بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

پسرکم طبق معمول مریضه! و من خسته از اینهمه مریض شدنهای پشت سر همش! بازم گوشش عفونت کرده! دکتر براش عکس لوزه نوشته چون امسال بار سومه گوشش عفونت میکنه و دکتر میگه شاید لوزه سوم داشته باشه و باید بریم پیش متخصص گوش و حلق و بینی بررسی بشه..... تازه باید یه سری هم ببرمش پیش متخصص چشم پزشک که چشمانش رو هم بررسی کنه مبادا مشکل مادرزادی چشم نیلا رو خدای ناکرده خدای ناکرده داشته باشه! دوبار نوشتم خدای ناکرده چون خیلی این موضوع نگرانم میکنه! کم سختی نکشیدم سر عملهای جراحی چشم نیلا! دو تا عملش در زمان بارداری نویان بود!

نیلا هم خیلی سطحی سرما خورده و سرفه و عطسه داره اما انگار خیلی جدی نیست، البته امیدوارم! خودم هم انگار دارم مریض میشم. بدترین حالت اینه که مادر مریض باشه و بچه هاش هم مریض باشند!

 خیلی ناراحت پسرکم هستم، با همه مقاومت و نفرتی که از دارو خوردن داره همش باید به زور و اجبار بهش دارو بدیم و خیلی زیاد این مریضی ها براش پیش میاد! یکی از سختترین کارهای دنیا، دارو دادن به بچه ای هست که به سختی دارو میخوره! البته خب حق هم داره!  آدم بزرگش هم از اینهمه داروخوردن خوشش نمیاد چه برسه بچه کوچیک! 

چرا انقدر این بچه مریض میشه آخه! نیلا هم خیلی تو همین سن مریض میشد اما خب نیلا تا 20 ماهگی مهد کودک میرفت و دوره دندون درآوردنش هم که یکم ایمنی بدن رو پایین میاره و  طبیعتاً بچه بیشتر مریض میشه طولانی تر از نویان بود، نویان حدود 15 ماهگی همه دندوناش کامل بودند پس این مریضی های پشت سر هم نه به خاطر مهدکودک رفتنه نه دندون درآوردن، ما هم که انقدر بچه ها رو بیرون و تو جمع نمیبریم از کجا میگیره خدا میدونه! خیلی مستاصل شدم.... البته دوست گلم فاطمه جان که همیشه با حرفها و راهکارهاش بهم راهنمایی و آرامش میده، بهم پیشنهاد کرد سال بعد برای هر دوتاشون واکسن آنفلونزا بزنم! اگر شرایطش باشه حتما اینکارو میکنم، حداقل برای نویان!

جمعه با سامان و بچه ها رفتیم سمت شهرک غرب که بچه ها برای اولین بار برف ببینند! آخه سمت خونه خودمون برف ننشسته بود اصلا! دلم میخواست بچه ها برف بازی کنند. نیلا شاید یکسالش بود که تو هوای برفی میبردمش مهد کودک و خاطره ای از برف نداشت و فقط تو کارتون دیده بود، نویان هم که اصلا برف رو ندیده بود، خواستم از نزدیک بازی کنند و تجربه کنند و حال و هوامون هم عوض بشه، هزار جور لباس بهشون پوشوندم و رفتیم برف بازی حاشیه اتوبان نزدیک شهرک غرب، خوب بود و بچه ها حسابی کیف کردند، یه آدم برفی ناشیانه هم درست کردیم که سامان گفت خرابش کن آبروریزیه از طرف اتوبان دید داره من حسابی بچه ها رو پوشونده بودم، اما بازم از همون فرداش یعنی شنبه دیروز مریض شدند ! الان عذاب وجدان اومده سراغم که حالا لازم بود حتماً ببرمشون بیرون ؟ از طرفی خب میگفتم بچه ها باید تجربه کنند و بسه هر چی خونه موندند، بذار برن بازی کنند و خوش بگذرونند، از طرفی حال نویان رو که میبینم خیلی ناراحت میشم و احساس گناه میکنم.... واقعا آدم نمیدونه درمورد بچه ها چه کاری درست تره! 

بعد از برف بازی هم رفتیم سمت فروشگاه اتکا که محل کارم باهاش قرارداد داره (حکمت کارت) ببینم میتونم با موجودی کارتم که از چند ماه قبل داخلش مونده بود و پس انداز شده بود (البته اعتباریه و قابل برداشت نیست) یه سرخ کن بدون روغن بردارم که متاسفانه متصدی فروشگاه گفت هیچکدوم از فروشگاههای اتکا سرخ کن رژیمی ندارند و از سه ماه پیش دیگه براشون نیومده، حالا من موندم و مبلغ پولی که اعتباری تو کارت هست، به سرم زد از همونجا توستر برقی رومیزی بگیرم چون تو خونه فعلی که گاز رومیزی داشت، فرگازم رو از خونه قبل نیاورده بودم و جای فرتوکار هم نداشتیم، برای همین کیک یا غذاهایی که با فر درست میشه  رو تو قابلمه به روش خودم درست میکردم، گفتم حالا که سرخ کن ندارند، بذار  با مبلغ کارت، اون توستر رومیزی بگیرم، اما ته تهش دیدم هم تو آشپزخونه کوچیک من جا گیره هم اینکه خب تهش دلم با همون سرخ کن رژیمی بود و میدونستم بعداً میخوام اون رو هم بگیرم، من سرخ کن معمولی دارم و اتفاقا میخوام بفروشمش چون استفاده نمیکنم اصلا! حتی یکبار هم روشن نکردم (اگه کسی خریداره بهم بگه) اما بدون روغنش رو میخوام! دیدم تهش بخوام توستر هم بگیرم دلم با سرخ کن رژیمی هست، پس منصرف شدم! حالا باید ببینم کسی  مثلا مامانم یا همکار و... هست کارت من رو بگیره و بره فروشگاه اتکا خرید کنه پولش رو نقدی بده به من که برم از بیرون یه سرخ کن رژیمی بگیرم...آخه به نظرم برای منی که مدتهاست رژیم دارم و سامان که چربی خونش بالاست و اینکه خودم اصلا غذاهام رو پرچرب نمیکنم و خیلی تو پخت و پزهام رعایت سلامتی غذا رو میکنم، خیلی وسیله خوب و کاربردی هست. تازه فکر میکنم بتونم باهاش کیک و غذاهایی که با فر درست میشه هم درست کنم، البته امیدوارم. 

بعد از فروشگاه اتکا هم رفتم یکی دو ساعتی خونه مادرم، چقدر هم که هوا سرد بود و برای نیسماعتی که بخاری ماشین خراب شد داشتیم یخ میزدیم! خواهر کوچیکم هنوز با بچش خونه مامانم بودند و قرار بود فردا شبش برگردند خونه خودشون، دلم میخواست قبل اینکه برن خونه خودشون، خواهرزاده قشنگم رو یکبار دیگه ببینم چون خب خیلی راحت نیست بخوام برم خونه خودش، دیگه  ساعت هفت و نیم رسیدیم و ساعت نه هم برگشتیم، تو این تایم کلی قربون صدقه روشا جانم، خواهر زاده قشنگم رفتم ! عشقش تو دلم داره هر روز بیشتر میشه. مادرم هم از قبل یکی دو تا غذا تو فریزر داشت که داد بهمون آوردیم (شوهرخواهرم براش میاره اغلب از محل کارش) البته سامان همونجا شامشو خورد اما من چون رژیم بودم و نمیخواستم غذای برنجی بخورم، شام نخوردم.

