بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

جشن یلدا + دل نگرانی

جمعه ای که گذشت نیلا رو بردم جشن یلدا تو همون خانه بازی که براش تولد گرفته بودم، مبلغ ثبت نام جشن 380 هزار تومن بود، من برای نویان ثبت نام نکردم حس کردم درکی از جشن نداره و اونجا دست و پاگیره و الکی بخوام دو تا مبلغ ثبت نام بدم و بچه هم  چیزی نفهمه کار بیهوده ایه. این شد که با سامان رفتیم و همسرم نویان رو تو ماشین نگهداشت که البته خوشبختانه خوابش برد و من و نیلا رفتیم جشن.

در مجموع جشن خیلی خوبی بود و ارزش رفتن رو داشت، پسر عمو قناد معروف، دی جی جشن بود و اجراهاش خوب و بانشاط بود و لذت بخش، نمایش عروسکی هم درمورد شب یلدا داشتند که به نظرم یکم مدتش زیاد بود،  40 دقیقه اما خب سرگرم کننده بود، یه عروسک بزرگ با تن پوش هم داشتند به اسم ننه سرما که یه پیرزن بود که حرکاتش سرگرم کننده بود و بچه ها از دیدنش ذوق کرده بودند، به همراه پذیرایی و یه گیفت بامزه به شکل گاری چوبی که به بچه ها دادند....خوب بود و من از دیدن ذوق نیلا و دست زدن و شادیش غرق لذت بودم و خوشحال که آوردمش، برام خیلی جالبه که لذت بردن من از جشن همه و همه منوط به لذت بردن نیلا بود، الان سالهاست که فقط جایی به من خوش میگذره که به بچم و بخصوص نیلا خوش بگذره و من تو این جشن فهمیدم چقدر به عنوان یه مادر با گذشته متفاوت شدم و چطوری دیدن ذوق بچم و دست زدن و بپربپرکردنش و خندیدنش منو غرق لذت میکنه، جوری که از لذت های شخصی خودم اینطوری لذت نمیبرم....

اما خب این همه ماجرا نبود، نیمساعت اول جشن خیلی خوب بود و من شاد از شادی نیلا، اما طولی نکشید که این شادی جای خودش رو داد به یه جور نگرانی عمیق، نیلا نمیتونست مثل بقیه بچه ها آروم بشینه و به حرفهای دیجی و مجری و .... گووش کنه، یعنی درست و حسابی حواسش رو جمع نمیکرد، 24 ساعته در حال جویدن ناخنش بود (ماههاست این عادت رو پیدا کرده) و همش تو حالت فکر کردن و نگاه به یه طرفی بود، وقتی که دیجی آهنگ بلند پلی میکرد  و بچه ها در حال جیغ زدن و شادی و بپربپر بودند، نیلا دستشو میگرفت روی گوشش و چشماش رو میبست و وقتایی که ننه سرما تلاش میکرد به بچه ها نزدیک بشه و باهاشون بازی کنه و قلقلکشون بده و بچه ها از خنده غش میکردند، نیلا میرفت تو فکر....

یا مثلاً وقتی که مجری و دی جی از بچه ها میخواست یه سری حرکات تند ورزشی انجام بدند، نیلا دیرتر و کندتر از بقیه بچه ها حرکات رو انجام میداد و وسطاش می ایستاد، مدام نگاه میکرد ببینه بقیه چکار میکنند و اونم انجام بده و درست و حسابی به حرفهای مجری که میگفت اینکاروو کنید اونکارو کنید گووش نمیکرد، منظورم اینه بچه ها از روی حرف و توضیح مجری شروع به انجام حرکتها میکردند اما نیلا  به حرف مجری و دی جی زیاد توجه نمیکرد و صرفا با دیدن بقیه سعی میکرد حرکات مشابه انجام بده، و بعضا اصلا نمیتونست هماهنگ رفتار کنه، انگار تمرکر کافی نداشت و حرکاتش دیر و کند بود، به جز البته بپربپر کردن و دست زدن که هماهنگ بود.

بدتر از همه موقع اجرای نمایش عروسکی بود که علیرغم توصیه اجراکنندگان که همه باید ساکت بشینند و نگاه کنند و کسی راه نره، نیلا تقریبا اصلا به نمایش نگاه نمیکرد و همش در حال تکون خوردن بود و اصلا گووش نمیکرد و به سوالات اجراکننده ها  و عروسکها جواب نمیداد، فقط حرکات تند و رقص و کتک زدن عروسکها براش جذاب بود و نگاه میکرد  میخندید، بعد دوباره بیخیال میشد و پیگیر نمیشد، مدام هم میرفت پیش بقیه بچه ها که در حال تماشای نمایش بودند و ازشون میخواست باهاشون دوست بشن، یا میخواست دستشون رو بگیره و با خودش ببره که با هم بازی کنند، درحالیکه مثلا بچه ها داشتند نمایش میدیدند و حتی یکیشون گفت برو اونور، نمیخوام دووست شم باهات، انگار که مثلا نیلای من مزاحمش شده باشه. درسته که نمایش عروسکی یکم طولانی بود و به نظرم ضرورت نداشت انقدر زمانش اونم برای بچه های زیر هفت سال زیاد باشه، اما با همه اینها اغلب بچه ها بیست دقیقه اول خوب تماشا میکردند درحالیکه نیلای من از همون اول براش جذابیتی نداشت.

من نشسته بودم و  به تک تک رفتارهای نیلا دقیق شده بودم و فیلم میگرفتم، البته نه که بخوام از نیلا فیلم بگیرم، دوست داشتم مثل بقیه مامانا فیلم از جشن و شادی بچم داشته باشم... اما بعداً فکر میکردم باید به همسرم هم نشون بدم که اونم ببینه و متوجه بشه چی میگم.

ممکنه بگید من یه مقدار حساس شدم، اما دوستانی که از گذشته با من هستند و نوشته های من رو از قدیم خوندند میدونند که من بابت یه سری رفتارهای خاص نیلا از دو سالگی چقدر پیگیری کردم و چقدر استرس و نگرانی کشیدم، یا ممکنه بگید بچه ها اینطوریند و بازیگوشند و  نمیشینند و.... اما حقیقت اینه که از حدود 20 تا بچه ای که تو جشن بودند من به وضوح میدیدم تقریبا همه بچه ها که حتی از بچه من کوچیکتر بودند حرفهای مجری رو اجرا میکردند و گوش میدادند و نمایش عروسکی رو هم خیلیها با دقت میدیدند و مثل دختر من مدام تکون نمیخوردند و دنبال اینور اونور رفتن نبودند من از همه صحنه ها فیلم دارم و قشنگ متوجه میشدم رفتار نیلا با بقیه متفاوته. نیلا اصلا توجه کامل نمیکرد و خیلی وقتها ناخن میخورد و همش چشمش دنبال من بود یا پی دوست شدن با بقیه بچه ها در شرایطی که قرار بود بشینه و نمایش ببینه. موقع عکس گرفتن  آخر جشن با ننه سرما  و عکس با دکور یلدا هم طبق معمول به زور عکس میگرفت و غر میزد و میخواست زودتر تموم بشه و به سختی نگاه دوربین میکرد...

راستش من خیلی نگران شدم، در گذشته هم سابقه این رفتارها رو تو جمع ازش داشتم، مادر و خواهرم هم چندباری ابراز نگرانی کرده بودند برعکس مادرشوهر و خواهرشوهرم که مدام تاکید میکنند نیلا کاملا عادی رفتار میکنه و همه بچه ها همینند و تو حساس شدی، اما مادرم که 30 سال معلم ابتدایی بوده اینبار به من گفت  نیلا خیلی باهوشه، اونم بچه های خیلی باهوشی تو کلاسش داشته که دوست نداشتن پشت میز بشینند و به درس گوش بدند، یا خواهرم بعد جشن تولدش که امسال تو همین خانه بازی گرفتیم، به من گفت نیلا اصلا توجه کافی نداره و با اینکه خیلی باهوشه اما به حرفهای اطرافیان زیاد دقت نمیکنه و به وضوع بهم گفت یکم با بقیه بچه ها فرق داشته و ممکنه فردا بره کلاس اول برات سخت بشه و نیلا ممکنه  سر کلاس نشینه و به درسش توجه نکنه و با وجود هوش زیاد از بقیه عقب بیفته و تو و معلمش و خودش اذیت بشید و باید پیگیری کنی.

تاکید میکنم نیلا دختر خیلی باهوشیه و براحتی همه چیزو یاد میگیره و براحتی میتونه حتی به زبان انگلیسی کلمات رو بگه یا بشمره، اما از بچگی هرگز دوست نداشت مدت طولانی بی حرکت بشینه و به حرفمون گوش بده یا مدت طولانی روی کاری مثل کتاب خوندن و ....تمرکز کنه (البته الان خیلی خیلی بهتر شده قبلترها اصلا نمینشست، الان خیلی بهتر شده و نقاشی می‌کشه و به داستانهام با علاقه گوش میده، اما از آموزش زیاد مستقیم حوصلش سر میره )، همش از سن کم دوست داشت روی تخت یا مبل بپربپر کنه و تو خونه و خیابون و مطب دکتر و بیمارستان و... بدو بدو کنه و از بلندی بپره و...حتی چندماهی هم که مهد کودک میرفت و مثلا کلاسی برای بچه ها میذاشتند، نیلا دوست نداشت بره سر کلاس و دلش میخواست فقط بدو بدو و بازی کنه، مربیش هم بهم گفته بود یکم حرکات دستش کنده و مثلا رنگ آمیزی کردنش از بقیه کندتره و مچ دستش ضعیفه و باید قوی بشه ، یا بهم گفته بود وقتی موسیقی بلند میذاریم گوشش رو میگیره یا خیلی استرس داره که مبادا کاری رو بد انجام بده و اعتماد به نفس نداره.

نیلا از بچگی به یه سری صداها حساس بود و به شدت مضطربش میکرد، الان هم همینه، مثل صداهای بلند مربوط به ساختن ساختمان که هر بار میریم بیرون ازم میپرسه الان ساختمون نمیسازند؟ منظورش اینه که صداها نیستند؟ یا از صدای آیفون از بچگی شدیدا مضطرب میشد و فرار میکرد میرفت کنار در بالکن و گوشاشو میگرفت و رنگش میپرید و من به همه میگفتنم کسی زنگ آیفون رو نزنه و به گوشیم زنگ بزنند درو باز میکنم (حتی به پیک دیجی کالا هم میگفتم، تا این حد اوضاع وخیم بود)،  اما الان تو 5 سالگی فقط گوشاش رو میگیره و دیگه فرار نمیکنه اما همچنان از صدای زنگ خونه استرس میگیره یا شبها حتما کنارش باید بخوابم یا ناخنهاش رو مرتب میخوره و ...

یا مثلا برای هر خطای کوچکی که انجام میده به شدت مضطرب میشه و پشت سر هم با رنگ پریده عذرخواهی میکنه و میگه عیب نداره اینطور شد؟ خیالم راحت باشه عیب نداره؟ این در حالیه که من بابت شیطنتهاش، اونطوری نبوده که خیلی برخوردهای خشنی بکنم یا بزنمش و....

و این در کنار خیلی مسائل ریز و درشت دیگه که از بچگی داشت و اینجا یا تو پیج اینستاگرامم هم نوشتم و وسواسهای فکری که در پست قبل کمی درموردش گفتم (موقع خوابیدنش یا موقع بیرون رفتن یا درمورد نوع لباسی که میپوشه) منو خیلی نگران کرده، پیش روانشناس هم تا همین دو سال پیش بردم اما تاثیر زیادی نداشت و همچنان نگرانی های من پابرجاست... البته یه سری نگرانیهام با گذشت زمان کمرنگ شدند خدا رو شکر (نگرانی از خدای نکرده اوتیسم و...)اما الان تقریبا مطمئنم که بچم با بقیه بچه ها تفاوتهایی داره.

رفتن به جشن و دیدن رفتارهای متفاوتش برای من حجت رو تموم کرد که باید یکبار دیگه ببرمش پیش یه روانشناس، راستشو بخواید چیزی که من با مطالعات خودم بهش رسیدم احتمال مشکل "نقص توجه و تمرکز" هست که میتونه با بیش فعالی همراه باشه یا نباشه...نیلا تا چیزی رو واقعا علاقه بهش نداشته باشه حاضر نیست روش تمرکز کنه، شاید خب درمورد ههمه آدمها اینطور باشه اما فکر میکنم مورد نیلا جدیتر باشه، نمایش عروسکی جذاب بود اما نیلا اصلا دنبالش نمیکرد، درحالیکه همه بچه ها نشسته بودند و نگاه میکردند حتی بچه های خیلی کوچیکتر از دختر خودم، دوسال دیگه نیلا میره کلاس اول و اونوقت اگر درسی براش جذاب نباشه مطمئنا بی قراری میکنه و گوش نمیده و از مدرسه بیزار میشه و با همه هوش بالایی که داره و گاهی منو متعجب میکنه، ممکنه خدای نکرده عملکرد ضعیفی از خودش نشون بده و آیندش رو تحت تاثیر قرار بده.

البته اینم بگم که خیلی از رفتارها و حرکات نیلا شبیه خود من در بچگی و همین بزرگسالی هست و شاید بعضی جاها من روی تاثیر گذاشته باشم، (خیلی هاش هم شبیه رفتارهای من نیست البته ) و من به خوبی درکش میکنم اما قطعا نمیشه از همه و مثلا معلمهای آیندش و دوستانش و ...همین انتظارو داشت...

بعد جشن موضوع رو با سامان درمیون گذاشتم و هر دو خیلی ناراحت و دمغ بودیم، گفتم من حدس میزنم فلان مورد رو داشته باشه اما با قطعیت نمیشه گفت و باید یه پزشک مطمئن تشخیص بده، تا شب خودخوری میکردم اما تهش به خودم گفتم ناراحتی بسه، الان موقع اقدامه، اگر این جشن هیچی هم نداشت حداقل تو رو به قطعیت رسوند که یه سری پیگیریها درمورد نیلا لازمه و هر چه سریعتر باید دوباره ببریش پیش روانشناس اطفال، البته خب مدتها بود میخواستم بابت استرس زیاد و ناخن جویدن و وسواس فکریش ببرمش پیش یه دکتر خوب، اما گزینه "اختلال نقص توجه و تمرکز" تو فکرم نبود، الان این موضوع بیشتر از همه چیز نگرانم کرده، چیزی هم نیست که من بخوام تشخیص بدم، باید روانشناس و وروانپزشک ماهر با تستهای مختلف یا حتی با گرفتن نوار مغزی تشخیص قطعی بدند، ممکنه اشتباه کنم و مثلا رفتار نیلا به خاطر استرس شدیدش باشه (که البته اونم  خیلی ناراحت کنندست و نیاز به درمان داره) یا مثلا اینکه اغلب تنها بوده  وهمبازی نداشته باعث شده باشه یه سری رفتارهاش متقاوت باشه، اما به هر صورت باید بیفتیم دنبالش و قبل اینکه این مشکل رو مثل من با خودش به بزرگسالی ببره، درمانش کنیم، البته که متاسفانه میدونم این موضوع درمان صددرصد نداره اما قطعا شرایطش رو در آینده نسبت به زمانیکه به حال خودش رهاش کنم بهتر میکنه....

یکم تو نت و اینستاگرام درمورد روانشناس اطفال جستجو کردم و سعی کردم خیلی هم وسواس نشون ندم و سختگیری نکنم که وقتمون بیشتر از این تلف نشه، در نهایت یه نفرو انتخاب کردم و تماس گرفتم که نیلا رو ببرم، اما گفتند وقت حضوریشون تا سه هفته دیگه پره و فقط وقت آنلاین میتونم بگیرم، ضمن اینکه جلسه اول کاری با کودک ندارند و فقط والدین باید حضور داشته باشند، دیدم اگر بخوام تا سه هفته دیگه صبر کنم، فرصتم از دست میره  و نگرانی هم دیوانم میکنه، دیگه گفتم بذار جلسه اول رو آنلاین بردارم و جلسات بعد رو حضوری و آنلاین تلفیقی...

این شد که امروز ساعت 4 بعداز ظهر وقت مشاوره دارم باهاش، قرار شده سامان زودتر بیاد که بچه ها و بخصوص نویان رو نگهداره تا من بتونم صحبت کنم، خدا کنه دکتر خوبی باشه و بیخودی وقت و پولمون هدر نره و نتیجه بگیریم....من خیلی نگران دخترم هستم، با همه همه شیرین زبونیا و هوش بالاش، میفهمم که تفاوتهایی با بچه های دیگه داره، اضطرابش اصلا نرمال نیست و رفتارهای وسواسیش هم نگران کنندست، اگر این احتمال جدیدی که دادم تایید بشه، راه درازی در پیش داریم و باید وقت زیادی بذاریم برای درمان، امیدوارم که اشتباه حدس زده باشم، به هر حال من و همسر به عنوان پدر و مادر بچه ها باید خیلی مراقب باشیم که بچه ها در فضای سالمی بزرگ بشن و این مدت خیلی تلاش کردیم دعواها و بحث هامون رو کمتر کنیم و خدا رو شکر تا حدی موفق شدیم،  اما غیر از این موضوع که وظیفه هر والدینی هم هست، باید تمرکز ویژه ای هم داشته باشیم روی مواردی که حس میکنم در دخترم با بقیه بچه ها متفاوته...درمورد نویان هنوز نمیتونم چیز خاص و خیلی متفاوتی حدس بزنم اما درمورد بدغذاییش و خوابش و یه سری موارد دیگه اثنای صحبتها چیزهایی مطرح میکنم.

دو ساعت دیگه وقت مشاوره آنلاین هست و باید زودتر بچه ها رو ناهار بدم، و یکم خودمو مرتب کنم و حرفامو جمع بندی کنم که به روانشناس بگم، خدا کنه بچه هام هم موقع مشاوره آنلاین همکاری کنند. امیدوارم صحبت با این روانشناس کمک کننده باشه، و کمی از نگرانی هام کم کنه و راهی جلوی پامون بذاره که بتونیم استرس زیاد نیلا و ناخن جویدن و وسواسش رو به حداقل ممکن برسونیم.... جون من به جون این بچه بستست، بین نیلا و نویان برای من فرقی نیست، اما عشقی که به نیلا دارم ریشه دارتره، 5 سال شب و روزم با این بچه گذشته، خیلی سختیها رو با هم پشت سر گذاشتیم، خوشبختی و آرامشش نهایت آرزوی منه.

لطفا دعامون کنید...

نظرات 27 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 5 دی 1402 ساعت 13:16

وقتی جواب کامنتتو خوندم اشکم سرازیر شد.تو هیچ کوتاهی نداشتی مرضیه جان.تو اتفاقا اگاهانه قدم برداشتی و تلاش کردی برای دخترت و حال خوبش...کوتاهی رو امثال مادر من کردند که هزار سال هم بگذره حالی ازم نمیپرسه و مرده و زنده ام واسش مهم نیست..‌‌.باور کن از صمیم قلب گفتم نیلا به خاطر داشتن مادری مثل تو خیلی خوشبخته.

قربون دل نازکت برم عزیزم
منم با پیامت بغض کردم،
تو لیاقتت خیلی بیشتر از ایناست سارا جان
به خدا من بیشتر از خودم برای تو و اینهمه خوبی و خانمی که دیده نمیشه ناراحتم.
کاش کاری ازم برمیومد
از خدا میخوام زنی که قراره اینطوری از بچش مهر و عاطفه رو دریغ کنه بچه دار نشه. تمام سرنوشت یک کودک یک انسان تغییر میکنه...
الهی که روزی تمام این کمبودها برات کمرنگ بشه و جاش رو یه عالم شادی و اتفاقات خوب بگیره.

مریم دوشنبه 4 دی 1402 ساعت 00:08 http://takgolemaryam.blogfa.com

سلام عزیزم خوبی؟
پستت رو همون موقع خواندم اما نشد کامنت بزارم
عزیزم یجورایی حق بهت میدم نگران باشی چون منم کیان تا حدودی شبیه نیلاست
هوش فوق‌العاده ای داره اما خیلی جاها حس میکنم عقبه
و وقتی مقایسه ش میکنم نگران میشم بچه م با این هوش نکنه عقب بیفته
نمونه ش همون پیش دبستانی که نمیخواست دیگه بره و امسال هم نرفت چون میگفت دوست ندارم معلم مون درس چرت و پرت بهمون بده
امیدوارم چیزی نباشه اما خوبه که پیگیری میکنی
من که نتونستم و نرفتم مشاوره ولی تو حتما برو
انشالله نتیجه خوب بگیری

سلام مریم جانم
منم دقیقا همین حس رو درمورد دخترم دارم، میبینم هوش بالایی داره اما در حضور دیگران عملکردش مثل وقتی که پیش منه نیست، یا مثلا حس میکنم با همسن و سالاش فرق داره، دغدغه ها و حرفهاش متفاوته، البته اعتراف میکنم خود من هم در بچگی و نوجوانی تفاوتهایی داشتم اما یادمه انقدر متوجهش بودم که خیلی جاها بروز ندم و نذارم بفهمند.
نیلا هم مهد کودکش رو نخواست بره، میگفت خانم فلانی منو میبره سر کلاس! دلش نمیخواد مدت طولانی سر کلاس بشینه
یا مثلا میگفت خانم فلانی همش به من نگاه میکنه ! یا مثلا منو سوار اتوبوس میکنند و داخل اتوبوس یه چیزی آویزونه من خوشم نمیاد (یه بار که از طرف مهد با اتوبوس برده بودنشون خانه بازی و من فکر میکردم لابد خیلی بهش خوش گذشته) الانم میگه نمیرم اونجا دیگه، بهش گفتم بریم مهد کودک جدید دوست داری میگه آره اما قبلی نریم!
ولی مریم جان اگر تونستی با همسرت هر چقدر هم که سرد و بی تفاوته صحبت جدی کن درمورد کیان، اگر حس میکنی رفتارهای این مدلی داره بد نیست تحت نظر مشاور باشه عزیزم
البته خیلی وقتها این مدل رفتارها ناشی از یه اضطراب درونیه که کیان جان هم مثل نیلای من به دلیل شرایط زندگیتون داره... من گاهی خودم رو مقصر میدونم. خدا عاقبت بچه هامون رو بخیر کنه انشالله

خاموش یکشنبه 3 دی 1402 ساعت 10:05

سلام به این پیج در اینستا سر بزنید
parvaresh.zehne.farzam

سلام، ممنونم دوست عزیزم
حتما

مریم یکشنبه 3 دی 1402 ساعت 09:54

مرضیه جان .امیدوارم مشاوره خوب بوده باشه دیدم نوشتی هزینه هاش زیاده . من فکر کنم جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران مناسبتر باشه.
خیلی خوبه که نگران و مراقب سلامت روحی نیلا جان هستی . مطمئنا روشهای آموزشی نتیجه بخش خواهد بود .
انشالله که دورکاریت هم تمدید شده باشه .

مریم جان مشاور خوبی بود، اما خب اینکه هر جلسه بخوام حدود 500 تومن بدم بطور متوسط، خب زیاده، 45 دقیقش 300 تومنه که عملا میشه همون 40 دقیقه با قطع و وصلهای وسط کار و خوش و بش های اولیه و ...هیچوقت هم 40 دقیقه صحبتها کامل نمیشه.
به هر حال مریم جان قبل شروع با این مشاور باید انتخاب میکردم، الان بهتره با خودش برم جلو و ببینم در نهایت چه اتفاقی میفته، امیدوارم نتیجه بگیرم
ممنونم عزیزم انشالله
دورکاریم باید اول بهمن تمدید بشه، من مدتهاست دنبال وقتی هستم که برم پیش مدیر جدید اما نمیشه، میخوام ازش خواهش کنم دورکاریم رو چندماهی تمدید کنه، تا خدا چی بخواد، لطفا دعام کن دوست قدیمی

مامان کوروش شنبه 2 دی 1402 ساعت 22:11

عزیز دلم سلام.
رفتارهای نیلا خیلی هاش خیلی شبیه رفتارهای کوروشن و اگه تو وبلاگم خونده باشی میدونی منم برنامه ام اینه ماه دیگه ببرمش کلینیک برای ازمایش هلی مخصوص نقص توجه و بیش فعالی .
ولی روانشناس کوروش به من اطمینان داد انقدر مساله ی بزرگی نیست که نشه کنترلش کرد.
اگه دوست داشتی بگو یه دکتر خیلی خوب بهت معرفی کنم برای نیلا . من از اینجا آنلاین باهاشون حرف زدم.

سلام عزیزم
گلم شما مینا جان هستید دیگه؟
اتفاقا گاهی که از کوروش مینوشتید یکم منو یاد نیلای خودم مینداختی
بله عزیزم مساله حادی نیست و اگر اختلال بیش فعالی و نقص توجه پیگیری بشه، آینده بچه رو تحت الشعاع قرار نمیده اما اگر به حال خودش رها بشه قطعا هم بچه اذیت میشه هم اطرافیانش، درمورد نیلا من فعلا نمیدونم مشکل کجاست، شاید فقط اضطراب خیلی بالاش باشه، شاید در کنارش نقص توجه یا بیش فعالی هم باشه، دکتر میگفت شما چرا اینها رو جدا میکنید و همش میخوای بفهمی نقص توجه نیست و .... میگفت همین نقص توجه و بیش فعالی ریشه اصلیش همون اضطراب هست و غیر اون نیست.
اسم دکتر رو بهم بگو مینا جان، برای آینده، اما خب فعلا بهتره با همین یک نفر برم جلو و ببینم شرایط چطور پیش میره، جلسه اول بیشتر من حرف زدم حالا باید جلسات بعدی بیشتر بررسیش کنم

شقایق بهار شنبه 2 دی 1402 ساعت 17:46

عکسهای تولد نیلا حان رو دیدم . همه چی عااالی بود. دختر این قدر کمال گرا نباش. واقعا واقعا از ته دل میگم همه چیز جشن تولدت عاالی و پرفکت بود. ولی کاش خودت رو سر جزئیات کمتر اذیت میکردی. میدونم بخشیش دست خود آدم نیست. ولی سعی رو بکن
در مورد این پستت و دقتی که سر بازخوردهای نیلا جان داری به عنوان یه مادر درکت میکنم. بهتره که از یه مشاور خبره کمک بگیری و انشالله مطمئن بشی،مورد خاصی برلی نگرانی نیست

سلام عزیز دلم، بانوی مهربون
ممنونم از لطفت، خوشحالم کردی، والا شقایق عزیز به خدا قسم دست خودم نیست، همین کمال گرایی باعث میشه دست به یه سری کارها نزنم، یعنی شروعش نکنم چون حس میکنم نمیتونم بهترین خودم باشم، کمال گرایی وقتی با وسواس و اضطراب همراه بشه آدمو داغون میکنه، منم خیلی خسته شدم اما راستش دیگه حوصله و وقت و هزینه دکتر رفتن بابت درمان رو ندارم، بهترین درمان هم به نظرم دارو هست، یعنی اینکه یه مشاور به آدم بگه اینطوری نباش و راهکار بده اندازه دارو موثر نیست، البته دارو درمورد وسواس منظورمه بیشتر، وگرنه کمال گرایی به نظرم درمان دائمی نداره، یه ویژگی ذاتیه، مثل زودجوش بودن یا آروم بودن و ....
لطفا دعام کنید عزیزم، من سعیم رو میکنم، اما تغییرش خیلی سخته.
بله عزیزم، من پیگیر درمان بچه هستم و انشالله که مورد خیلی خاص و مهمی نباشه، و آیندش رو تحت تاثیر قرار نده، آمین

سارینا۲ شنبه 2 دی 1402 ساعت 17:34

سلام مرضیه جان
راستش در مورد ناخن جویدن اینا که حتما برو مشاور
در مورد اینکه بچه ات حوصلش نمیاد یه جا بشینه منم همینطوری بودم
مخصوصا اگه طرف بی مزه و یکنواخت حرف می زد
تو مدرسه هم همش برام سوال بود که بچه ها چطور دو ساعت بی حرکت می شینن و به معلم گوش میدن
خودم فقط قسمتهای مهم رو گوش می کردم
بقیه اش رو یا نقاشی می کشیدم یا یه کتابی چیزی می خوندم یا گاها با بغل دستی حرف می زدم
البته فکر کنم منم شاید باید پیش مشاور می رفتم
باید اعتراف کنم که الانم زیاد حوصلم نمیاد بشبنم یه جا و یه نفر برام حرف بزنه
و البته تو مدرسه به مشکلی برنخوردم و همیشه شاگرد اولم بودم ولی به عنوان یه شاگرد درسخون شیطون همیشه ازم یاد می شد و مثلا نمره انضباطم رو گاها ۱۹ اینا می دادن تا به خودم بیام و به خاطر نمره هم که شده بشینم سر جام

سلام عزیز دلم
اتفاقاً منم کم و بیش اینطوری بودم، اما حداقل حفظ ظاهر میکردم و نشون میدادم که دارم گوش میدم، گاهی سری تکون میدادم یا ادامه حرف معلم رو میگفتم و ...یه جورایی تظاهر به گوش دادن و حفظ احترام معلم و استاد. جدا برام جالبه که این شیطنتها رو داشتی و انضباطت رو هم گاهی 19 میدادن بهم نمیومد.
اما خب مدل نیلا به نظر یه جور تفاوت میرسید، نمایش هم به نظرم جذابیت کافی داشت، حداقل باید مثلاً 10 دقیقه نگاه میکرد باقیش رو شیطنت، نیلا هم شیطنت نمیکرد همش دنبال این بود که با یه نفر حرف بزنه و دوست بشه و همش سرشو اینور و اونور میچرخوند و هر از گاهی نیم نگاهی به عروسکهای نمایش مینداخت...
امیدوارم در نهایت آینده دختر من هم مثل آینده شما خوب و درخشان باشه

جودی ابود شنبه 2 دی 1402 ساعت 17:21

امیدوارم بهترین دکتر باشه
و بهترین روش درمان رو داشته باشه
و مشکلتون حل بشه و بیای بگی که خوشحالی
چقدر بده این استرس و اضطراب و این ک ب بچه هامونم ارث میدیم
منم دارمش این استرس و اورثینکر و اینا رو
هعیییییی
مامانمم داره خواهرمم

سلام عزیزم
دکتر بدی نبود اما جلسه اول بیشتر من صحبت کردم، و از ویژگیهای بچه گفتم، فقط کاش میشد حداقل کمی قیمتها منصفانه تربود، 600 تومن برای منی که هیچ درمان خاصی فعلا نگرفتم (البته دیدم خیلی بازتر شد)و فقط خودم صحبت کردم یه مقدار زیاده.
متاسفانه باید قبول کنیم ریشه خیلی از بیماریهای روح و روان ژنتیکی و ارثیه، ما هم خانوادگی بهش دچاریم،خواهر من و مادرم هم دچارشن، به شکلهای مختلف و البته خود من که به شدت رفتارهای وسواسی و اضطرابی از بچگی داشتم
امیدوارم بچم این استرس لعنتی رو با خودش به بزرگسالی نبره یا حداقل کمتر بشه.

آرزو شنبه 2 دی 1402 ساعت 11:49 http://arezoo127.blogfa.com

نگران شدم کاش زودتر بیای بگی چی شد

سلام آرزو جان، انشالله چند ساعت دیگه یه پست جدید میذارم

رعنا شنبه 2 دی 1402 ساعت 09:52

شاید نشونه های که میگی شبیه اوتیسم هست.
من توی فیلم دیدم.

نه عزیزم خوشبختانه نیلای من اون اختلالی که گفتی رو نداره، یه چیزهاییش بخصوص در بچگی به این اختلال شباهت داشت اما خدا رو شکر دچار این مشکل نیست.

سمیرا جمعه 1 دی 1402 ساعت 17:47

دغدغه هات به عنوان یه مادر خیلی قابل ستایش هست عزیزم ان شاءالله که همه مشکلات برطرف بشه و نیلا هم استرسش کمتر و تمرکزش بیشتر بشه عزیزدلم ضمن اینکه فکر می کنم تا اندازه ای اکثریت، خودمون هم چنین تجربه هایی رو در کودکی داشتیم. حتما به دنبال برطرف کردن مشکلاتش باش ولی بابتش به خودت استرس اضافه نده عزیزم

ممنونم سمیرا جان
منم موافقم که ما همگی در بچگی ها رفتارهایی داشتیم که الان نداریم،همیشه با خودم میگم که رفتار نیلا در بزرگسالی قرار نیست تابع رفتارهای بچگیش باشه، منم پیگیرم که مطمئن بشم مشکل خاصی وجود نداره واگر داره درمان بشه.
حتما عزیزم،اگر ذره ای حال خوب در بچم (از جهت کم شدن اضطرابش) ببینم من مادر خوشحالترین میشم. مرسی مهربون

انقدر استرس نداشته باش مرضیه جانم
خداروشکر سالم و سلامته
کلی از دوستای من هستن که حتی بیش فعالی دارن و با این حال توی موقعیت خیلی خوبی هستن
نیلا با داشتن شماها حتما آینده خوبی در انتظارشه


یلدات مبارک

سلام قره بالا جان
استرس که تو این سالها جزئی از زندگیم شده اما اتفاقا اینبار منطقی تر رفتم جلو.
به هر حال ما دربودن با خودش این نگرانیهای ریز ودرشت رو هم داره، یه مادر همیشه دوست داره مطمئن بشه آینده بچش خوبه، یعنی یه زندگی اجتماعی و ارتباطات نرمال داره.
بیش فعالی و نقص توجه اگر درمان نشه در بزرگسالی میتونه مشکلات زیادی به همراه داشته باشه، البته تعریفش به این سادگی نیست و مثلا یه بزرگسال نمیتونه بگه من بیش فعالی دارم یا داشتم، باید حتما یه متخصص و حتی چندین متخصص تشخیص بدند، بیش فعالی گاهی همراه با نقص توجه هست وگاهی هم نیست، اما به نظرم اگر این اختلال وجود داشته باشه و درمان نشه امکان موفقیت افراد در آِینده زیاد نیست، یعنی به هر حال یه جای کار میلنگه، در بهترین حالت این افراد ، اطرافیانشون رو (معلم و خانواده و ...)اذیت میکنند، حتی اگه خودشون به ظاهر موفق باشند.
ممنونم که قوت قلب میدی قره بالا جانم
برای شما هم با تاخیر مبارک عزیزم

آیدا سبزاندیش پنج‌شنبه 30 آذر 1402 ساعت 11:35 http://sabzandish3000.blogfa.com

سلام مرضیه جان
میدونی من تمام این حالات رو در برادرزادم دیدم. تولدش بود و یکی اومده بود براشون قصه اینها میگفت و عروسک بود بعد همه دوستاش نشستند گوش میدادند و بپر بپر میکردند و به اون دی جی توجه میکردند اما برادرزاده ی من با بهت گاهی تماشاشون میکرد و انگار یک چیزی براش عجیب بود! موقع گذاشتن کارتن برای اینکه اینقدر شیطنت نکنن و اخرهای جشن بود که میومدن دنبالشون ، براشون کارتون گذاشتم و همشون نشستن با دقت نگاه میکردند ولی برادرزادم همش اذیتشون میکرد و بینشون راه میرفت و همش دلش میخواست همه حواس ها رو به خودش جلب کنه. وقتی می بینه یکی سرگرم کار خودشه یا مثلا باباش سرش تو گوشیه یا مامانش سرگرم کار خودشه یا حتی میاد خونه ما می بینه من سر لپ تاپم همش میاد و درخواست های الکی میگه و میخواد همه به فرمانش باشند بهش توجه ویژه ای داشته باشند و درخواسن هاشو انجام بدن و همونی بشه که میخواد! اگر اون اتفاقی که میخواد رخ نده وسایلو پرت میکنه یا اونقدر پافشاری میکنه تا اون اتفاق دلخواهش هر چند به ضررش باشه رخ بده! یک سری وسواس های ویژه ای داره مثلا موقع خواب حتمااا باید بالش خودش باشه و گوشه ی بالشش رو با دست لمس کنه یا موقع غذا خوردن حتما باید یک چیز زبر و خشک باشه که همراه غذا بجوه مثلا من براش نان خشک میگذارم وگرنه لب به غذا نمیزنه!
روانپزشک کودک میبرنش هر سه ماه داروهاشو تغییر میده اینبار سه نوع قرص بهش داده بود و حالت هاش بهتر شده بود و اومده بود خونمون براش فیلم گذاشتم تا تهش رو بدون اذیت کردن نشست نگاه کرد در حالیکه محال بود توجه کنه به فیلم .
یک روانشناس هم می برنش اونم فقط خودش تکی میره تو و مامانش نمیره. اونم فعالیت درمانی میکنه براش. ولی داروها چاقش کرده. اشتهاشو زیاد کرده دو برابر همسن و سالهاش شده.
شاید خود ما هم وقتی بچه بودیم همین مدلی بودیم و مادرهامون باهامون کنار اومدند و بزرگ که شدیم دیگه بهتر شدیم. من که چیزی از پنج سالگی به قبلم یادم نمیاد اصلا.
چقدر برای جشن شب یلدا گرون گرفتند هر چند اصفهان هم خانه ی بازی ساعتی ۲۸۰ تومان هست و فکر کنم هفت سال به بالا علاقه ای نداشته باشند چون داخلش وسایل خیلی ابتدایی و برای زیر پنج سال هست.
فکر کنم درامد خانه ی بازی زدن خوب باشه این روزها. الهی که همه خوش باشند. یلداتون پیشاپیش مبارکککک ما که تو خونه ایم

سلام آیدای عزیز
الهی، این بچه ها دست خودشون نیست، حتما برادرت و خانومش خیلی حرص خوردند تو این سالها
بله خب نیلا هم گاهی همینطوره، رفتارهای عجیب زیاد داره، البته در مجموع نمیشه گفت غیرعادی به نظر میاد اما کلاً مدل رفتاریش فرق داره با خیلی از بچه ها، حالا من همش میگم استرس خیلی بالاش دلیل یه سری رفتارهاشه، یه سری هم نداشتن همبازی از بچگی و بزرگ شدن تو محیط خونه...به هر حال من تصمیم گرفتم اول گزینه روانشناس رو برم جلو و اگرلازم بود بعد دارو مصرف کنه.
والا آیدا من خودم بچه بودم خیلی با همسن و سالهام فرق داشتم، البته کارهای عجیب تا این حد نمیکردم یا شاید میفهمیدم عجیبه و جلوی دیگران بروز نمیدادم اما برای خودم و تو ذهن خودم الگوهای تکراری رفتاری و وسواس داشتم.
عزیزم اینجا قیمت خانه های بازی متفاوته، مثلا نزدیک خونه ما ساعتی صد تومنه، بعضی جاها 150 بعضی جاها هم 300 بسته به جاش و وامکاناتش و... اینجا هم فکر کنم ساعنی 150 بود ولی برای جشن 380 کرفتند.
منم خیلی به درآمدش فکر کردم، گاهی میگم چه شغل خوبی میتونه باشه بخصوص اگر زن و شوهر با هم واردش بشن
ایشالا که خوب و خوش و سلامت باشی عزیزم

پونه پنج‌شنبه 30 آذر 1402 ساعت 04:22

مرضیه جان من لیسانس روانشناسی دارم و دانشجوی ارشدم با خوندن پستت مطمئنم نیلا باید درمان بگیره و از شما بعیده که تاحالا عقب انداختی..مرضیه جان من استادمو بهت معرفی میکنم ایشون علاوه بر اینکه دکتر خوبی هستن یک انسان شریف به تمام معنا هستن و فوق العاده دلسوز و خیرخواه و باسواد یعنی برای دانشجوها چه تو دانشگاه چه کارگاهای خصوصیش اصلا مثل بقیه خساست به خرج نمیده که کم یاد بده با جون و دل درس میده تو کار درمان هم خیلی قویه هم مشاوره خصوصی داره،بازی درمانی و هم گروه درمانی
اسمشون زهرا ترابی هست مطبشونم پاسداران
تو اینستا بزن دکتر زهرا ترابی

سلام پونه جان
عزیز دلم، ما عقب ننداختیم|، احتمالا مدت طولانی نیست که با م همراهید، ما از دو سالگی نیلا برای همین مشکلاتی که گفتم که البته اون موقع جنسش با الان فرق میکرد پیش سه تا روانشناس رفتیم اما به دلایلی کمک زیادی بهمون نشد، ضمن اینکه من حس کردم بهترین کسی که میتونه به بچه کمک کنه خودم و همسرم هستیم، دیگه الان نیلا رو مجدد بردیم پیش یه روان درمانگر
شما که اسم این خانم رو گفتید من رفتم و کمی راجبشون بررسی کردم، پزشک خوبی هستند قطعا، اما خب فعلا نیلای من تحت نظر یه دکتر دیگه هست و شاید درست نباشه وسط کار ول کنم بخصوص که هزینه دو جلسه رو هم دادم، اما حتما اسم ایشون رو در ذهن میسپارم که اگر نیاز شد مراجعه کنم،
ممنونم که به فکر ما بودی پونه جان

نسیم پنج‌شنبه 30 آذر 1402 ساعت 00:44 http://nssmafar.blogfa.com

خدا رو شکر که نیلا جان مادر فهمیده ای مثله شما داره و بجای مقاومت و عادی سازی و... دنبال رفع مشکله
خیلی خوبه که پیگیر هستین بچه هایی که به موقع مشکلشون رفع نمیشه سر کلاس ناآرامن و نظم رو مخصوصا موقع تدریس به هم میزنن بنابراین از جانب معلم بازخواست میشن (فلانی بشین ، حرف نزن ، حواست کجاس و .... ) و همین اوضاع رو بدتر میکنه و باعث میشه بچه حتی نتونه علم و تواناییش رو بروز بده و میره تو جرگه بچه هایی که توانایی علمی کمتری دارن و......
کاش از نتایج مشاوره ها هم بگین

قربونت برم عزیزم ممنونم از تعریفت، همین مادر فهمیده! متاسفانه یه جاهایی خودش مقصر شرایطی هست که نیلا درش قرار داره نسیم جان، یا مثلا ژن لعنتی خودش رو منتقل کرده به بچه.
دقیقا همینطوره عزیزم که شما گفتی، منم یکی دو بار که با نیلا سر یه کلاس غیر رسمی حاضر بودیم متوجه تذکرهای معلم شدم البته یکی دو سال پیش، الان نیلا بهتره اما بازم انگار حوصلش نمیگیره طولانی مدت یه جا بشینه و گوش بده، خیلی هم باهوشه اما از اموزش مستقیم بخصوص اگر زمانش طولانی باشه خوشش نمیاد، خودش میگه بسه دیگه کافیه (وقتهایی که من دارم یه چیزی رو طولانی مدت بهش آموزش میدم).
مشاوره که فعلا فقط یک جلسه رفتم و بیشتر خودم صحبت کردم نسیم جان، فعلا گفته تلویزیون و فضای مجازی بطور صددرصد قطع بشه، یعنی حتی ما خودمون هم نبینیم، فعلا نمیتونم اینکارو کنم چون خانواده همسرم بعد حدود دو سال میان تهران و نمیخوام تلویزیون نباشه اما بعد رفتنتشون اینکارو میکنم، فقط خدا کنه نیلا و حتی نویان همکاری کنند

ویرگول چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت 23:59 http://Haroz.blogsky.com

مطمئنم با درایت تو و همسرت بهترین ها برای بچه ها رقم می خوره
همین که این موضوع رو دیدی و کتمان نکردی و قبولش کردی خودش واقعاااااا کار بزرگیه، امیدوارم دکتر هم بتونه به بهترین نحو کمک کنه.
بی خبرم نزار عزیزم لطفا

ممنونم از لطفت ویرگول عزیز
بله منم معتقدم این پذیرش خیلی مهمه، امیدوارم مشکل نیلام خیلی جدی نباشه و دکتر روانشناس بتونه بهمون کمک کنه.
مرسی دوست قشنگم

مامان خانومی چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت 20:25 http://mamankhanomiii.blogfa.com

سلام عزیزم خداروشکر که جشن بهتون خوش گذشته اتفاقا منم میخواستم یه خانه بازی ثبت نام کنم برای جشن و برم نفری ۸۰ تومان بود هزینه ش خیلی خوب بود اما با وجود ته تغاری نتونستم و اینکه ساعتش با ساعت باشگاه پسرم بود و بی خیال رفتن شدم تصمیم داشتم اگر خواستم برم به توهم بگم که برای ما جور نشد . در مورد اون آرایشگر هم ممنون بابت اینکه اطلاعاتش رو گذاشتی برام اگر نزدیکتر پیدا نکنم میرم پیشش فعلا دو سه نفر دیگه هم معرفی کردن بهم . در مورد نیلا هم اول از همه اینکه آفرین بهت که دقیق هستی رو رفتار بچه هات و براشون نگرانی این خیلی مهمه چون خیلی از اختلالات رفتاری یا روانی از کودکی درمانش شروع بشه قطعا خیلی بهتره تا اینکه اون طرف با اون مساله سالها بزرگ و بزرگتر بشه و سخت بشه درمانش کرد . امیدوارم که نگرانی هات در مورد نیلا خیلی جدی نباشه و راحت بشه حلشون کرد خبرش رو هم اینجا بذار

سلام سمیه جون، پست آخرت رو خوندم اما نشد کامنت بذارم عزیزم
وای 80 تومن که خیلی کم و عالی بوده، قسمت نبوده ایشالا سال بعد
امیدوارم پیش هر آرایشگری که میری راضی باشی اما خدایی اون سعادت آبادیه خیلی بالا میگفت.
انشالله که همینطور باشه که تو میگی، فعلا فقط یه جلسه با مشاور حرف زدم، امیدووارم از جلسات بعد راهکارهای خوبی برای مقابله با استرس نیلا بهمون بده
حتما کمی که جلو بریم اطلاع میدم

فرناز چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت 18:34 https://ghatareelm.blogsky.com/

این مشکلات تو خیلی از بچه ها هست، نگران نباش همین که تو و پدرش کنارش باشین و کمکش کنین با هوش زیادی که داره از بقیه بچه ها هم جلو میوفته. مهمترین چیز حمایت شماست

بله درسته اما فرناز جان تو جشن یلدا تقریبا همه بچه ها همراهی میکردند با نمایش و آهنگها، حس کردم بچه من بین اونهمه بچه متفاوت بود
به هر حال ما به سهم خودمون پیگیر هستیم، انشالله که اتفاقات خوبی بیفته

نسیم چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت 09:45

نگران نباش عزیزم
خیلی از بچه ها ممکنه مشکل عدم تمرکز و یا بیش فعالی رو داشته باشن
حتما از روانپزشک هم کمک بگیر
احتما راهی برای افزایش تمرکز نیلا جانم پیدا میشه

بله نسیم جان، فعلا که یه جلسه با مشاور صحبت کردم، امیدوارم شرایط دخترم خیلی بهتر بشه

آذر چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت 09:06

سلام مرضیه جان. خوبی عزیزم
امیدوارم که جلسه مشاوره برات خیلی خوب و مفید بوده باشه. واقعا مشکل روحی توی بچه ها خیلی سخته. اینکه ببینی بچه ات با بقیه بچه ها فرق داره. دختر بزرگه منم بیش از حد خجالتی و کمرو و ترسو هست. الان کمی بهتر شده و یکی دو تا دوست پیدا کرده. اما بازم دختر با اعتماد به نفسی نیست. من خیلی برام سخته هر چند که مادرم اینامیگن مثل بچگی خودته و خوب میشه. خواستم بگم درکت میکنم که الان چقدر ناراحتی امیدوارم مشکل نیلا هم تا قبل از مدرسه رفتنش کامل حل بشه

سلام آذرجان، ممنونم عزیزم به لطف شما
جلسه اول بیشتر من صحبت کردم، امیدوارم جلسات بعدی راه حل های مناسبی بگیرم و دنبای بچم رو بهتر بشناسم. نیلای من هم با بچه های دیگه خیلی فرق داره، گاهی این فرق مثبته و گاهی منفی...
شما هم زیاد نگران نباش آذرجان، همسر من هم همیشه میگه بچه که بوده منزوی و گوشه گیر بوده و تو سن دبیرستان یهویی از این رو به اون رو شده، همیشه به من میگه قرار نیست رفتارهای بچه درکودکی لزوما تعیین کننده آینده و رفتار و شخصیتشون در آینده باشه، امیدووارم دختر شما هم با کمک و همراهی شما مامان آگاه ، رفتارش تغییر کنه و اعتماد به نفسش بیشتر بشه، من همیشه فکر میکنم ادم ظاهر مناسبی نداشته باشه انقدر مهم نیست که اعتماد به نفس نداشته باشه، مطمئنم دختر شما هم در آینده اینطور نمیمونه، یه کتاب هست به اسم عزت نفس در دختران، من دارمش اما نخوندم، به نظر کتاب خوبی میاد میتونی تهیه کنه و از راهکارهاش استفاده کنی
مطمئنم دختر گلت خیلی بهتر میشه در آینده، خود من هم همینطور بودم در بچگی آذرجان

الهام چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت 07:50

سلام مرضیه جان . خوبی؟ پیشاپیش یلدات مبارک. ان شالله دلت شاد باشه و همیشه تنتون سالم
نگرانیت به عنوان مادر و اینکه توجه کافی داری خیلی ستودنیه. خیلی مادرا هستن بصورت تعصبی میگن نه چیزی نیست! ولی نگرانیت باعث نشه اختلالی تو روح و روانت به وجود بیاد. با آرامش مشکلت با روانشناس و یا در صورت نیاز روانپزشک حل کن. هر چی باشه قطعا مشکل حادی نیست به راحتی با یک دوره مشاوره من مطمیئنم تموم میشه و نیلای خوشگلمون به راحتی دوران مدرسه و ... میگذرونه
دختر اولی و پسر من هم یه مدت دقیقا سنای نیلا جان، ناخن میجویدن ولی بعد از یکی دوسال عقلشون رسید رها کردند. من خودم حس کردم از استرس بود با اینکه مشکل خاصی تو خونه نبود ولی خوب از دید بچه ها موضوعات و نگرانیها خیلی متفاوت تر از ماست و ما فکر میکنیم مشکلی نیست ولی شاید برای بچه باشه.
دلت خوش و لبت خندون. موفقیتها و شادیشاشون ببینی و از ته دل همیشه بخندی....
مادر شدن: خریدن استرس و فکر مشغولی تا ابده
در کنار اینکه با ابراز عشق و محبت، ارضا میشی......

سلام الهام جان، ممنونم عزیزم، انشالله که بهت حسابی خوش گذشته با شه شب یلدا در کنار همسر و فرزندان قشنگت
الهام جان من تو این سالها انقدر بابت نیلا استرسهای جورواجور رو تحمل کردم که این در برابرش چیز زیادی نیست، اینبار هم همونطور که گفتی سعی کردم با آرامش دنبال راه حل باشم.
اتفاقا سمانه دوست و همسایمون هم میگفت دختر خودش همسنای نیلا بوده ناخن میخورده، امیدوارم نیلای من هم بذاره کنار این عادتو
اتفاقا دکتر هم میگفت نگرانی بچه ها با ما متفاوته و اونا تصاویر و اتفاقات رو جور دیگه ای میبینند.م
ممنونم عزیز دلم، همه آرزوها صد برابر به خودت برگرده انشالله.
جمله آخر هم که دیگه فوق العاده بود، عین حقیقت

رهآ سه‌شنبه 28 آذر 1402 ساعت 21:44 http://Ra-ha.blog.ir

مرضیه جان اگه بگم نگران نباش که خب جمله بیخودی و میدونم تو به نگرانی‌ت ادامه میدی. ببین با این چیزهایی که نوشتی، هنوزم حرفم همون و میخوام حتمن پیگیر بشی.
ببین من خودم ادم مشاوره برویی هستم، خودت این خوب میدونی ولی الان میگم مشاوره انلاین با روانشناس بی خیال شو، قطعن حرفایی میزنه که خودت میدونی و راهکارهایی میده که همه رو بلدی. البته که الان دارم پست میخونم تو مشاوره رو انجام دادی.
میخوام حالا که فهمیدی مشکل نیلا چیه‌، بازی درمانی رو شروع کنی. ببین اینجا که بهت گفتم سمت پیروزی، مامان بوده که رفته جواب گرفته و راضی بوده. میدونم راهت دوره، ولی می ارزه! تو یک سال تا پیش دبستانی و دو سال تا کلاس اول فرصت داری، و این زمان کمی نیست و اگه واقعن پیگیر باشی نتیجه مثبت میگیری و میدونم که میتونی.
همون سمت خودت بگرد سرچ کن حتمن بازی درمانی هست.


ی سری بازی ها هست نمیدونم با توجه به چیزایی که نوشتی نیلا خوشش میاد یا نه، ولی امتحان کن. کلن آرامش میده به بچه. یعنی کار هر روزت باشه. برای مادر سخت جمع پهن کردن و جمع کردنش، ولی خب چه میشه کرد. برای دست ورزی هم عااالی این بازی ها‌.

آب بازی، ی لگن بزار تو حموم یا تو بالکن با چندتا ظرف کوچیک.

گِل بازی. گِل آماده تو شهرکتاب ها هست.

آرد بازی

خمیر بازی، خودت درست کن، ترکیب آرد و آب. هر دفعه ی کوچولو درست کن تا چند روز تو یخچال میمونه.

از این کاغذای خیلی بزرگ بخر، بزن ی طرف دیوار اتاقشون یا اصلن اتاق پذیرایی، بزار حالش ببرن.

کتاب رنگ آمیزی، البته این فکرکنم نیلا خیلی دوست نداشته باشه، ولی هر روز این کار انجام بده، خودتم کنارش بشین و رنگ کن. برای دست ورزی، رنگ آمیزی معجزه میکنه.

کاغذ قیچی کردن.

شن بازی.

رهآ سه‌شنبه 28 آذر 1402 ساعت 21:28 http://Ra-ha.blog.ir

مرضیه جان اگه بگم نگران نباش که خب جمله بیخودی و میدونم تو به نگرانی‌ت ادامه میدی. ببین با این چیزهایی که نوشتی، هنوزم حرفم همون و میخوام حتمن پیگیر بشی.
ببین من خودم ادم مشاوره برویی هستم، خودت این خوب میدونی ولی الان میگم مشاوره انلاین با روانشناس بی خیال شو، قطعن حرفایی میزنه که خودت میدونی و راهکارهایی میده که همه رو بلدی. البته که الان دارم پست میخونم تو مشاوره رو انجام دادی.
میخوام حالا که فهمیدی مشکل نیلا چیه‌، بازی درمانی رو شروع کنی. ببین اینجا که بهت گفتم سمت پیروزی، مامان بوده که رفته جواب گرفته و راضی بوده. میدونم راهت دوره، ولی می ارزه! تو یک سال تا پیش دبستانی و دو سال تا کلاس اول فرصت داری، و این زمان کمی نیست و اگه واقعن پیگیر باشی نتیجه مثبت میگیری و میدونم که میتونی.
همون سمت خودت بگرد سرچ کن حتمن بازی درمانی هست.


ی سری بازی ها هست نمیدونم با توجه به چیزایی که نوشتی نیلا خوشش میاد یا نه، ولی امتحان کن. کلن آرامش میده به بچه. یعنی کار هر روزت باشه. برای مادر سخت جمع پهن کردن و جمع کردنش، ولی خب چه میشه کرد. برای دست ورزی هم عااالی این بازی ها‌.

آب بازی، ی لگن بزار تو حموم یا تو بالکن با چندتا ظرف کوچیک.

گِل بازی. گِل آماده تو شهرکتاب ها هست.

آرد بازی

خمیر بازی، خودت درست کن، ترکیب آرد و آب. هر دفعه ی کوچولو درست کن تا چند روز تو یخچال میمونه.

از این کاغذای خیلی بزرگ بخر، بزن ی طرف دیوار اتاقشون یا اصلن اتاق پذیرایی، بزار حالش ببرن.

کتاب رنگ آمیزی، البته این فکرکنم نیلا خیلی دوست نداشته باشه، ولی هر روز این کار انجام بده، خودتم کنارش بشین و رنگ کن. برای دست ورزی، رنگ آمیزی معجزه میکنه.

کاغذ قیچی کردن.

شن بازی.

سلام رها جان
خیلی بازیهای خوبی پیشنهاد دادی، اسکرین شات میگیرم که داشته باشم، خوش به حال پسر گلت که مامانی مثل تو داره و اینهمه براش وقت میذاره.
رها جان متاسفانه من نظرات متناقض زیاد میشنوم، مثلا از یکی دو تا روانشناس شنیدم که گفتند بازی درمانی خط اول درمان نیست، بهتره اول من و باباش به آگاهی و رفتار درست برسیم و اضطرابش رو درمان کنیم، بعد راه حلهای بعدی رو پیش بریم، البته که بازی درمانی تاثیر بسزایی در کاهش اضطراب داره اما این روانشناس گفت کاردرمانی و بازی درمانی فقط در همون لحظه تاثیرات خوب دارند، برای تاثیر عمیق و ریشه دار باید قبل از هر کاری رفتار من و همسرم در قبال بچه ها تغییر کنه و ارتباطمون بهبود پیدا کنه و سبک رفتاری جدیدی در پیش بگیریم تا ترسها و وسواس و استرس نیلا کنترل بشه...خود همین روانشناس هم اتاق بازی و جلسات بازی درمانی داره اما گفت اول از همه باید شما و پدرش به آگاهی کامل برسید و فعلا با بچه کاری نداریم
رها جان نمیدونم درست و غلط چیه. دلم نمیخواد وقت و پولم هدر بشه از طرفی هم به هر حال باید به یه نفر اعتماد کنم و برم جلو و وقت رو هدر ندم...

سارا سه‌شنبه 28 آذر 1402 ساعت 20:33

عزیزم انشاالله که هیچ مشکلی نیست...درک میکنم نگرانیت رو و بهت حق میدم.این خیلی عالیه که نیلا مامانی مثل تو داره.روزهای خوب در راهند مرضیه جان.ما با خیلی از این مشکلات بزرگ شدیم و نتیجه این شد که روان سالمی نداریم.نیلا به خاطر داشتن والدینی مثل شما خیلی خوشبخته.

فدات بشم سارا جان. فعلا یک جلسه رو گذروندیم و باید ادامه بدیم ایشالا که نتیجه بگیره.
تو خیلی لطف داری عزیزم، اما نیلای من اتفاقا بزرگترین بدشانسیش داشتن مادری مثل من بود که ناخواسته ترسها و اضطرابها و حتی ژن لعنتیش رو هم بهش منتقل کرد
کاش خدا خودش آینده دخترم رو زیبا بنویسه...
من خیلی کوتاهی ها داشتم سارا

محبوبه سه‌شنبه 28 آذر 1402 ساعت 17:29

دکتر امیری تو تهران که از ایران رفتن
دکتر فیلی در غیاب دکتر امیری
و الان رشت پیش خانم دکتر زوار موسوی که داخل مطب دکتر کوشاتو پارک شهر ویزیت میکنه، فوق تخصص روانشناسی کودک هستن و توی طرحن

ممنونم عزیزم که پرس و جو کردید، ترجیحم اینه که پزشک داخل شهر خودم تهران باشه...
من اسامی رو یادداشت میکنم، اما فعلا با روانشناسی که گفتم یک جلسه برداشتم، جلسه بعد هم ادامه میدم، بهتره فعلا از این شاخه به اون شاخه نپرم و با همین که یک جلسه برداشتم ادامه بدم، اگر وسط راه راضی نبودم حتما این اسامی رو هم بررسی میکنم
مرسی گلم

نفیسه سه‌شنبه 28 آذر 1402 ساعت 17:03 http://N-m.blogfa.com

سلام مرضیه جان من چندسالی هست دنبال تون میکنم اما کم پیش میاد کامنت بزارم.
در مورد نیلا جان که گفتید به صدا حساسه، دخترخاله منم اینحوری بود هرجا صدای اهنگ بلند میشد دستشو میزاشت رو گوشاش و جیغ می کشید‌.نمیدونم شاید خاطره بدی براشون تداعی میشه و اضطراب بچه بخاطر یاداوری اون خاطره ست. اما دخترخاله من از وقتی مهدکودک رفت این ترس و اضطرابش خوب شد چون اونجا اهنگ میزاشتن و شعر میخوندن و میرقصیدن‌ و دیگه خودش میخاست اهنگای مهد رو براش بزاریم و همراهیش کنیم و برقصیم باهاش و این ترسش کاملا از بین رفت.
من خودم بچه ندارم و قطعا بهترین کار مشورت با روانشناس کودک هست اما فکر میکنم نیلا چون زیاد در جمع هم سالانش قرار نگرفته ، الان دیدن بچه ها و بازی باهاشون براش جذاب تر بوده. بهرحال بچه های دیگه ممکنه تو محیط خانواده یادمهدکودک با هم سن و سال هاشون بیشتر در ارتباط باشن و براشون عادی باشه.در مورد مچ دستش هم یکسری تمرین هایی هست که تقویت کنه‌ . و یکسری بازی هایی که برای افزایش تمرکز هست هم میتونید براش تهیه کنید البته اگه علاقه نشون بده و بشینه پای بازی. اما من بازم میگم خودم بچه ندارم و قطعا خودتون این راه ها رو بهتر میدونید. ولی چیزی که تو اطرافیانم دیدم اینه که مهدکودک بچه ها رو هم اجتماعی میکنه هم مهارت هاشون رو بالا میبره
اینم بگم که من خودم از بچگی تو مدرسه کندتر از بقیه بچه ها بودم.یادمه اول ابتدایی بودم قانون کلاس این بود که هرکس زودتر مشقاشو تموم کنه معلم مُهرش رو میداد به اون ، زیر مشقای بچه ها مُهر بزنه ، اما من تا اخر سال یک بارم نشد مشقامو اولین نفر تموم کنم و حتی تا دبیرستان هم با اینکه درسم خوب بود در کل و مدرسه فرزانگان بودم ، اما تو درسهای محاسباتی مثل ریاضی و فیزیک همیشه وقت کم می آوردم. اما تو درسای حفظی یا مفهمومی عملکرد خوبی داشتم. میخام بگم بعضی تفاوتها با وجود سختی هایی که داره اما الزاما آینده فرد رو مستقیما تحت تاثیر قرار نمیده. نیلادجان هم ممکنه در اینده به بعضی درسها علاقه ای نداشته باشه یا دستش کند باشه اما قطعا استعدادها و ویژگی های منحصر به فرد خودشو داره و شما مهمترین کاری که باید در حقش بکنید اینه که نزارید اعتماد بنفسش خدشه دار بشه یا متوجه مقایسه شما با هم و سال هاش بشه البته الان هنوز کوچولوئه و شاید متوجه نشه اما بزرگتر که بشه باید بیشتر حواستون باشه بهش که تفاوت هاش تبدیل به نقطه ضعف نشن ‌.
امیدوارم این سری صحبت هاتون با مشاور رواتشناس نتیجه بخش باشه

سلام نفیسه جان
ممنونم که برام پیام گذاشتی و این توضیحات مفید رو بهم دادی
نیلا از نه ماهگی تا یک و نیم سالگی مهد کودک میرفت و بعد براش پرستار گرفتم، زمانیکه دورکار شدم با خودم فکر کردم بهتره نیلا رو پاره وقت مهد کودک بذارم تا روحیه و اضطرابش بهتر بشه، نمیگم اثربخش نبود، خوب بود، اما از یه جایی به بعد میگفت من نمیرم چون فلان خانم تو مهدکودک هست و همش به من نگاه میکنه! یا میگفت فلان مربی منو میبره سر کلاس، منظورش این بود که دوست نداشت بره سر کلاس بشینه. از شهریور پاره وقت هم مهدکودک نبردمش، چندبار هم حرفش پیش اومده میگه منو مهدکودک نبر دیگه! البته حاضره بره مهدکودک جدید اما قبلی نه!
این هم که شما میگی شاید خاطره ای با شنیدن صدا یا تصویری براش تداعی میشه به نظر منم درسته، اغلب پیش میاد میبینم بچه میره تو فکر، یا یهویی میره تو خودش، نمیتونم بفهمم با خودش چه فکرهایی میکنه.
منم دقیقا عین شما بودم، درسهای حفظیم بهتر بود نمرات دروس ریاضیم عالی بود اما خودم میفهمیدم نقطه قوت من دروس تئوری و انسانیه.
چه جمله خوبی گفتید که بعضی تفاوتها لزوما آینده فرد رو تحت تاثیر قرار نمیدن، من خودم همیشه با سایر بچه ها متفاوت بودم و این باعث عدم پیشرفت من نشده، اما خب اینکه خودم رو منزوی و بی اعتماد به نفس کرده هم یه بعد ماجراست.
جتما نکاتی رو که گفتید مد نظر قرار میدم، اتفاقا شما با وجودیکه فرزند ندارید خیلی تحلیلهای درستی ارائه میدید.ممنونم عزیزم

محبوبه سه‌شنبه 28 آذر 1402 ساعت 16:42

مرضیه جان احتمالا الان توی مشاوره ای
دوستم دوقلوهای پسر داره که کلاس دوم هستن، یکیشون، عدم تمرکز و توجه داشت، یک طیف از اوتیسم شاید ، این رو دقیق نمی‌دونم ، تو این سالها برای دکتر تهران رفت و آمد میکنه، اما گفتار درمانی، چون مطلقا صحبت نمیکرد و بیشتر آوا بود تا صدا رفته ، و از کلاس اول تونسته مدرسه عادی بره، توی این سالها فلوکستین و یکسال اخیر اسنترا مصرف می‌کنه و چندتا قرص دیگه که اسمشون رو نمیدونم، الان حرف زدنش تا حدودی بهتره و قطعا بهتر هم میشه، براش پیغام گذاشتم و اسم دکتر رو پرسیدم بهت میگم، نگران نباش، شرایط پسر دوستم متفاوت تر و سخت تر بود و ولی تا حدودی تحت کنترل شده الان

محبوبه جان مشاوره رو رفتم، به نظر دکتر بدی نمیرسید، اما خب هزینه مشاوره همون اول کاری خیلی زیاد شد و تو ذوقم خورد.
خدا رو شکر که پسر دوستت نتیجه گرفته و پیشرفت کرده، خیلی از بچه های اینطوری رو دیدم که با وجود پیگیریهای درمانی، رفته رفته کلا قدرت تکلم کمی هم که داشتند از بین رفته
خدا رو شکر درمورد نیلا نگرانی راجب اون بیماری یا همون اختلال رو ندارم، مشکل اصلی نیلا اضطراب خیلی شدیدشه که روی تمرکزش هم اثر گذاشته.
امیدوارم درمانش با وجود این هزینه گزاف نتیحه بخش باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد