعلاً هم که وقت نکردم کارهامو انجام بدم.امروز عصر هم که وقت دندونپزشکی دارم و عملاً دیروقت میرسم خونه. سامان قول داده امروز که میرسه خونه، همه جا رو تمیز و مرتب کنه تا لااقل نگران تمیزکردن خونه نباشم. خریدا رو هم که دیشب براش لیست کردم بگیره و بیاره.

به خاطر یه مشکلی هم که برای دستشویی خونه من (که اجاره دادیمش) پیش اومده قبل این کارها باید بره سر بزنه و کارگر ببره درست کنند. خلاصه که هردومون امروز حسابی سرمون شلوغه.

مهمونای ما یزدین. یه زن و شوهر خیلی خوب و دوست داشتنی با لهجه یزدی

موضوع از این قراره که ما برای ماه عسلمون رفته بودیم یزد،‌قرار بود بریم هتل، قبل سفرمون به دوست سامان که یزدیه زنگ زده بودیم و درمورد جاهای دیدنی یه سری اطلاعات گرفته بودیم که با توجه به زمان کمی که داشتیم بدونیم کجاها بریم و کجاها نریم، اما وقتی رسیدیم اونجا اصلاً اجازه ندادند بریم هتل و ما رو بردند خونشون، من هم که کلاً خیلی معذبم و دوست ندارم مزاحم کسی بشم، هر چی اصرار کردم که میریم هتل، قبول نکردند و گفتند نه و امکان نداره و ناراحت میشیم. خلاصه که آخر سر رفتیم خونشون و سه روز هم موندیم و خیلی هم خوش گذشت.

حالا قراره این آخر هفته اونا بیان خونه ما. البته سر راهشون از یه مسافرت یک هفته ای میان تهران پیش ما و بعد هم برمیگردند یزد. من خیلی این خانواده رو دوست دارم، واقعاً محترم و مهربونند، اما دو تا پسر کوچیک فوق العاده شیطون دارند، 5 ساله و یکساله که اولیش یه مقدار بیش فعاله و حتی بردنش پیش دکتر به خاطر شیطنتهای بیش از حدش. خونه من هم که پرش 45 متر باشه. اصلاً مطمئن نیستم اونامتراژ خونه منو میدونند و دارند میان یا نه.

البته همون یکسال و نیم پیش که رفتیم اونجا تو حرفام به خانومش گفته بودم خونه ای که فعلاً هستیم کوچیکه و تصمیم داریم یکی دو سال دیگه که شرایطمون بهتر شد بریم یه جای دیگه، اما مطمئن نیستم که یادش مونده باشه چون یه اشاره کوچیک کردم فقط، دوست ندارم وقتی میرسن بخوره تو ذوقشون. من خیلی مهمون دوست دارم اما چون پسر اول این خانواده رو که الان پنج سالشه میشناسم و میدونم مدام بدو بدو میکنه و از حد معمولی هم شیطون تره و اونیکی هم تازه راه افتاده، میخوام مطمئن شم اندازه خونه منو میدونند و با علم به این موضوع میان. نگرانم به خودشون و بچه ها بد بگذره چون اونا واقعاً برای ما سنگ تموم گذاشتند. حالا وقتی برسن مجبورم همه دکوریها رو برداردم و دو تا از مبلها رو هم ببرم جای دیگه ای، شاید تو انباریمون! شایدم خونه همسایه روبرویی! وگرنه خدای نکرده بچه ها میخورن به مبلا و آسیب میبینند.

برای غذا هم باید همه غذاها رو از فردا درست کنم، کلاً دوست ندارم جلوی مهمون بلند شم آشپزی کنم، معذب میشه یا همش مجبوره بیاد تو آشپزخونه کمک کنه. از طرفی به خاطر فضای کوچیک خونمون اگه همه چی آماده باشه و نخواسته باشه جلوی اونا گیج بزنم و هی برم و بیام بهتره. تصمیم دارم فسنجون درست کنم با میرزاقاسمی. نمیدونم سوپ هم درست کنم یا نه.آخه تا چهارشنبه عصر که سر کارم و فقط چهارشنبه شب و صبح پنجشنبه رو وقت دارم. به خانومش که زنگ زدم گفت یا پنجشنبه ظهر میان یا عصر،‌قراره بهم خبر بدند اما فعلاً که چیزی نگفتن. منتظر خبرشونم.

احتمال زیاد تا جمعه شب هم بمونند. خدا کنه  مهمونیم خوب پیش بره و همه چی خوب و عالی باشه. یک وعده هم احتمالاً میریم یه رستوران خوب که ویژه کارمندان اداره ماست و تو شمال تهرانه و قیمتهاش برای ما مناسبتر درمیاد. امیدوارم بتونم از الان رزرو کنم.

خلاصه که این هفته هم اینطوری میگذره. خدایا شکرت.

آخر هفته ای که گذشت...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حالم بده

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزمرگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خاطره لعنتی (رمز متفاوت)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از هر دری سخنی...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نیاز به شروع دوباره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خصوصی! (رمز متفاوت)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پایان یک روز سخت کاری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خصوصی (رمز متفاوت)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.