خواهرم از نظر روحی خیلی به هم ریخته بود، کلی باهاش صحبت کردم و بهش دلداری دادم و گفتم من دقیقا نگرانیهات رو میفهمم، بهم گفت میشه لباس بچه رو عوض کنی، من میترسم! پشت و پایین  لباسش به خاطر جیش کردن خیس شده و میترسم سرما بخوره! داشتم لباسش رو عوض میکردم و رویی رو هم عوض کردم (بماند که خیلی هم اعتماد به نفسش رو نداشتم با وجود دو تا بچه ای که بزرگ کردم!) که دیدم این بچه اصلا لباسش خیس نیست! خواهرم که بدتر از خودم وسواس داره، همش فکر میکرد خیسه و میترسید مریض شه بچه! همش هم میپرسید مطمئنی خیس نیست؟ مریض نمیشه؟ مطمئنی بدنش ایمنی داره و سرما نمیخوره؟ دستت رو قبل عوض کردن لباسش شسته بودی؟ مطمئنی چشماش مشکلی نداره و اینجوری نگاه میکنه طبیعیه؟ و منی که خودم از این جنس وسواسها و سوالهای این مدلی رو سر هر دو تا بچه و بخصوص موقع نیلا تجربه کرده بودم، سعی کردم درکش کنم و سرزنشش نکنم و فقط تایید کنم که اصلا لباسش خیس نیست یا چشماش سالمه و طبیعیه تا قبل 40 روز بچه مستقیم به چشم آدم نگاه نکنه  و یکم چشماش انحراف داشته باشه. 

باهاش کلی صحبت کردم و بنده خدا وسطش هزار بار چشماش خیس  اشک میشد! تو اون مدت کم که اونجا بودیم چندبار آروم و به پهنای صورت اشک میریخت! میپرسیدم چیه به من بگو! میگفت نگرانش هستم همش! یا میگفت نمیتونم تنهایی برگردم خونه و دلم میخواد مامان بیاد و میترسم! نمیتونم کارهاش رو بکنم! بهش گفتم به خدا قسم من عین همین ترسها رو داشتم، با این تفاوت که من خیلی زودتر از تو با بچه تنها شدم! سر دومی که همه کارهاش از اول با خودم بود! بهش گفتم من سر هر دو بچه وقتی مادرشوهرم بعد ده روز برگشت رشت، جوری تمام وجودم رو ترس و اضطراب گرفته بود که زار زار گریه میکردم و میگفتم خدایا بگو من چکار کنم؟ خدایا من نمیتونم! من از عهدش برنمیام! حتی گاهی چشمام رو میبستم و عین دیوونه ها با خودم حرف میزدم و میگفتم مرضیه شاید داری خواب میبینی و بچه ای هنوز نداری، انقدر نگران نباش! بعد چشمام رو باز میکردم که مطمئن شم همه چی واقعیه یا نه!!! یا از دستشویی میومدم بیرون و میرفتم نگاه میکردم ببینم بچه من واقعا تو اتاقه و من واقعا مادر شدم؟ تا این حد نگران بودم و تا این اندازه خودم رو باور نداشتم! همه این حرفها و تجربیاتم رو بهش گفتم و تاکید کردم خودش رو سرزنش نکنه بابت این احساسات و  کاملا طبیعیه اما از یه جایی سعی کنه به خودش مسلط باشه و امور رو به دست بگیره و به این احساسات و ترسها بیش از حد اهمیت نده و نذاره تجربیات من براش تکرار بشه ، بهش گفتم اتفاقا بهتره بره تو دل ماجرا و هر چه زودتر خودش با بچه تنها بشه تا ترسش کمتر و کمتر بشه و کارهاش رو مستقلا خودش انجام بده و قلق زندگی سه نفره با د اشتن یه نوزاد هر چه زودتر دستش بیاد، بهش گفتم اینطوری اتفاقا بعد چند روز حالش خیلی بهتر میشه و این روزها برای همه مامانها بوده و گذشته! بعد یکی دو ماه که روش کارها دست آدم میاد حالش هم بهتر میشه اما باید مواظب افسردگی بعد زایمان هم باشه.... بهش گفتم حالا دو روز تنها برو خونت اگر دیدی خیلی سختته دوباره برگرد یا بگو مامان بیاد اونجا، اما هر چه زودتر با ترسها و نگرانیهات روبرو بشی برای خودت بهتره.

خلاصه که کلی باهاش صحبت کردم و دلداریش دادم. دیشب برگشته خونه خودش، نمیدونم آخرش مامانم هم باهاش دوباره رفته یا نه، باید زنگ بزنم بپرسم....

پیرو پست قبلی، اینو بگم که من تصمیم گرفته بودم یه کمی بعدتر به خواهرم دلخوریم رو بگم بابت انتقاد از لباسم و .... اما سه چهار روز پیش و قبل اینکه شنبه شب بریم دیدن بچه، خیلی یهویی دیدم یه پیامک برام فرستاد، نوشته بود:

"سلام خواهر جان، پیام دادم بازم تشکر کنم بابت لباسها و وسایل نینی که بهم دادی، خیلی به دردم میخوره و برام تجربه شده که چه لباسهایی بیشتر به کارم میاد که بعدتر خودم برای روشا بخرم، الهی خیر ببینی. انشالله خدا به خودتون و بچه ها سلامتی بده، دخترم نیلا هر روز بهتر و بهتر از قبل بشه. خدا دلتون رو شاد کنه"...

انقدر حس خوبی از این پیامش گرفتم که نمیتونم بیان کنم، دلم گرم شد اصلا، به خودش هم گفتم دلم گرم شد با پیامت که جواب داد ایشالا دلت همیشه گرم باشه! آخه خواهرم ازم قبلاً بابت این وسیله ها تشکر کرده بود اما اینطور گرم و صمیمانه نه! راستش زیاد انتظار چنین پیامی رو ازش نداشتم و کلاً آدمی نیست خیلی اهل ابراز احساسات باشه، کلاً آروم و کم حرفه.

اینم بگم که من در دوران بارداری پرخطر خواهرم براش نذر پول برای سفره حضرت رقیه که مادرشوهر سونیا (خواهرشوهرم) میندازه، کرده بودم (200 تومن)، خود سونیا بهم پیشنهاد داد و منم قبول کردم،  البته نذر امامزاده صالح و یکی دو تا نذر دیگه هم کرده بودم، بهش گفتم یکی از نذرهاش رو انجام دادم و در سفره ای که انداخته میشه سهم داره و ایشالا که همین عزیزان، حافظ دخترش باشند. کلی تشکر کرد و جواب داد "ایشالا هر چی برامون دعا و نذر کردی به زودی خدا با چندبرابرش خوشحالتون کنه و زندگیتون پر از آرامش و سلامتی باشه."

خلاصه که انقدر با این پیامها دلم گرم شد که راستش دیگه منصرف شدم که بخوام بعدها اون قضیه (درمورد انتقاد از لباسم) که ناراحتم کرده بود رو یادآوری کنم، به هر حال قبلا هم گفتم، خواهرم نیت و منظور بدی نداره، همیشه راحت حرفش رو زده، اهل حاشیه و مقدمه چینی و .... نبوده اصلاً خیلی مثل من احساساتی حرف نمیزنه و عمل نمیکنه و به قول معروف زبون باز نیست،  برعکس من کم حرفه و زیاد درمورد موضوعات زندگیش صحبت نمیکنه... یعنی میخوام بگم یه سری ویژگیهای خاص رفتاری داره اما مجموعاً دختر بدی نیست و ذات خوبی داره.

 اما خب همچنان  پیرو پست قبلی روی حرفم هستم که از این به بعد تمام تلاشم رو میکنم که اگر مسئله یا حرفی ناراحتم میکنه، همون موقع واکنش مناسب نشون بدم که بعداً خودخوری نکنم. یادم باشه که از این به بعد اولویت اصلی رو به خودم و همسر و بچه هام بدم (خدا میدونه همیشه با رودربایستی بیخودی خودمون رو اولویت آخر گذاشتم که اشتباه بزرگی بوده) و نگران قضاوت های بقیه درمورد خودم هم نباشم و بابت ترس از تنهایی، محبت رو بیخودی گدایی نکنم با محبت یک طرفه خودم! فقط خدا کنه موفق شم، چون قبلا هم این تصمیم رو گرفتم و مثلا با کوچکترین محبتی که بهم شده از طرف دوستان و همکاران و خانواده و آشنایان، دوباره برگشتم به همون آدمی که خواسته ده برابر جبران کنه، از الان باید بیشتر حواسم باشه به رفتارهام و بیشتر از این، محبت افراطی و بیجا نکنم و خیلی بیشتر قدر و ارزش خودم و همسر و بچه ها رو بدونم و اجازه ندم کسی هر جور که دوست داشت با من رفتار کنه! باید به اندازه ای به بقیه بها بدم که بهم بها و ارزش میدند نه بیشتر! باید قدرت نه گفتن رو یاد بگیرم! هر طور که هست! 

خدا کنه موفق شم چون اگر شکست بخورم احساس ضعف شخصیتیم خیلی بیشتر میشه و سرخورده میشم! پس برای اینکه این اتفاق نیفته اینبار از همیشه جدیتر شروع میکنم و توکلم به خداست که بتونم موفق بشم! حتی اگر این موفقیت 50 درصد هم باشه خیلی بهتر از اینه که به این رویه اشتباه ادامه بدم.

در همین راستا همون دوستم که قراره ضامنش بشم (اصلا نشد از زیرش شونه خالی کنم) چند تایی بابت کارهای اداری ضمانت بهم پیام داد و من برعکس همیشه که ته پیامهام یه عزیزم یا گلم یا جان میذارم، کوتاه و بدون این کلمات همیشگی جواب دادم، (به دنبال جواب سرد و کوتاهش به پیام گرم و صمیمی من پای پست اینستاگرامش) تا همینجا از خودم راضی هستم! نمیشه قدمهای خیلی بزرگ بردارم! اینطوری احتمال شکست و سرخورده شدنم بالاتر میره...

راستی این هفته بالاخره نیلا رو دو تا کلاس ثبت نام کردم، کلاس نقاشی که دوشنبه ها و چهارشنبه ها میره از ساعت 6 تا هفت غر وب، کلاس موسیقی (بلز) که 5 شنبه ها از ساعت ده تا یازده میره، هفته قبل هر دو تا کلاس رو برای اولین بار رفته و دوست داشته، از همون آموزشگاه هم براش دستگاه بلز خریدم  و خیلی باهاش سرگرم میشه! البته باید متوجهش کنیم که این یه جور آموزشه و صرفاً اسباب بازی نیست. امیدوارم بتونه با کلاس ارتباط بگیره و انشالله موفق بشه. دلم میخواست میشد کلاس ژیمناستیک یا تکواندو یا کلاس شعر و قصه هم ثبت نامش کنم اما خب متاسفانه هیچکدومشون تایم عصر نداشتند و فقط صبحها بودند، منم که نمیتونم با وجود نویان زمستونی صبحا ببرمش و بیارمش، میخواستم جوری باشه که سامان بعد از سر کار ببرتش و بیارتش، حالا جلسه اول کلاس نقاشی و موسیقی رو خودم باهاش رفتم که شرایط رو ببینم و با معلمش و محیطش آشنا بشم، از جلسات بعد سامان میبره و میاره، اینطوری بچم کمی از تنهایی درمیاد و حالا که تلویزیون قطعه، و استفاده از گوشی هم به حداقل رسیده، سرش گرم میشه، خدا رو چه دیدی شاید این وسط یکم هم شرایط روحی و استرسهاش بهتر شد، بماند که همین جلسه اول که سامان نرسید بیاد و مجبور شدیم با اسنپ بریم و بیایم، از شدت استرس اینکه ماشین خودمون نیست و نمیدونم چی چی جلوی آینه ماشینش آویزون کرده و به آقای راننده بگو برش داره چطوری دچار ترس و وحشت و گریه شد و چه بلایی که به سرم نیاورد! تازه من نمیگم اینا راننده های غریبه هستند، میگم دوست باباش اومده دنبالمون! با اینحال خیلی میترسه و حسابی اعصابم رو خورد میکنه!

بچه ها چند دقیقه پیش بیدار شدند، نویان کل لباسهاش پس داده و خیسه و باید مثل خیلی از اول صبحهای دیگه که بیدار میشه پوشکش و کل لباسهاش رو عوض کنم! بیرون روی هم داره و کارم چندبرابر شده.

برای ناهار هم باید  زرشک پلو با مرغ درست کنم، برای بچه ها هم سوپ مقوی بذارم، البته که نیلا خانم دستور ماکارونی داده و خوشبختانه از جمعه ماکارونی مونده که همون رو بهش میدم بخوره، اما خب ترجیح میدادم به جاش سوپ بخوره که براش الان بهتره...نیلا خیلی میونه خوبی با سوپ نداره اما هر طور هست گهگاه برای شام بهش میدم. یکم خونه رو هم مرتب کنم به روال هر روز، بماند که حتی دو ساعت هم تمیزی موندگار نمیونه! بچه ها در عرض یکساعت دوباره خونه رو به همون شکل قبل درمیارند! دیگه بچه داری همینه دیگه! خدا به همه مامانا قوت بده! خدایی خیلی سخته! 

فقط امیدوارم مریضی نویان خیلی هم ادامه دار نشه! من این زمستونی 24 ساعته مریض داری کردم! 

مرسی بابت پیامهای پست قبل و حرفها و راهکارهایی که بهم دادید دوستان عزیزم

نظرات 19 + ارسال نظر
مهناز جمعه 4 اسفند 1402 ساعت 15:34

سلام عزیزم .میشه ادرس سایتی که لباس برای فسقلیات خریدی رو بهم بگی؟ منم قصد خرید برای دختر چهارسالم دارم اما به سایتها و پیجها خیلی اطمینان ندارم

سلام مهناز جان
بله حتما
سایتش ninii_jon هست
به نظرم برای لباسهای بچه گانه تو خونه قیمت مناسبی داره، لباسهای بیرونیش هم قیمتش بد نیست، به نظر میرسه بیشتر لباسهای تو خونه میاره البته.
منم برای لباس بچه اولین بار بود اینترنتی سفارش میدادم، جنس و کیفیت کارها هم به نسبت قیمتش خوب بود و اینکه ظرف حداکثر شش روز هم هر دو سری که سفارش دادم رسید خودش یه امتیاز مثبت بود.

دریا یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 07:29 http://Taarikheman.blogsky.com

سلام عزیزم
خواستم بگم حتما هواپز رو بگیر. تقریبا بهترین چیزیه که من تا حالا واسه خونه خریده ام. من تابستون مارک فیلیپس رو خریدم حدود ده تومن. واقعا خیلی راضی ام ازش. اصلا فارغ از سالم بودنش، طعم غذا هم توش خیلی خوشمزه تره

سلام عزیزم
ممنونم که نظرت رو گفتی.... اتفاقا من هم یک هفته پیش خریدم و با اینکه تو دو سه تا تجربه اول زیاد موفق نبودم اما الان که کم کم قلقش دستم اومده به نظرم خرید خوبیه. البته خب مارک فیلیپس که عالیه، من گوسونیک گرفتم (9 لیتری) و اگر همین حجمی که گرفتم فیلیپس میگرفتم 15 تومن یا بیشتر میشد....بعد هم شنیدم که تکنولوژی زیاد خاصی نداره و بهتره پول برند ندم، حالا اگر سوالی درمورد نحوه پخت غذاها داشتم ازت میپرسم دریا جان، مطمئنم تجربه زیادی پیدا کردی تو کار با این دستگاه.

سارینا2 چهارشنبه 25 بهمن 1402 ساعت 16:55

سلام مرضیه جان
خوبی؟
دیدم چند وقته ننوشتی گفتم یه احوالپرسی بکنم

سلام سارینا جان
ممنونم که به فکرم بودی.
یه خورده گرفتار کار و زندگی بودم و زیاد رو مود نوشتن نیستم... بس که طولانی می‌نویسم گاهی خودم هم خسته میشم و استارت نوشتن برام سخت میشه! پستهای تو رو همون روز خوندم اما چون حرفهای زیادی برای گفتن داشتم نمیشد با گوشی و در حضور بچه ها کامنت بذارم، گذاشتم برای وقتی لپ تابمو بیارم که فرصت نشده!
ایشالا همین روزا می‌نویسم هرچند چیز قابل عرضی هم نیست
مرسی از محبتت

رهآ جمعه 20 بهمن 1402 ساعت 22:46 http://Ra-ha.blog.ir

پس هنوز امضا نکردی.
باتوجه به کامنت‌ها فکرکنم اینجا خیلی از دوستان مخالف ضامن شدنت هستن.
میدونی من خودم زخم خورده نه گفتن همسرم هستم. یعنی بلد نبود نه بگه.
حالا حکایت توست.
به نظرم همسرت هم راضی به این کار نیست. و تو خیلی راحت میتونی به همکارت بگی همسرم رضایت نمیده و نمیتونم بیام امضا کنم. اینجوری دروغ هم نگفتی.


سیب قرمز باعث یبوست و نفخ میشه. به خاطر همین تاکید کردم سیب زرد.

کلی ماجرا داشتم سر همین ضامن شدن رها جان...
راستش های دوست ندارم تو پست بعدی بنویسم چون اعصابم رو خورد می‌کنه
به هر حال رفتم امضا کردم دو روز پیش و تمام شد!
هیچ جوره نشد انجام ندم، بهانه عدم رضایت همسر هم با توجه به اینکه همسرم و این خانم با هم چند باری تلفنی بابت یه سری کارها حرف زدند و هم رو تو اینستا هم فالو داشتند و همیشه این خانم از سامان تعریف می‌کنه عملا ممکن نبود...ضمن اینکه در واقعیت هم سامان اندازه من دو دو تا چهار تا نمیکنه و مخالفت جدی نداشت.
ای بابا...
خیلی موقعیت بدی بود...‌اما خب خیلی زیاد محکم کاری و تأکید کردم راجب ضمانت وام خودم سال آینده و اینکه مشکلی پیش نیاد...
عملا یه جور اجبار بود! واقعا بود!
ایشالا که خیر باشه

سمیرا پنج‌شنبه 19 بهمن 1402 ساعت 09:20

عیدتون مبارک عزیزدلم

ممنونم سمیرا جانم
عید شما هم مبارک عزیزم
ایام به کام

رهآ چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 23:38 http://Ra-ha.blog.ir

مرضیه جان الان ضامن شدی؟ یا فعلن داری کاراش رو انجام میدی؟ میدونی دلم میخواد بهت بگم این کار انجام نده، چه لزومی داره برای کسی که رفتار درستی باهات ندارهداین کار انجام بدی. ولی خب واقعن نمیدونم پیشنهادم درست هست یا نه. اگر تا الان ضامن نشدی بیشتر فکرکن.


راجع به بچه ها
حتمن شربت مولتی ویتامین استئوکر و سانستول بهشون بده. یک دوره یکی‌ش بده، تموم که شد بعدی رو بده.

بعد ی کاری کن. ی برنامه روزانه بنویس. بزن جلوی چشمت. هر روز هم تیک بزن. برنامه شامل این‌ها باشه.
خرما ۳ تا ۵ تا دونه.
عسل و سیاهدونه معرکه س برای تقویت سیستم ایمنی. سیاهدونه رو همون لحظه دو سه تا دونه بکوب با عسل قاطی کن، روزی ی قاشق
عسل بتونی با کنجد و مغز ترکیب کنی روزی یک قاشق بخورن عالی
کنجد ایرانی
الان فصل پرتقال و لیموشیرین، هر روز یک لیوان آب میوه بهشون بده
روزی یک عدد سیب زرد. کلن از سیب هیچوقت غافل نشو‌. کنار سیب میتونی هویج هم ریز کنی
آجیل
ارده و شیره
روزی یک لیوان شیر با خرما. اگر بتونی یک قاشق پودر سنجد هم داخلش بریزی که معرکه میشه.
ی سری آجیل هست، بهش میگن آجیل سلامت که شامل سویا و برنجک و کنجد و ... میشه. خیلی برای بچه ها مقوی. روزی ۲ تا قاشق هم بخورن خوبه.

ببین برای خوردن این‌ها خیلی بهشون اصرار نکن. بچه ها وقتی اصرار کردن ببینن فکر میکنن چه خبر و مقاومت میکنن.

سلام رها جان
والا نه اینکه برم بانک امضا کنم نه، اما خب مدارک و برگه کسر از حقوقم رو گرفته برده و داده بانک و فقط مونده وام که آماده شد برم بانک امضا کنم...
رها جان از اول باید قبول نمیکردم، اونم روی من حساب کرد و رفت دنبال کارهاش، الان هر طور حساب میکنم میبینم نمیتونم بزنم زیر همه چی، کاش از اول بهانه میاوردم، البته خداییش چندجور بهانه آوردم اما خب همش رو گفت تو نگران نباش به وقتش اگر مشکلی برات پیش بیاد مثلا برای وام خودت، درستش میکنیم و خب میگفت پسرم گیره و اینکه هم اتاق هستیم و ممکنه کار من بهش گیر کنه، عملاً خیلی کاری ازم برنمیومد، ایکاش اصلا از اول به من نمیگفت! اینهمه آدم، اینهمه همکار! چی بگم والا، من که کاری ازم ساخته نبود، توکل به خدا دیگه
این سری حتما همین مولتی ویتامین ها رو میگیرم رها جون، قبلترها وقتی نیلا بچه تر بود بهش میدادم اما مدتها بود با ایمیونس و شربت آرجی پلاس که برای قد هست جایگزین کرده بودم.
چشم این برنامه رو هم مینویسم، البته تو ذهنم دارم و همیشه بهش پایبندم، متاسفانه نویان که تنوع غذایی خیلی کمی داره، نیلا هم از سیاهدونه خیلی بدش میاد اما مغزها رو دوست داره، شکر خدا مدتیه به ترکیب ارده عسل علاقمند شده و صبحانه میخوره، خب برام خیلی عجیب بود آخه نیلا اهل اینجور خوراکیها نبود.
متاسفانه آبمیوه طبیعی نمیخورند بچه ها، فقط پاکتی که البته خیلی خیلی کمش کردم، اما حتما سال بعد که یکم بزرگتر شدند با یه قلق خاصی آبمیوه طبیعی به خوردشون میدم، سیب هم بدشون نمیاد اما خیلی کم میخورند، باز نیلا سیب قرمز رو گاهی تا یک سوم میخوره که خودش غنیمته.
برای نویان سویق خریدم و همراه فرنی صبحانه یک روز در میان بهش میدم (قاطی فرنی یا شیر و بیسکوییت میکنم) تو ترکیبانش سنجد هست....
نیلا برنجک هم دوست داره اما مدتیه براش نگرفتیم، یعنی یادم رفته بود مرسی که یادآوری کردی....
توصیه های خوبی کردی رها جان، مثل همیشه، ممنونم دوست دلسوز و مهربونم

نازیلا چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 17:06

مرضیه جان خوشحالم آرومتری و دلت با خواهرت صاف صاف شده
یه سوال داشتم عزیزم گفتی آقا سامان چربی خون دارن،علائمشون چی بود؟ عدد آزمایششون چند بود؟ و اینکه سرگیجه زیاد دارن؟و کلا غذاهای همسرت بدون روغن و چربیه؟ آخه من شک دارم به اینکه بابام چربی داشته باشه

سلام نازیلا جان
ممنونم عزیزم
والا عدد آزمایشش دقیقا یادم نیست اما میدونم یه عددی که باید حداکثر 200 میبود برای همسرم 400 و خورده ای بود! غلظت خون هم داشت الان قرص و دارو میخوره.
سرگیجه نه زیاد اما مثلا همش دلش میخواد بخوابه، وسط صحبت یا شوخی یا وقتی گوشی دستشه، یهویی بی هوا خوابش میبره، گاهی صورتش قرمز و برافروخته میشه، چاقی شکمی داره که البته تا دو سه سال اول ازدواج اصلا نداشت، گاهی از یه سری دردهای بدنی شکایت میکنه و اینکه کلا نسبت به اوایل ازدواجمون خیلی زودتر خسته میشه و انگار بدنش خیلی افت پیدا کرده.
تنها راه مطمئن شدن درمورد چربی آزمایش خون هست عزیزم، آخه افرادی مثل شوهرخواهر من هستند که خیلی هم لاغر و فعالند اما چربی خون دارند
من غذاهای خودمون رو با حداقل روغن درست میکنم! مثلا داخل مرغ فقط یه قاشق روغن میریزم، کتلت و کوکو رو هم با مقدار کمی روغن سرخ میکنم و تازه آخرش هم روغن اضافه رو اگر داشته باشه با دستمال میگیرم، برنج رو گاهی بدون حتی یه قطره روغن کته میکنم و میپزم، طبیعتا یکم به هم میچسبه بخصوص اگر حجمش زیاد باشه، اما خب وقتی خودمون هستیم مهم نیست، بادمجان سرخ کرده و سیب زمینی سرخ کرده و .... خیلی خیلی کم میخوریم، اما خب متاسفانه سامان عاشق چیپس و بخصوص تخمه هست که روغن زیادی دارند یا مثلا نیمرو خیلی دوست داره که وقتی زیاد بخوری چربی خون رو بالا میبره و من مدام بهش اعتراض میکنم اما در کل غذاهامون سالم هستند شکر خدا، البته برای بچه ها جداگانه روغن یا کره استفاده میکنم چون تو سن رشد هستند و برای وزن گیریشون لازمه.
انشالله که پدر در سلامت کامل باشند

لیلی چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 16:32 http://Leiligermany.blogsky.com

امسال ولا مریضی زیاد شده. بیمارستان ها دائم هشدار میدن بخش اطفال پر شده.
طفلک کوچولوها که باید بدنشون رو با ویروس های جدید سازگار کنند. کاش کوچولوها میوه می خوردن تا هم سیستم ایمنی تقویت بشه و هم موقع بیماری کمک کننده باشه. لیمو شیرین رو امتحان کن شاید دوست داشتن

سلام لیلی جان
فکر میکنم بار اوله پیام میذارید برام، من چند تا از پستهای شما راجب پسرهای گل و بامزتون خوندم، خدا حفظشون کنه براتون عزیزم
والا منم اطرافم خیلی خانواده ها رو دیدم که امسال درگیر مریضی بچه ها و خودشون شدند! دوره های سخت و طولانی بیماری! دیگه منم مستثنا نبودم دیگه اما خب خدایی خیلی اذیت شدم خیلی.
نمیخورند لیلی جان، البته دقت کردم مثلا نویان انار دوست داره و یکمی هم خیار! اما خب مثلا یکم میترسم انار بدم بهش بابت دونه های ریز، خیار رو هم بیشتر با دندوناش خورد میکنه میریزه اینور اونور یکم میخوره، سیب هم خیلی کم اگر گرسنه باشه میخوره، دیگه همین نهایتاً.
نیلا موز و انار دوست داره و نازنگی و پرتغال اگر کاملا شیرین باشه و سیب قرمز، البته اینا هم در حد زیاد نه، مثلا مقدار کم میخوره، اما تا بگی عاشق آبمیوه های پاکتی و صنعتیه که اصلا خوب نیست براش، بخصوص بابت یبوستی که از بچگی داشته.
اما خب یه اتفاق خوب اینه که حس میکنم نیلا هر چی بزرگتر میشه تنوع خوراکیها و میوه هایی که میخوره بیشتر میشه، بماند که تا الان هر دوشون منو بابت غذاخوردنشون (جدا از وسواس و سختگیری خودم) حسابی اذیت کردند!

ارغوان چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 00:04

مرضیه جان واکسن آنفولانزا فکر کنم بالای شیش ماه موردی نداره، من هر سال میزنم برای دخترم، و البته زیادم مریض میشه چون مهد میره ولی نهایتا دو‌سه روزه خوب میشه ( البته بگم سرفه میمونه ، تب اینا زود خوب میشه ولی) و آنفولانزا اینا نمیگیره. انشالله توام بزن براشون از سال بعد. پیج دکتر خدیجه ظریفی رو ببین متخصص اطفال هست تو شیراز هم اینستاگرام داره هم تلگرام. خیلی نکات آموزشی خوبی داره هم برای انواع مریضیها و هم تغذیه و …
امیدوارم با تصمیمات جدیدت حالت خیلی بهتر بشه، کامنتها رو خوندم دوستان حرفهای قشنگی زده بودن، همین که باید خودتو دوست داشته باشی و قبول داشته باشی

ممنونم که گفتی ارغوان جان
نیلا هم با اینکه واکسن نزده، مریضی هاش خیلی طولانی نمیشه، به جز همین یکبار همین امسال که بچم یک هفته تمام افتاده بود و کارش به سرم کشید طفلک. البته نیلا هم تا قبل دو سالگی خیلی زیاد مریض میشد اما بعدش بهتر شد شکر خدا بخصوص بعد اینکه مهد نرفت و براش پرستار گرفتم اما نویان حتی بدون مهدکودک و بودن در جمع خیلی زیاد مریض میشه متاسفانه.
چشم اون پیج رو هم فالو میکنم حتما. خدا به دخترتون هم سلامتی بده عزیزم
انشالله، مهم اینه که بتونم روی تصمیمم بمونم

مامان خانومی سه‌شنبه 17 بهمن 1402 ساعت 23:49 http://mamankhanomiii.blogfa.com

سلام مرضیه جان
به نظرم کار خوبی کردید رفتید برف بازی بچه ها هم کلی کیف میکنن و بازی میکنن و براشون تنوع میشه من میگم بااین روند گرم شدن زمین و تغییرات آب و هوایی شاید وقتی بچه هامون بزرگ بشن دیگه دیدن برف بشه از محالات و رویاها پس الان که کم و بیش فعلا هست ببریم تجربه کنن ! ماهم جمعه رفتیم اتوبان باکری سمت شهران اونجا یکم بازی کردن بچه ها ولی چون رو به عصر بود و هوا خنک نیم ساعت بیشتر نموندیم و زودبرگشتیم . امسال اینقدر ویروس و ... زیاد شده و مردم هم ماسک نمیزنن مثل دوسه سال پیش به خاطر همین سرماخوردگی های مکرر و طولانی بیشتر بود خودت رو سرزنش نکن بابت برف بازی مگر دفعات قبلی برف بازی رفته بودن که مریض میشدن ؟! من که کلا اهل ویتامین و .. از نوع دارویی نبودم اما به توصیه یک پژوهشگر و محقق که چند نمونه از داروهاشو برات فرستادم امسال دوتا شربت به بچه ها دادم از اول پاییز یکی ایموونس فاقد زینک و آهن و یکی هم شربت ویتامین سی ویتالند خوشبختانه موثر واقع شد انگار روز درمیون هم میدم یه روز سی یه روز ایموونس . پارسال کل پاییز و زمستون سه تاشون مریض بودن که دو سه بارش اینقدر حالشون خراب بود میبردم دکتر اما امسال شکر خدا فقط دو سه بار سرماخوردن اونم خفیف در حد آبریزش بینی و تب خفیف و ... که یا همون دمنوشها و سوپ و مایعات بهتر میشدن . بچه ها یکم بزرگتر میشن مقاومت بدنشون بالاتر میره مثلا امسال هردفعه فقط دخترهام مریض میشدن پسرم گوش شیطون کر مریض نشد . در مورد واکسن خیلی از پزشکها معتقدن واکسن آنفولانزا بیفایده ست چون هرسری ویروس با یه شکل جدیدی به بدن حمله میکنه پس در مقابل همه ویروسها نمیتونه ایمنی ایجادکنه من که کلا با واکسن مخالفم حتی واکسن کروناهم نزدم البته در دوران کرونا باردار هم بودم . ولی بازم حتما تحقیق کن اگر خواستی بزنی . چه خوب که به خواهرت دلگرمی دادی دلم براش سوخت راست میگه آدم استرس داره من که وسواس نداشتم موقع پسرم دوست نداشتم مامانم بره تا رفت رفتم خونه مادرشوهرم و ازاونجا هم با نگرانی راهی خونه شدم ولی بعد از چندروز دیدم ترسم بیهوده بوده و چقدر خونه خودمون راحت تر بودم قلق همه چیز اومد دستم . امیدوارم خواهرت هم با ترسش روبرو بشه و بچه ش آروم باشه تا اذیت نشه . چه کار خوبی کردی نیلا رو ثبت نام کردی امیدوارم نتیجه خوبی بگیرید از کلاسها و مشغول بشه

سلام عزیزم
به نکته خوبی اشاره کردی، بله شاید بعدها دیدن همین روزهای برفی که ما تو بچگی زیاد میدیدیم آرزو بشه براشون، و اینکه اتفاقا منم به این موضوع فکر کردم که مثلا اینهمه بیرون نبردم مریض نشدند؟ بخصوص نویان! البته نویان مدام گوشش عفونی میشه و میترسم لوزه سوم داشته باشه، مثلا بعد حموم خیلی وقتها مریض میشه یا اگر باد سرد بهش بخوره، یکبار دیگه خدای نکرده این مریضی تکرار شد حتما عکس لوزه میگیرم.
منم ایمیونس میدم سمیه جون اما برای نویان از حیث مریض نشدن زیاد تاثیری نداشته، بچه انقدر درگیر عفونت و مریضی میشه که تو دوران مریضی این ویتامین رو نمیدم (طبیعنا مریضی رو تقویت میکنه) و طفلکم خیلی روزها بابت همین مریضی اصلا ویتامین نمیخوره، به نیلا هم غیر همین ایمیونس، یه شربت قد میدم اما خب خیلی روتین نمیدم، اما فکر میکنم شربت زینک پلاس و سانستول و استئوکر هم خوب باشند، اونا رو هم در گذشته یکی دو بار هر کدوم رو امتحان کردم. خدا رو شکر امسال کمتر درگیر مریضی بچه ها شدی که با توجه به اینکه خیلی زیاد بیرونشون میبری خودش یه نعمته.
من با واکسن در کل موافقم، اما تا الان هیچوقت نه خودم نه اطرافیانم واکسن آنفولانزا نزدیم، راستش امتحانش ضرر نداره آخه اصلا تحمل اینکه نویان سال بعد هم همین قدر مریض بشه رو اصلا ندارم، البته شاید خدا بخواد و حتی بدون واکسن زدن هم سال بعد بهتر بشه، به قول تو بزرگتر میشن بهتر میشن، دیگه ببینم چطور میشه.
خواهرم بعد 18 روز رفت خونه خودش، آخرین بار که صحبت کردم باهاش گفت یکم دلهرش کمتر شده اما همچنان استرس داره ووقتی شوهرش از سر کار میاد خونه، استرسش کمتر میشه، به هر حال باید با این ترس روبرو میشد، خداییش درکش میکنم.
انشالله عزیزم، منم امیدوارم

زن بابا سه‌شنبه 17 بهمن 1402 ساعت 11:04 http://www.mojaradi-90.blogfa.com

سلام مرضیه جان انشاله که حالتون بهتر باشه شاید سیستم ایمنی بچه ها ضعیفه عسل لیموترش و لیموشیرین بخورن بهتربشن.

سلام دوست عزیزم
بهتریم شکر خدا
بله مال نویان که خیلی بیشتر ضعیفه، بچه ها متاسفانه اهل لیمو شیرین و در کل میوه نیستند زیاد، نویان که اصلا! عسل البته به طریقی بهشون میدم برای نویان تو فرنی میریزم برای نیلا هم موقع صبحانه

سمیرا دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت 22:32

آفرین عزیزم، به نظر منم خیلی به حرف های قبلی خواهرت فکر نکن، بعضی وقت ها آدم ها بی منظور یه چیزی میگن، حتی در مورد رفتار همکارتون هم به نظرم کار خوبی کردی که حاشیه برای خودت نساختی و قضیه کیک رو بزرگ نکردی، فقط دیگه لازم نیست خیلی اضافه بر سازمان همکارتون رو تحویل بگیرید، اتفاقا به نظرم جواب ندادن خیلی وقت ها مزیته نه عیب، فقط دیگه حد و مرزتون با اون آدم بهتر روشن میشه و تمام. ان شاءالله حال بچه ها هم بزودی بهتر بشه عزیزم

سلام سمیرا جانم
آره گلم فراموش کردم، البته خب بار اول نیست که بی منظور حرفهایی میزنه که دلم میشکنه اما خب چون میدونم ذات بدی نداره و مدل رفتاریشه و شاید حتی مدل رفتاری دهه هفتادیهای مثل خودش هم باشه سعی میکنم هر بار نادیده بگیرم...به هر حال خواهرمه، نمیتونم مدام به کدورت ها دامن بزنم اما قطعا اگر بعدها حرفی زد، همون موقع پاسخ میدم در آرامش که بعدا اذیت نشم.
درمورد همکارم هم خب منم همین فکر رو کردم، حتی سعی کردم بعدتر فراموش کنم اما همسرم میگفت باید همون جا واکنش تندی نشون میدادی.... منم خب درمورد ارتباط با همکاران اغلب محتاطانه رفتار میکنم. اتفاقا همون خانم چند روز پیش زنگ زد، اولش گفتم اصلا جواب ندم یا ضمن حرفها ناراحتیمو بروز بدم، اما بعدش جواب دادم، انقدر گرم و صمیمی برخورد کرد که سعی کردم هیچ حرفی از اون روز و دلخوری عمیقم نزنم اما خب قطعا روی تصمیم درمورد محبت بی جا نکردن به آدمها پافشاری میکنم.
خدا رو شکر بهترند سمیرای عزیز

نجمه دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت 19:02

سلام عزیزم
والا من موندم ما چه گناهی کردیم کارمند شدیم. واقعا پیام دوستم عالی بود؛سر ضمانت.بهش میگم چه جالب فلان مدرک رو میخواد، میگه خب میخوای خودت برو ببین میخواد و فلان. خیلی بدم اومد، اما چون میدونم کسیو نداره بی خیال شدم، ضامنش شدم. واقعا انقدر رو،نوبره.بچه های منم همش مریضن.
همین امروز نرفتم سرکار، کوچیکه مریض بوده.منم تصمیم دارم سال بعد انشالله واسشون واکسن انفولانزا بزنم. خسته شدم هر هفته دکتر و دارو

سلام نجمه جون
ببین خود ضمانت برای آدم درست و خوش حسابش مشکلی نیست اما باورت میشه من خودم چهار سال پیش در به در دنبال ضامن بودم و پیدا نکردم؟ یعنی جالبه که خودمون گاهی به مشکل می‌خوریم!بعد خدا شاهده من انقدر معذبم از کسی درخواست کنم ضامن من بشه! صد جور تشکر و ببخشید زحمت افتادی و...اما خب بعضی‌ها خیلی راحت درخواست می‌کنند.
الهی! پس تو هم دست کمی از من نداری! امسال خیلی از بچه ها رو دیدم که مریض شدند، خیلی از بزرگترها رو هم! انگار بدن مردم ما ضعیف شده در برابر ویروسها!
امیدوارم بچه ها بهتر بشند عزیزم.
حتما سال بعد واکسن رو بزنیم! ایشالا که مثل امسال نشه! من که اصلا کم آوردم!
راستی من فکر میکردم همچنان دورکار باشی نجمه جان، پس برگشتی سر کار.
به سلامتی

مریم بانو دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت 16:03

سلام مرضیه جون.خوبین؟ اولین باره براتون کامنت میذارم اما مدتهاس خواننده خاموش هستم.
در مورد سرماخوردگی مکرر نویان جون میخواستم یه شربت معرفی کنم که دکتر به بچه خواهرم داده.شربت ایمیونیس.که ایمنی بدن رو بالا میبره.میتونین با پزشک بچه ها مشورت کنین و اینو بهش بدین.ایشالا که زودتر خوب بشه.در مورد سرخ کن هم بگم که من چند ساله مارک دلونگی دارم.با یه قاشق روغن یه عالم سیب زمینی سرخ میکنم.من توش کیک و پیتزا هم پختم.البته خودش برنامه مخصوص برای کیک و پیتزا داره.فقط بدیش اینه کیک قالبی درنمیاد و باید برش بدین دربیارین.ولی در کل من راضی ام.

سلام عزیزم
چه عالی که برام پیام گذاشتید، عاشق اینم خواننده های خاموشم رو بشناسم.
والا مریم جون من یک ساله دارم همین ایمیونس رو میدم! هم به نیلا و هم به نویان، یک نفری مثل شما معرفی کرد، اما خب ظاهرا روی نویان تاثیر خاصی نداشته، اما خب دکترها هم تایید میکنند شربت خوبی هست، حتی مادرشوهرم هم استفاده میکنه.
شما که گفتی دلونگی رفتم از دیجی کالا پیداش کردم عزیزم، قیمتش خیلی بالا بود، از ده تومن داشت تا 19 میلیون، من نمیدونم شما کدومش رو دارید و چندلیتریه، حالا برای من کیفیت هم خیلی مهمه اما خب این قیمت برام بالاست.
چه عالی که باهاش کیک و همه چیز درست میکنید، منم منتظرم هر چه زودتر یه مارک باکیفیت و با قیمت مناسب پیدا کنم و بخرم ایشالا.
شاد باشید گلم

آرزو دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت 12:54 http://arezoo127.blogfa.com

واقعا خیلی سخته خود مادر مریض و بی جون باشه به بچه هاشم رسیدگی کنه
من خودم بیشتر از ۱۰ روزه مریضم اصلا جون ندارم هردفعه یاد کسایی میفتم که بچه دارن و بااااید به هر جون کندنی از جا بلندشن و به بچه هاشون برسن
راستش در خودم نمیبینم این همه فداکاری رو،هردفعه گفتم خوبه بچه ندارم!

خیلی زیاد! برای همین همیشه از خدا میخوام نعمت سلامتی رو ازم نگیره! مادر که باشی دیگه متعلق به خودت نیستی
انشالله حالت خیلی بهتره آرزو جان، امسال خیلی ها مریضی های بدی گرفتند، بلا دور باشه
واقعا گاهی بچه نداشتن هم نعمته، همونطور که داشتنش نعمت خیلی بزرگیه

مریم دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت 12:00

مرضیه جان برای واکسن آنفلونزا من هم نظرم اینه که بزنید تجربه ما هم خوب بود.انشالله که پسرت زودتر خوب بشه
پیام خواهرت هم چشم ما را اشکی کرد حسابی .واقعا دلگرم کننده بود .خدا بهش تحمل گذر از این وضعیت روحی را بده . خدا کنه همسرش آدم همراهی باشه
برای نیلا جان هم کلاسای خیلی خوبی ثبت نام کردی .
در مورد ضمانت دوستت هم بگم بهت که اگر برای جواب دادن به درخواستهاشون زمان بگیری و بلافاصله نه نگی . بعد با فکر و تامل جواب نه سیخ بسوزه نه کباب طوری بدی . یه نفر بود همیشه میگفت چون شوهرم از ضمانت وام کسی ضربه بدی خورده به منم اجازه نمیده . ولی خب نمیشه چون ضمانت وام یه بحث متقابل هست و مجبوری ضامن بشی تا ضامنت بشن.

سلام عزیز دلم. بله با این مریضی های پشت سر هم بچه ها و بخصوص نویان، بهترین کار اینه که سال بعد جلوش رو بگیرم،
الهی آمین، از احساس پاک و زلالته که اینطوری احساساتی شدی و چشمات اشکی شد. منم خیلی احساس خاصی داشتم، بخصوص که خیلی کم پیش میاد اینطوری صمیمانه تشکر کنه
اینم فکر خوبیه مریم جان، باید روی خودم کار کنم که لااقل اگر نمیتونم نه بگم، بگم بذار بررسی کنم خبر بدم! ایشالا اینم یکی از گزینه های آینده من هست برای مواقعی که ته دلم راضی به انجام کاری نیستم.
والا مریم جان منم از ضمانت وام یکبار ضربه خوردم، ضامن دوست صمیمی خودم شدم و قسطهاش رو پرداخت نکرد و هر ماه مبلغ قسطش از حساب من کم میشد و بدتر اینکه شماره تلفنش خاموش بود و من هیچ راه ارتباطی باهاش نداشتم! نمیدونی با چه ترفندی تونستم شماره برادرش رو پیدا کنم (یکبار بهم گفته بود برادرش تو سازمان حج و زیارت کار میکنه و من هزار جا زنگ زدم تا آخر به برادرش وصل شدم و از طریق اون، این خانم رفت قسطهاش رو داد!!!)
ببین من با ضمانت مشکل نداشتم، ضامن چندنفری از غریبه و آشنا شدم، کمک کردن رو دوست دارم، اما خب آخه ضمانت حدود یک میلیاردی (بازپرداختش انقدره) کار راحت یا شاید حتی عاقلانه ای نیست! ایشالا که برام به خیر بگذره، کار دیگه ای از من برنمیومد اگر مشکلی پیش نیاد، از اینکه ضمانت کردم ناراحت نیستم، بماند که سقفم پر شد با همین یک وام و تهش شاید بتونم مبلغ کم دیگه ای ضامن بشم در آینده!

نسیم دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت 11:44

عزیزم
بچه ها تا 6 -7 سالگی همینن
دائم مریض میشن
بزرگ تر که بشن بدنشون نسبت خیلی از ویروس ها قئی تر میشه
میدونم خیلی خیلی سخته مریضی بچه
ولی چاره ای نیست
ایشالا بزرگ میشن و تو یکم این خستگسات در میاد

نسیم جان خیلی سخته! البته درست میگی، نیلا هم الان که 5 سالشه از نویان وضعیت بهتری داره، نگران سال بعد هستم که احتمال زیاد هر دو رو باید بذارم مهد کودک! اگر خدا کمک کنه و دورکاریم ادامه دار بشه خیلی بهتره، توکل به خدا
مرسی عزیزم

سارا دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت 11:22

خیلی خوبه که روی تصمیت مصمم هستی...قدمهات هرچند کوچیک اما آگاهانه باشه.این خیلی مهمه که یادت بمونه به خاطر چی داری رفتارتو تغییر میدی.گاهی آدم اصل رو گم میکنه و درگیر حواشی میشه...
بابت نویان عزیز،هم ناراحت شدم.ان شاالله زود حالش بهتر بشه.
مرضیه جان میشه واسه من هم دعا کنی؟یه گره توی زندگیمونه که هیچ جوره باز نمیشه و من و همسرم خیلی بی تابیم...لطفا منو از دعای خیرت محروم نکن.

نکته مهمی رو گفتی، باید بدونم هدف اصلی چیه، برای من هدفم اینه که اگر خودم تمام این سالها راه رو اشتباه رفتم لااقل بچه هام ضربش رو نخورند، و اینکه حال خودم بهتر شه و احساس حماقت نکنم!
اما خب خیلی هم سخته! مثلا دیروز همون همکارم که گفتم برای کیک اونطوری رفتار کرد، بهم زنگ زد و کلی گرم و صمیمی حرف زد! من متاسفانه اینطوریم که با ذره ای محبت کلی دلم گرم میشه و میخوام برگردم به همون آدم سابق! اما خب خیلی جلوی خودم رو دارم میگیرم! چقدر بده که آدمها کاری میکنند که مجبور شی از خود واقعیت فاصله بگیری و بابتش خودت رو سرزنش کنی!
ممنونم عزیزم انشالله
الهی نمیدونم چیه سارا جان، کاری از من برنمیاد؟ من همون وقت که پیامت رو خوندم رو به خدا از ته دلم برای حل مشکلت دعا میکنم، اگر قابل باشم انشالله که خدا نظر میکنه و خیلی زود میگی که گرفتاریتون حل شده! الهی آمین

سارینا۲ یکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت 23:08 http://sarina-2.blogfa.com/

سلام مرضیه جان
برای تقویت سیستم ایمنی نویان بهش شربت اوستئوکر بده
البته یک نوعش هست که مزه اش زیاد بد نیست
بعضی از انواعش خیلی بد مزه ان و بوی مولتی ویتامین میده و بچه نمی خوره
من هنوزم به پسر کوچکم میدم هر روز
به نظرم تاثیر داره
البته خوردن میوه و آبمیوه و این چیزا هم ضروریه برای سیستم ایمنی
راستی به نظرم دوره الان با زمان نیلا فرق کرده
الان انواع ویروس و باکتری تو جامعه جولان میده نمی دونم چرا امسال انقدر مریضی زیاد شده
اگر واکسن آنفولانزا خواستی بزنی حتما از پزشک متخصص اطفال بپرس که برای سن نویان مناسبه یا نه

سلام سارینا جان
این شربت رو تو داروخانه ها دیدم، یکبار هم برای نیلا متصدی داروخانه بهم داد و دو ماه خورد، البته شاید دو سال پیش بود، برای تقویت اسخوان و رشد بود انگار، فعلا شربتی که به بچه ها میدم ایمیونس هست، که خیلی ها تعریفش رو میکنند اما خب اونطور که میگن روی سیستم ایمنی بچه من تاثیر نداشته! حالا این شربت رو هم باز یه سری میگیرم چون من به جز این یکسال اخیر که فقط ایمیونس دادم، معمولا مولتی ویتامین ها رو از یه مارک نمیگیرم و همش تنوع میدم.
متاسفانه نویان که اصلا میوه نمیخوره، نیلا هم که بیشتر موز دوست داره! روزی ده تا هم بهش بدی میخوره اما چون یبوست داشته از بچگی نمیشه زیاد بخوره. خلاصه که بچه ها خیلی روزها میوه نمیخورند اصلا! اما تا دلت بخواد نیلا عاشق آبمیوه های صنعتی هست که البته الان یکی دو ماهه که به حداقل رسوندمش، در حد مثلا هفته ای یکی دو تا پاکت! قبلا هر روز یکی یا حتی دو تا میخورد!
بله، من هر کی رو که میشناسم بدجور مریض شده امسال!
بله عزیزم حتما میپرسم، سال دیگه شهریور نویان نزدیک دو سال و نیمه میشه، با نظر پزشک براش واکسن میزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد