بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

ساعت شش صبحه، نویانم بعد از چند بار بالا آوردن از سه نیمه شب تا الان، تب کرده... استامینوفن دادم اما همه رو بالا آورد، یکبار  شیاف گذاشتم که با بیرون روی که داشت بلافاصله از بدنش خارج شد، چند دقیقه پیش دوباره شیاف استامینوفن گذاشتم و بالای سرش نشستم تا تبش پایین بیاد. تا صبح یک دقیقه هم نخوابیدم... 

استرس تمام وجودم رو گرفته، شیرم دوباره قطع شده و شیر ندارم به بچم بدم....گرسنه که میشه بچم من خاک بر سر شیر ندارم بدم بخوره. دوباره چرا اینطوری شد؟ من که سینم پر از شیر شده بود و بچم سیر میشد...چطوری سیرش کنم نمیشه که همش غذا داد، نصف شبها که خوابه و شیر میخواد چی؟ تمام غم‌های دنیا تو سینه من جمعه...

خونه که اجاره نرفت و به ما گفتند هر چه سریعتر پولو جور کنید و بیش از این نمیشه صبر کرد اگر جور نمیشه بفروشید و پولو بدید!...آخه فروش؟ بعد دوباره بخریم؟ مکه الکیه؟ اصلا مگه میشه یه خونه دو ماه اجاره نره؟ خدایا چرا انقدر کارهای من سخت پیش می‌ره؟ همین قضیه خونه بدترین استرس رو به جونم انداخته بود که قضیه بعدی پیش اومد که ضربه نهایی رو به من زد و حتی از قضیه خونه برام پررنگ تر شد.

پرستار بچه ها یکباره درخواست داده حقوقش رو بیشتر کنیم وگرنه نمیتونه با این حقوق بیاد!!! ممنون میشم نپرسید چقدر بهش حقوق میدادم هر چی بود الان دو برابرش رو خواسته، در حالیکه من نه ماه تمام بدون اینکه برم سر کار و با اینکه خودم خونه و پیش بچه ها بودم حقوقش رو میدادم تا این نه ماه جای دیگه ای مشغول نشه و بعد تموم شدن مرخصیم و برگشت به کارم پیش بچه هام بمونه و مثل زمان نیلا، بعد نه ماه با دل خون  و کلی غصه و عذاب وجدان بچم رو نذارم مهد کودک، اونوقت درست یک هفته قبل برگشتن سر کار که دستم به هیچ جا بند نیست دو برابر خواسته!! در حالیکه خدای من شاهده همون ۴ فروردین که مرخصی زایمان من شروع شد ما درمورد رقم حقوقش بعد نه ماه و موقع برگشت من به کار حرف زدیم. پس اصلا مهم نیست که چقدر حقوق می‌گرفته کم یا زیاد، قضیه اینه که ما توافق کردیم هم برای طول نه ماه مرخصی که خودم خونه ام و اون شاید ماهی هفت هشت روز میومد اونم با حضور خودم  چه برای بعد برگشتن به سر کارم...بعد درست یک هفته قبل اینطوری گفته... از این حرفا و بی معرفتیش شوکه شدم و حتی جلوی خودش نتونستم جلوی اشکام رو بگیرم، باورم نمیشد چنین چیزی خواسته... خب من برای چی نه ماه وقتی خودم خونه بودم و اتفاقا بدون حضور اون راحتتر بودم بهش با وجود بیکاری همسرم حقوق دادم؟ که بعد نه ماه بمونه و این مدت جای دیگه سر کار نره!!! 

به خدا باورم نمیشه همچین چیزی رو! همش میگه تو خیلی کم به من حقوق دادی و با خودش نمیگه مگه من چقدر در ماه میومدم و.... درسته شاید حقوق بالایی نسبت به عرف  نمی‌دادم اما گاهی پیش میومد در ماه کلا هفت هشت روز میومد از نه و نیم صبح تا دو ظهر و من حقوق کامل میدادم، یا یکی دو ماه کلا نیومد و باز حقوقش ر و ریختم، همین ماه آذر که رشت بودیم کلا پنج روز اومده، از اولی هم که پیش ما اومد کرونا بود و اداره ها شیفتی گاهی هفته ای دو روز بیشتر نمیرفتم سر کار و گاهی حتی یک روز، حالا که نه ماه مرخصی تموم شده و فهمیده خودش تنهاست و هر روز باید بیاد سر کار و ساعت کاریش از صبح زود تا ظهره میگه دو برابر بهش بدم!!! حرفش هم اینه که من صد تومنی وام گرفتم ( کوییک صفر داشته فروخته پرشیا خریده) و خودم باید قسطشو بدم! درحالیکه همسرش گفته بود وام نگیریم چون نمیتونیم قسط بدیم اونم گفته من میدم قسطشو و پرشیا رو بگیریم و حتی برنگشته قبلش به من بگه میتونی حقوقمو زیاد کنی بعد وام بگیره!!! الان هم میگه چاره ای ندارم و اگر انقدر به من نمیدی دیگه نمیام!!! انگار من باید قسط وام اون رو بدم... به خدا هیچکی اندازه ماریا پرستار بچه ها از وضع من خبر نداشت، حالا درست بعد نه ماه اینطوری میگه...همیشه آدم خوبی میدونستمش و دلسوز و باگذشت، سخته باورش اینهمه بی مرامی. دیگه به چشمام هم اعتماد ندارم و دلم خونه.من حتی ضامن وام دیگه ای که میخواست شدم و یکی دو بار هم در حقش خوبی بزرگی کردم. باورم نمیشه اونی که قسم میخورد بچه هات عین بچه من هستند و عاشق نویان من بود و زندگی من و مشکلاتم رو از هر کسی بیشتر میدونست حالا وقتی بهش میگم اگر نیایی و نتونم حقوقت رو بدم باید نویان رو بذارم مهد کودک، و خودت راضی میشی میگه چیکار کنم چاره ندارم... وقتی میگم این بی انصافبه میگه موقعیکه حقوق کم ازت می‌گرفتم انصاف داشتم الان نه؟ انگار مجبورش کرده بودم! خودش راضی شده بود بیاد و معرف بهش گفته بود انقدر می‌تونه بده اونم قبول کرده بود....یا میگه تو خودت وجدانت رو قاضی کن با انقدر میری سر کار... وااای خدایا!!!  ما فروردین صحبت کردیم و حقوقش رو کم یا زیاد مشخص کردیم.... اصلا این حقوق براش کم بود چرا همون فروردین که مرخصی من تازه شروع شد نگفت موقع برگشتن من سر کار باید دو برابر بهم بدی که لااقل من این نه ماه با وجود حقوق نداشتن یا حقوق خیلی کم شوهرم، و حقوق کمتر خودم (به دلیل مرخصی زایمان) بهش حقوق ندم و برام پس انداز بشه؟ من که نیازی نداشتم به اومدنش و فقط واسه   تنها نبودن خودم میخواستمش و اینکه مثلا پشتش باد نخوره و خیلی کم بهش نیاز واقعی داشتم..

از شدت استرس و غصه ای که حرفش به من وارد کرد و البته استرس‌های قبلی بابت اجاره نرفتن خونه و... دوباره پریشب دیدم شیرم کم شده و الان تقریبا شیر ندارم ... انگار که حرف اون ضربه و شوک نهایی رو به من زده باشه... اصلا از این حجم از بی معرفتی داغون شدم، حتی نکرد بذاره یکماه برم سر کار بعد بیاد بگه کارم سخته و اضافه کن و... یا نکرده لااقل یک تومن بیشتر بخواد!!! ما اصلا رقم رو همون فروردین بستیم و چون همه چی بین خودمون بود الان میگه دوست دارم بیام و عاشق بچه هام ولی زندگیم با این حقوق نمیچرخه... به خدا الان حتی موضوع، پولش نیست، با اینکه نمیتونم بیشتر بدم و برام سخته اما اگرم داشتم به خاطر این رفتار و حرکتش چنان دلم چرکین شده که حتی اگر صد تومن حقوق میگرفتم راضی نبودم بیاد و دوباره ببینمش و دلم ازش خیلی چرکینه... نفرین نمیکنم اما نمیبخشمش. موندم چیکار کنم؟ الان کیو پیدا کنم؟ چطوری اعتماد کنم؟ اونم می‌دونه چاره ای ندارم الان گفته، باید سر اینکه واقعا مستاصلم زیر بار حرف  زور و ظلم برم و یهو دو برابر بهش بدم علیرغم توافق؟ نمیبخشمش که اینطوری آتیش زده به جونمم... خودش میدونست چه عذابی میکشم بابت اجاره نرفتن خونه، بابت مشکلاتم، اشکهام رو دیده بود و اینکارو باهام کرد...میگه به خاطر تو یکماه هم میمونم تا آدم مناسب پیدا کنی با همین حقوق فعلی (مطمینم فکر می‌کنه هیشکی نیست),. من نه ماه الکی پول دادم بهش که حالا منت بذاره یکماه بمونه تا من آدم مناسب پیدا کنم؟ چند بار هم گفته با این رقم حقوق کسی نمیاد و حتی گفته من این دو سال حقوقی ازت نگرفتم ( یعنی  خیلی ناچیز بوده! انگار نه انگار گاهی با سه چهار روز در ماه اومدن، سر موقع بدون یک روز تاخیر حقوقش رو میریختم  و بابت نبودنش کسر هم نمی‌کردم. وای که هر چی فکر میکنم بیشتر میسوزم... حتی اگه پولشم داشتم به خاطر بی مرامی و حرف زورش نمیخوام یکبار دیگه ببینمش اما بچه هام رو چه کنم؟

در بدترین شرایط روحیم، بچم مریض و ناآروم روبروم خوابیده و منتظرم مطب دکتر باز بشه ببرمش دکتر... حتی از بردنش به بیمارستان وحشت دارم... هر لحظه ترس دوباره بالا آوردن و تب کردنش رو دارم...

یکشنبه آینده برمی‌گردم سر کار. به خدا دارم دیوونه میشم از اینهمه فشار. پیر شدم...نمیتونم به زندگیم و بچه هام برسم. کاملا فلج شدم. کمکم کنید. راهی پیش پام بذارید. دعام کنید. کم آوردم به قران. 

نظرات 16 + ارسال نظر
سمیه یکشنبه 11 دی 1401 ساعت 13:40

می فهمم که خیلی شرایط سختی رو می گذرونی
ولی خواهش می کنم به یادت بیار که:

این نیز بگذرد

ای بابا...واقعا سخته، خدا نکنه پای بچت در میون باشه....
انشالله

آذر سه‌شنبه 6 دی 1401 ساعت 21:30

سلام مرضیه جان من از خواننده های خاموش وبلاگ هستم

اول ناراحت شدم بخاطری مریضی نویان جان الهی هرچی زودتر خوبشه گل پسرمون

دوم واقعا از بیمعرفتی پرستارت شوک شدم واقعا ته بیمعرفتی هس امیدوارم خیلی زود پرستار بهتری پیدا کنی واقعا این زمونه نمیشه ب چشمات هم اعتماد کنی دقیقا زمانی ک فک میکنی این بهترین آدمه دستش رو میشه

شهادت حضرت زهراس از مادرم خانم فاطمه خاستم خدا نگات کنه و زندگیت رنگی شادی ببینه و غصه هات زود تموم شه

سلام عزیزم
چقدر خوشحال میشم وقتی یه خواننده خاموش وبلاگم برام پیام میذاره و من میفهمم چه دوستان خوبی دارم و نمیدونم.
ممنونم از دعای خیرت، من عاشق حضرت زهرا هستم و خودم هم سر این موضوعات بهش توسل کردم، خیلی ازت ممنونم که دعام کردی، خیلی ارزشمند بود برام.
من پرستار رو واگذار کردم به خدا و بابت نه ماهی که بی جهت بهش حقوق دادم حلالش نمیکنم....نفرینش نکردم اما حلالش نمیکنم اون پول رو.
مرسی از لطفت عزیزم

آیدا سبزاندیش دوشنبه 5 دی 1401 ساعت 17:43 http://sabzandish3000.blogfa.com

تو که اشک منو در آوردی دختر.
الهی این مسئولین حکومت نابود بشن که یک قانون تصویب نمی کنند که مادرهای شاغلی مثل تو ، از پرستار کودک رایگان و آموزش دیده و عالی بهره مند بشن تا بتونن با خیالت راحت سر کار بیان و نگران بچه هاشون نباشند.
من خیلی از دست پرستارت ناراحت شدم مرضیه جان و واقعا چه آدمی میتونه باشه اینقدر سنگ دل که با اینکه مرتب سر کار نمیومده و توافق کرده بودید و با وجود اینکه راجع مشکلات تو آگاهه همچین درخواستی از تو داشته. درسته گرانی و هزینه ها بالاست اما پس مرام و مهربانی و معرفت چی میشه؟!!!
الهی به حق لطف و بزرگی و کرم خداوند یک پرستار عااااالی با دستمزد مناسب پیدا کنی. هیچ کار خدا بی حکمت نیست. مرضیه جان یک کمی هم بار زندگی رو بنداز روی دوش همسرت همش باید تو یک تنه غصه بخوری؟! لااقل ایشون برن اسنپی جایی کار کنند بهتر از هیچ چیز هست که. حداقل دستمزد پرستار بچه ها در بیاد. الان همه ما زندگی هامون شبیه به هم هست تقریبا اینقدر هزینه ها بالا رفته و گرفتاری هامون زیاد شده که واقعا گاهی از غصه تکیده میشیم. نمونش خواهر من از صبح زووود تا ده شب فقط کار و این شرکت اون شرکت تا لااقل بتونه یک جهازی چیزی جور کنه برای خودش. اما با این پولها که نمیشه چیز آنچنانی خرید. از بس گرونیه.
کمی هم استرس ها و مسئولیت های زندگی رو بنداز گردن همسرت. اگر هنوز بیکار هستند لااقل اسنپ یا تپ سی کار کنند تا انشالله کار مناسب پیدا کنند.
از عمقققق وجودم دعا میکنم که خیالت از بابت نگهداری بچه هات راحت بشه و یک پرستار با دستمزد مناسب و دلسوز پیدا بشه حال پسرت خوب بشه و غذا بخوره و خونت هم اجاره بره انشالله و تا میاد عید بشه کل مشکلاتت رفع شده باشه و سال نو با سلامتی و شادی شروع بشه برات ، آمین

سلام آِیدا جون
انقدر پیامهای دلسوزانه تو رو که از ته دلت برمیاد دوست دارم، همیشه پای پستهام منتظر کامنت تو هستم بس که قلبی و دلی پیام میذاری
این پیامو هم که خوندم اشک خودم درومد....قضیه پرستار رو واگذار کردم به خدا... حلالش نمیکنم.
آِیدا جان سامان تصمیم گرفته تا پیدا شدن یه پرستار خوب خودش بمونه امیدوارم دووم بیاره، اسنپ هم الان چندوقتیه میره اما اگه بخواد پیش بچه ها بمونه نمیشه، وقتی من برمیگردم اون میره اما خب ساعت 4 عصر به بعد صرف نمیکنه با اونهمه ترافیک.
یه وقتها از این حجم فشار کمرم خم میشه و نفسم میگیره. ممنونم که به یادمی و همیشه دعام میکنی....
الهی آمین الهی آمین

ناشناس یکشنبه 4 دی 1401 ساعت 05:55

خیلی متاسفم که ناراحتتون میکنم ولی فرهنگ خیلی بدی بین ایرانیها باب شده واون اینه که حق بیجا به کسی دادن رو نشونه مهربونی وخوش قلبی میدونن در صورتیکه انسانی ترین کار نظر درست وعادلانه است که باعث تصمیم نادرست کسی نشویم
ما نمیدونیم شما چقدر به اون خانم حقوق میدادی ولی قرار گذاشتن با کسی بدون قرارداد رسمی قانونی نیست واز هر دو طرف قابل فسخ کردنه وبا توجه به وضعیت غیر ثابت اقتصادی شما نمیتونی از کسی توقع داشته باشی به قرار ده ماه قبل پایبند بمونه
درسته که شرایط سختی رو میگذرونید ولی واقعا همونطور که شما خودتو مسئول مشکلات اون خانم نمیدونی اون هم مسئول مشکلات شما نیست ومن خودم در نوشته هاتون خوندم که این خانم در ساعات غیر قرارداد وحتی شب هم بچه شما رو نگه داشته ودر واقع اونیکه بیمعرفتی کرده شمایید پیشنهاد یک ماه فرصت دادن هم بسیار درست وعرف اینگونه کارهاست وظاهرا شما خودتون میدونید که با حقوق پیشنهادی شما کسی حاضر به قبول اینکار نمیشه و خشم وناراحتیتون بخاطر از دست دادن یک پرستار لایق وقابل اعتماد(که به تنهایی از اپشنهای بسیار مهم است)و کم هزینه است نه یک خانم بیرحم وبیمرام
حالا که این رو گفتم بگذارید بهتون بگم که لااقل چند وب خونده باشم در مورد خانمهای ایرانی که بدون توجه به شرایطشون از کار شوهر شغل خودشون نداشتن فضای کافی برای بچه نداشتن کمک حتی مشکلات شدید زناشویی وبعضا در استانه جدایی که بدون فکر فرزند آوردن وبعد درشرایط سخت روحی ومالی از زمین وزمان شاکی بودن وهمه رو مقصر میدونن جز خودشونو ومتاسفانه این مشلات تا آخر عمر باقی میمونه ودر هر مرحله شکلش عوض میشه مگر اینکه ریشه ای حل بشه به یک مشاور حاذق مراجعه کنید وبه توصیه هاش گوش بدید حتی اگه انجامش براتون سخت باشه بعضی وقتها داشتن همه چیز با هم هزینه خیلی سختی در اینده داره موفق باشید

سلام دوست من
خب بخوام منصفانه حرف بزنم بخشی از حرفتون درسته، اما اینطور نیست که کسی اینجا به من حق بیخود داده باشه، اونجا که گفتید قرارداد ننوشتید حرفتون درست بوده، اما اینو در نظر داشته باشید که نزدیک دو سال و اندی ما با این خانم رفت و آمد خانوادگی داشتیم، شاید بگید نباید اینا رو با هم قاطی کنید اما حقیقت اینه که این حرف شعاره و آدم اینجور مواقع که برای شام و ناهار هم دعوت شده، قرارداد نوشتن رو کار درستی نمیدونه....
اینکه ایشون بچه من رو در ساعات غیر کاری نگه میداشت باید بگم اغلب اوقات به خاطر عشقی که خانوادش به نیلای من داشتند تماس میگرفتند و میگفتند حتما بچه رو یه شب بیار دلمون خیلی براش تنگ شده، اینطور نبوده که من سر خود اینکارو بکنم که اگر اینطور بود حتما باهاش حساب میکردم...اینم خدمتتون بگم که من هم به نوبه خودم ضامن وام ایشون شدم، یکبار موقع خرید خونه پنجاه میلیون تومن از حساب سودده برداشم و بهشون دادم بدون رسید و سفته و هیچی....یک میلیون تومان بابت ازدواج پسرشون بهش هدیه دادم بدون اینکه به مراسم عروسیشون برم، دو عید نوروز هر بار 1 میلیون و 1 و پانصد عیدی دادم درحالیکه همکاران من چنین کاری درمورد پرستارشون نکردند....ضمن اینکه همه چیز که نباید روی اصول و قرارداد و قاعده باشه، من فروردین ماه بهش گفتم این نه ماه اغلب نیازی به حضور شما ندارم اما بابت اینکه نمیخوام بیکار بشی و شما رو برای بعد نه ماه در اختیار داشته باشم بهتون این نه ماه رو با اینکه نیازی به پرستار ندارم حقوق میدم این مقدار، بعد برگشتم سر کار نهایتا دو ماه و نیم باید تا آخر سال بیای و انقدر اضافه تر میدم تا سال بعد درمورد حقوقتون صحبت کنیم، ایشون قبول کردند، اما کل نه ماه رو که شاید سر جمع دو ماه هم نیومد حرفی از کم بودن حقوقش نزد یک هفته به برگشتم به کار اومد گفت من پرشیا خریدم و وام گرفتم و خودم تعهد بازپرداختش رو کردم همسرم گفته نمیتونم بدم، یا انقدر بهم حقوق بده با میرم...
به فرض عزیزم من با ایشون اول سال قرارداد هم مینوشتم چه کاری ازم برمیومد؟ مثلا میرفتم شکایت میکردم؟ واقعا میشد؟ به فرض هم قرارداد بود و قانونا ملزم بود بیاد و حرفی از اضافه حقوق نزنه و .... چطور میشد با همون حس قبلی بچه هامو بهش بسپرم؟
این نمیشه که مثلا من بدون درنظر گرفتن حقوقی که میگیرم برم وام بگیرم اونم برای خرید ماشین بهتر (تبدیل کوییک به پرشیا) بعد بیام بگم حقوقمو زیاد کن قسط دارم! کجا این رسمه و دادن حق بیخود به منه؟ اونم منی که یکبار اول سال حقوقشو زیاد کرده بودم آدم چندبار در سال افزایش حقوق میده؟ چطور ایشون تا وقتی یک بچه داشتم و هفته ای دو روز میومد خونه من گله ای نداشت بعد یک هفته مونده و میدونست من چاره ای ندارم این حرفو مطرح کرد؟ زودتر نمیتونست بگه؟ قبلش نمیدونست گرونیه و .... وقتی گفت که فهمید چاره ای ندارم و به هر شرایطی لابد تن میدم... ضمن اینکه ایشون میدونست همسر من بیکاره و زندگی روی حقوق من میچرخه، شاید بگی به اون ربطی نداره و ... اما جدای از این موضوع حقوق ایشون تعیین شده بوده و یکباره نکرده یک تومن بیشتر بخواد مثلا دو برابر خواسته...
نه عزیزم هر طور نگاه کنی این حق بیخود دادن به من نیست و شما تنها کسی بودید که چنین موضوعی رو مطرح کردید....
شرایط من هم برای بچه دار شدن مثل هزاران زن شاغل دیگست عزیزم، با همون جنس مشکلات، حالا بعضیها مثلا مادر یا مادرشوهرشون کمکشون هستند بعضیها هم مثل من نه که تعداد امثال من هم کم نیست، اینطور باشه هیچ زن شاغلی نباید بچه دار بشه چون اغلب این دست زنان دغدغه نگهداری بچه هاشون رو وقتی سر کار هستند دارند. ضمن اینکه نویان من یه جورایی خداداد بود و معجزه وار اومد تو زندگیمون، بله من از خدام بود سر کار نمیرفتم و خونه میموندم به بچه هام میرسیدم اما واقعا میشه؟ میشه قید بچه دار شدن رو در کل زد یا مثلا تک فرزند باقی موند (خودم هم فکر میکردم تک فرزندی تو سرنوشت ماست و خدا چیز دیگه ای رقم زد) صرفا به خطار شاغل بودن و کمک نداشتن و... پس مهد کودک برای چی هست؟ اینکه حالا به یه زن شاغل خیلی سخت میگذره درسته اما الان این قضیه کاملا پذیرفتست...
درمورد موارد مالی هم خب من حقوق ثابت و مناسبی دارم و کارمند دولت هستم اینکه همسرم گاهی درامد داره گاهی نداره جای خود داره اما اونطوری نیست که نتونیم از عهده مخارج و زندگی بربیایم، منم راضی به مهد کودک گذاشتن بچه ها نیستم وگرنه که اونم یه راه حله.
به مشاور هم مراجعه کردم و بعد دوران شیردهی هم تحت درمان روانشناسی بابت وسواسم قرار میگیرم.
خواستم مفصل توضیح بدم خدمتتون
موفق باشید

مریم شنبه 3 دی 1401 ساعت 15:17

عزیزم مرضیه جان قضیه سپلشک آید و زن زاید و مهمان عزیزم ز در آید شده . واقعا حست را میفهمم چون بارها برایم اتفاق افتاد اون موقع که بچه ها پرستار داشتند ولی مرضیه جان بهتر که الان شخصیتش را شناختی به هر حال معلومه که رودر بایستی نذاشته اگر تا حالا نگفته به خاطر شرم و حیاش نیست بلکه از حرفا و شرایط زندگیت و یا زیاده خواهی خودش الان اینجوری مطرح کرده که کار ناجوانمردانه ای هست .ولی مرضیه جان مطمینم بتونی آدم مناسب پیدا کنی . ترو خدا انقدر سخت نگیر مراقب خودت باش. مراقب نویان جان باش . حتما خوب میشه این ویروس لعنتی خیلی ها را درگیر کرده . اگر دوست داشتی شرایط مورد نظر پرستار را برام تو اینستا بنویس . بسپرم به خواهرم که پرستار داره و دوستاش بگه .به هر حال هفته دیگه را اگر پسرت بهتر نشد استعلاجی بگیر تا بحران بگذره .مراقب نیلا جان باش. امیدوارم که همسرت جایی مشغول شده باشه و دغدغه مالی کمتری داشته باشی هرچند که غم نان مشکل و مسئله بغرنج این روزهای همه چه شاغل و چه غیر شاغل شده است.منتظر هستم که اگر کاری از دستم بر می آید برایت انجام بدم (دایرکت بده)

سلام مریم عزیزم دوست دلسوز و مهربونم
بله دقیقا همینه اتفاقی که برای من افتاده.
خودش که میگه همون فروردین رودربایستی کردم، خب حالا چطور یک هفته مونده به برگشتم سر کار رودربایستی رو گذاشته کنار؟ فقط متاسفم و نمیبخشمش و حلالش نمیکنم...
با چندنفری صحبت کردم مریم جان اما سامان میگه سعی میکنه تا عید خودش بمونه بعد پرستار بگیریم...به وقتش با تو هم مطرح میکنم عزیزم.
فعلا که همسر پیش بچه ها میمونه و من میرم سر کار، ساعت 4 من میرسم خونه و اون میره، هرچند اون ساعت فایده چندانی نداره اسنپ رفتن، به خاطر ترافیک...
منم باید تا عید با همین استعلاجی و مرخصی سر کنم تا ببینم بعد عید چی پیش میاد برامون.
قربون محبتت مریم جانم. هیچ فیلترشکنی روی گوشیم جواب نمیده و اینستاگرام ندارم اما از طریق پیامک با هم در ارتباط باشیم عزیزم، البته امیدوارم شمارتو هنوز داشته باشم

مریم جمعه 2 دی 1401 ساعت 21:36

عزیزم من خواننده جدیدتم، خواستم بگم کاملا شرایطتو‌میفهمم چون خیلی شبیه شرایط خودمه. من و همسرم جفتمون فوق لیسانس و شاغل بودیم، حقوق اون با وجود اینکه حسابدار بود خیلی کم بود، بچم که به دنیا اومد، چند تا پرستار از همون زایمان تا شیش ماهگی گرفتم، یکی از یکی داغونتر، آخرش با توجه به اینکه حقوق من بالاتر از همسرم بود، تصمیم گرفتیم همسرم استعفا بده بمونه پیش بچه و من برم سر کار، الان پنج سال گذشته و همسرم باز سر کار میره، راضیم از تصمیمی که تو اون شرایط زندگی گرفتم. بهش فکر کن.

سلام مریم جان. خیلی خوش اومدی، اینجا اسم مریم نسبتا زیاده، ممنون میشم پسوندی برای خودت بذاری که بتونم تشخیص بدم.
اتفاقا کامنت تو رو برای همسرم بازگو کردم، تقریبا شرایط ما یکسانه، اما خب از نظر ذهنی همسر من کنار نمیاد با خونه موندن و نگهداری از بچه ها، الان موقتا تا عید میمونه اما برای دراز مدت نمیشه روش حساب کرد همین حالاشم همینکه میرسم خونه میره بیرون اسنپ، ولی فعلا همینکه در همین حد هم میمونه خوبه تا وقتی تکلیف کار من و پرستار و ... معلوم بشه.
خدا رو شکر که از تصمیمی که گرفتید راضی بودید، بهترین کار رو با توجه به شرایطتون کردید

سارا جمعه 2 دی 1401 ساعت 05:11

دختر من از نه ماهگی مهد میره. الان تقریبا دوسالشه و من خیلی راضیم. مهارتهاش بسیار زیاد شده و خیالم هم تخته از محیط. هزینه اش هم یک دفعه دوبرابر نمیشه.

منم نیلا رو از نه ماهگی مهد کودک گذاشتم، در مجموع هم ناراضی نبودم اما بیدار کردنش صبحها و لباس پوشوندن و برگردوندنش برام سخت بود، وگرنه برای خود بچه میتونه خیلی هم مفید باشه، اما در کل معتقدم تا دو سالگی بچه خونه باشه و بعد بره مهد بهتره....
منم انشالله بعد دوسالگی نویان به مهد کودک بردنش فکر میکنم، البته که اگر همچنان بتونم تا سه یا چهارسالگی خونه نگهش دارم راضی ترم

نجمه پنج‌شنبه 1 دی 1401 ساعت 08:59

سلام عزیزم
ای خدااا
یعنی چی؟چه منطقی پشت حرفاش هست؟دو برابر؟؟؟
انشالله قانع بشه و برگرده.
اصلا نمی تونم حرفی زنم،اعصابم بهم ریخت.
ولی سازمان ما مهد زده،تعداد بچه ها هم کمه.هزینه ش هم خیلی کمتره از مهد بیرون.
واسه شما نمی زنن؟

سلام گلم
چه منطقی؟ ماشین خریدم قسط دارم، مشکلات مالی دارم و ... حالا اینکه چرا از همون فروردین که مرخصی زایمان ما شروع شد چیزی نگفت خدا میدونه.
چه خوب واقعا براتون مهد زدند؟ خیلی خوب شد که برات نجمه، شکر خدا
کاش برای ما هم اینکارو میکردند، اما بعید میدونم

الهام چهارشنبه 30 آذر 1401 ساعت 07:53

سلام مرضیه جان. کاملا حق داری ناراحت باشی . اولا الهی به حق این فرشته های نازت، به زودی زودددد، مستاجر پیدا بشه و گره خونه باز بشه. الان قیمتها دوباره وحشتناک بالا رفته، پس فکر فروش نکن. فصل بدیه برای مستاجر، ولی تو دیوار و ... اگهی کن حتی یه کم پایینتر توکل بخدا
در مورد پرستار، یه نکته حالا که اون نامردی کرده ، پس خوبی در حقش نکن که بخوای ضامن بشی و کار دیگه ای بکنی. واقعا چرا 9 ماه حقوق گرفتی؟ حالا هفته اخر بگی نمیای؟؟
چون توافق کردی بهش بگو تا زمان پیدا کردن پرستار با همون حقوقی که بعد عید صحبت کردین، باید بیاد (یه ماه یا سه ماه). ولی در عین جدیت ، سعی کن نصف اون چیزی که خواسته، راضیش کنی و حقوقش رو بالا ببری و نگهش داری چون بچه ها بهش عادت کردن و قلق خونه و بچه ها رو تاحدودی میدونه هر چند هیچ کس مادر نمیشه.....
در کنارش؛ به فکر باش پرستار خوب اگه پیدا کردی این خانم رو بیرونش کنی. مطمین باش اون هم به راحتی نمیتونه کاری پیدا کنه و داره تو رو ناجوانمردانه، تو پوست گردو میزاره
مبلغ رو گفتی نپرسم، ولی من خودم به پرستار ۳ تومن میدم میدونی دیگه ۳ تا بچه هستند ولی ناهار همه کار خودم انجام میدم. فقط امور مربوط به بچه ها دادن صبحانه، ناهار و شستنشون و بازی انجام میده همین از ۸تا ۴
(درکنارش در ماه ۴ تا 150 بهش هر هفته میدم و یا برنج و مرغی چیزی هر دو سه ماه ولی اینا پراکنده میدن روش حساب نکنه و به چشمش بیاد)

بری سرکار، همه چیز روبراه میشه و خدای مهربان کارات رو به بهترین نحو ممکن برات میچینه الهی امین....

سلام الهام جان، ممنونم از همدردیت، والا خونه رو دو سه روز پیش مفت رهن دادیم! هفتاد تومن زیر قیمت بدون اجاره! افتادم دنبال جورکردن باقی پول برای سند زدن.... به چه فلاکتی افتادیم، با خودم گفتم این قیمت هم ندم هیچی دیگه باید ماشین رو بفروشیم. تو دیوار هم چندبار آگهی کرده بودم خبری نمیشد.
والا ضامن وامش که شده بودم و الانم ضامنشم، حتی بهم گفتند برو ضمانتتو پس بگیر تو که دیگه نمیبینیش و ... اما دلم نمیاد، اما میگن بگو ضامن جدید بیاره و ضامنتو عوض کن....چه میدونم والا، ازم برنمیاد.
فعلا که ردش کردیم رفت، نمیبخشمش، گفت یکماه هم میاد اما من دیگه دلم باهاش صاف نبود و دوست نداشتم ببینمش، روز اخر بهش گفتم انقدر بیشتر میدم و اونور سال هم انقدر، قبول نکرد و تمام شد....
من تقریبا اندازه رقمی که تو میدی در طی مرخصی زایمان بهش میدادم، گاهی در ماه یک هفته هم نمیومد، اونم از ساعت 10 تا 2/5 . بهش گفته بودم برگشتم سر کار 3/5 میدم تا آخر سال، اونور سال هم 5 یا 5/5 اما برای اینور سال زیر 4 تومن راضی نشد و منم از اساس دلم باهاش نبود.... خدا ازش نگذره، حلالش نمیکنم. آشپزی و امور منزل هم ذره ای براش نداشتم هیچوقت، نیلا هم که همیشه تا 12 خواب بود، به خاطر کرونا شیفتی هم میرفتیم و ....گاهی هم براش میوه یا خرما یا... میگرفتم و برای عید هم بهش 1 تومن عیدی میدادم و امسال قرار بود یک و نیم بدم. گاهی حتی طی دوره ای که برای نیلا میومد در ماه هشت نه روز هم نمیومد خونه ما... از ساعت هفت و نیم تا دو و ربع. تا یه خورده کار جدی شد و دو تا بچه شدند گفت برام نمیصرفه و رفت....نمیدونم چی بگم، حرومش باشه پولی که نه ماه بیخودی با وجود بیکاری همسرم بهش دادم.
الهی آمین. خیلی برام دعا کن الهام جون، خیلی تحت فشارم

مامان خانومی سه‌شنبه 29 آذر 1401 ساعت 23:41

سلام عزیزم انشاءالله که چیز مهمی نیست و زود حالش خوب میشه قطعا استرس هایی که داری روی شیرت تاثیر گذاشته اما امیدوارم حل بشه ، چقدر ناراحت شدم از بابت رفتار پرستار بچه ها میگن خوبی چو از حد بگذرد نادان خیال بدکند ! قطعا این خانوم هم به قول شما گرفتاری خودش رو داره اما خب باید باهات هماهنگ میکرد و بهت میگفت حق داری ناراحت باشی اونم الان که چند روز دیگه میخوای بری سرکار امیدوارم باهم کنار بیاین یا حداقل یه پرستار خوب پیدا کنی

سلام عزیزم
استرسی که این چهار ماه اخیر کشیدم در نوع خودش بی سابقه بود. الان هم که شیرم کم و بیش خشک شده و نمیدونم میتونم دوباره برش گردونم یا نه.
قصه پرستار که تمام شد، هرگز نمیبخشمش و حلالش نمیکنم پولی رو که بی دلیل بهش دادم....خودش میدونه و خدای خودش.

فرنوش سه‌شنبه 29 آذر 1401 ساعت 21:07

سلام مرضیه خانم
من چند باری قبلاً از طریق وبلاگ آیدا جان، گذرا به خونه مجازی شما سر زده بودم.نمیدونم امشب چه حسی من رو گره زد به اینجا.
از آنچه که درباره پرستار نوشتید خیلی متأثر شدم
کاش کمی همدلی و معرفت به خرج میداد
عزیزم از صمیم قلب برای آرامش وجودتون دعا کردم
خودمم مادر هستم و چقدر با بند بند وجودم درک میکنم دل‌نگرانی هاتون رو . انشالله حال گل پسر سریع تر رو به بهبودی میره
فقط و فقط دل به خدا بسپارید.پشت این صفحات مجازی، قلب‌هایی واقعی هستند که انرژی مثبت و تمناهای سبز براتون میفرستند
بی شک معجزه ها بی خبر در راه هستند

سلام فرنوش جان، خیلی خوش اومدی، خوشحالم که برای اولین بار پیامت رو میبینم.
مرسی از دعای زیبایی که کردی، خدا فرزندتون رو براتون نگهداره عزیزم. دو خط آخر پیامتون خیلی زیبا بود و بهم حس خوبی داد.
براتون از خدا بهترینها رو میخوام. زنده و پاینده باشید. ممنونم که همراهم هستید

سارینا2 سه‌شنبه 29 آذر 1401 ساعت 20:47

راستی جواب پیام قبل رو ناقص خونده بودم
اگر مادرت در حدی بیماره که خواهرت ازش مراقبت می کنه که هیچ
نمیشه بهش زحمت داد
ان شاالله به زودی بهبود پیدا کنه

ممنونم عزیزم
در حد زیادی بیمار نیست اما خب شرایط اینکه تنهایی دو تا بچه رو که یکیش هم شیرخواره نگهداره نداره متاسفانه، البته که بهم گفته روش حساب کنم خودم این برداشت رو دارم بر اساس شناختی که ازش دارم.

سارینا2 سه‌شنبه 29 آذر 1401 ساعت 20:45 http://sarina-2.blogfa.com/

مرضیه جانم
اگر بتونی فعلا حداقل باهاش توافق کنی بهتر هست
میگم که پیدا کردن پرستار جدید هم پیچیدگیهای خاص خودشو داره
گاهی آدم به خاطر بچه مجبوره گذشت کنه

من انقدر از پرستارهای مختلف خاطرات تلخ و گوناگون دارم که حد نداره
یه بار یکیشون عصر یک روز با گریه به من گفت که از فردا نمیام
گفت همسایه هامون برام حرف درآوردن ببخشید

فکر کن تا دو هفته همسرم مرخصی می گرفت تا من برم به کلاسم برسم بعد بقبه روزا رو من مرخصی می گرفتم
می سپردم به این و اون پرستار پیدا کنن
آخرشم به پرستار قبل از اون گفتم که بیاد
که اصلا هم ازش خوشم نمیومد
دوست پسر داشت و هی با گوشی چت می کرد و حرف می زد
ولی ناچار بودم
مهد درست و حسابی هم نبود
خلاصه که تو پرستار اصلا شانس نداشتم
و بچه ام که رفت کلاس اول از شر هر چی پرستاره راحت شدم
تگر بتونید توافق کنید خوبه
اگرم نشد توکل کن به خدا
مادرت درسته که بیماره ولی شاید بتونه تو نظارت اولیه با پرستار جدید به مدت یکی دو هفته کمکت کنه
نه اینکه بچه رو نگه داره فقط پرستار رو ارزیابی کنه
این مشکل همه خانمهای شاغل هست غصه نخور
خودتو و همسرتو بچه ها سالم باشد
همه چیز حل میشه و تبدیل به خاطره میشه
راستی خونه رو هم خودتون عکس بگیرید بذارید توی دیوار و آگهی رو هر دو روز یه بار بروزرسانی کنید
دست یه دونه املاک ندید اونا میخوان فقط خودشون قرارداد ببندن
نمیذارن همه املاکی ها مشتری بیارن
موفق باشی
مراقب روح و روان خودت باش

سلام سارینا جان. از تاریخ این پیام مدتی گذشته و خب من پرستار رو رد کردم رفت، موندنش دیگه به صلاح نبود چون دلم باهاش صاف نبود، نامردی در حقم کرد نمیبخشمش.
میدونی چیه وقتی یکی میاد و از تجربیاتش میگه، این حس سراغم میاد که خب ببین خیلیها هم این سختیها رو گذروندند و تو تنها نیستی و مصمم تر میشم برای ادامه مسیر و تحمل سختیها....
تو هم که زخم خورده ای...
مادرم گفت اگر لازم باشه و بتونه یه روزایی میاد اما خب هم خیلی راهش دوره و سامان باید ببره و بیارتش، هم اینکه اونطور سلامتی نداره که دو تا بچه رو نگهداره، میگه اینکارو میکنه اما خودم دل نگرانم، مجبور شم و در تنگنا قرار بگیرم بهش میگم، یا به قول تو اگر خودش راضی باشه بیاد و دو سه روزی به کار پرستار نظارت کنه، اما فکر نمیکنم خودش راحت باشه با اینکار...
فعلا که قراره تا عید سامان بمونه تا ببینم اونور سال میتونم از یه سری قوانین در حمایت از خانواده استفاده کنم یا نه....
خونمون هم هفتاد تومن زیر قیمت بدون یه قورن اجاره دادیم رفت.... چه روزهای سختی رو گذروندیم. برای اجاره دادنش بارها خودم دیوار آگهی کردم، به صد تا املاک هم سپرده بودیم اصلا طلسم شده بود.
ممنونم از پیامت سارینا جان و اینکه معمولا راه حل هایی برای مشکلات داری خیلی خوبه

یه خواننده قدیمی سه‌شنبه 29 آذر 1401 ساعت 13:43

مرضیه جان سلام
ان شالله به زودی حال نویان جان خوب میشه.نگران نباش.اگر دوست داری براش یه صدقه کوچولو هم بگذار.
برای خونه نمیشه به املاکهای دیگه هم بسپاری و یکم هم قیمت رو کمتر کنی و عکس هم بگیری و خودت هم در دیوار هم آگهی کنی؟
چون واقعا حق داری بعد از اینهمه حرص و جوش اینجا رو گرفتی.این کارها رو کردی؟
در مورد پرستار والا منم خیلی خیلی ناراحت شدم.قرارداد نوشته ای نداری؟
اگر می خواد بره باید پول این نه ماه که شما بهش دادی رو برگردونه و فقط روزهایی که اومده رو بصورت روزانه باهاش حساب کنی.چون شما باهاش قبلا حرف زده بودی و می گی قبول کرده.این کار خیلی ناجوانمردی هست.بعد این همه وقت هم نگفته حالا دم رفتن شما که هزار دلهره داری و وقتی نداری
خواهش می کنم این دفعه پرستار آوردی قرارداد بنویس دختر خوب.شده قبلش بری وکیل یه حق المشاوره بدی و یه قرارداد خوب تنظیم کنی.اینا خیلی مهمه مرضیه جان.بخصوص که آدمهای نامرد زیاد شدن.به دل پاک و خوبی خودت نگاه نکن.
الان هم خواهش می کنم با همه این ناملایمات خودت رو به یه کافه و نوشیدنی دعوت کن یا هر جایی که بهت آرامش میده.
به عنوان یه مادر پول و مشکلات مادی میان و میرن اما صدمه ای که داری به خودت میزنی عزیزم به روحت میزنی ماندگار میشه و یه عمر اذیتت میکنه.هم خود نازنینت رو هم خانواده و عزیزانت رو
میدونم که حق داری آشفته باشی شرایط سختی داری اما سعی کن نزاری خیلی حالت بد بشه.به خودت دلداری بده.

سلام عزیز دلم، ممنونم از پیامت و اینکه از خاموش به روشن تبدیل شدی
از پیامت چند روزی گذشته و خب ما خونه رو با هزار بدبختی هفتاد تومن زیر قیمت رهن دادیم رفت.پرستار رو هم که رد کردیم، دیگه موندنش به صلاح نبود با حس بدی که بهش پیدا کرده بودم. کاش از اول همه چیو رسمی جلو میرفتیم، اونم که پولو برنمیگردونه میگه بالاخره کم و زیاد اومدم این نه ماه رو، در حالیکه من از اساس به حضورش نیاز نداشتم و فقط برای بعد نه ماهگی نویان که میرم سر کار، میخواستمش...به هر حال که خودش میدونه و خدای خودش.
سری بعد سعی میکنم همه چیو رسمی کنم، فعلا که تا عید سامان میمونه تا ببینم بعد چی پیش میاد.
از توصیه ای که کردی هم ممنونم، واقعا نیاز دارم کمی به آرامش برسم و حال دلمو خوب کنم، به هر چیزی هم چنگ میزنم، امیدوارم این ناملایمات تموم بش و آرامش به زندگیمون برگرده.
خیلی دعام کنید

سارینا2 سه‌شنبه 29 آذر 1401 ساعت 12:00 http://sarina-2.blogfa.com/

سلام مرضیه جان
خیلی حرص خوردم
دقیقا پرستار بچه شما لوس و تنبل شده
وقتی برای ۵ روز کار حقوق کامل گرفته مطمئنا الان حقوق دو برابر میخواد
منم یه بار تو همچین چاهی افتادم
پرستار بچه هر وقت نمیومد حقوقشو میدادم و هیچی کسر نمی شد
بعدا دیدم هر روز بهانه میاره و نمیاد
دیگه اون که عادت کرده بود ولی در مورد نفر بعدی بهش گفتم روزانه حساب می کنم روزایی که بیای رو میدم
حالا گاهی هم دلم نمیومد کم کنم ولی مثلا به بهانه دیگه بهش می دادم ولی می گفتم اون روزا کم شده
پرستار صد در صد باید روزمزد باشه
کار کرد حقدق بکیره کار نکرد هم نگیره
وگرنه دبه می کنه
البته شرایط اقتصادی گند مملکت هم بی تاثیر نیست
همه چیز خیلی گرون شده و گرونتر هم میشه
ای کاش توافقتون رو روی کاغذ نوشته بودید و امضا می گرفتید
و ای کاش ضامن وامش نمی شدی
الان به نظرم بهش بگو در صورت قطع همکاری ضامنت رو عوض کن
اگر کسی رو بتونه گیر بیاره بانک می تونه عوض کنه
اگه خواستی از بانک هم بپرس
اگه بره و وامش رو نده برات دردسر نشه
هیچ چک یا سفته ای ازش نگرفتی؟
میگم مادرت نمی تونه بچه ها رو نگه داره؟
یا حداقل پیش پرستار باشه موقع نگهداری که شما خیالت راحت باشه
والا اگر من بودم ترجیح می دادم پرستار رو عوض کنم حتی اگه به دومی دقیقا دو برابر حقوق بدم
ولی این تصمیم گیری عواقب خاص خودشو داره
گیر آوردن یه آدم قابل اعتماد جدید
زمان بر هست
ولی میتونی تصور کنی که مثلا پرستار قبلی تصادف کرده یا حامله شده یا بهرحال نمی تونه بیاد
شاید مادرت بتونه یکی دو ماه ساپورت کنه تا آدم بعدی رو پیدا کنی
یعنی به جای شما، مادرت پرستار جدید رو بررسی کنه
حواست به ضمانت اون وام باشه
نگران کم شیری هم نباش
شما که بالاخره می رفتی سر کار و شیرت کم می شد
اگرم زیاد بود که تمام لباسهات همش خیس و سفید از لکه شیر می شدن و خوب نبود
در اون حد که لازم داری برمیگرده
سعی کن به شیر خشک عادت بدی
می دونم الان دیگه بزرگ شده و سخته
ولی یه خرده اگه شیر خشک رو شیرین کنی شاید عادت کنه
یا اگر آب سیب مثلا دوست داره اولش توی شیشه آب سیب بریز که اولش شیشه رو قبول کنه بعد تغییرش بده به شیر خشک شیرین شده بعدشم به شیر خشک معمولی
تو همین حال که شیر نداری سعی کن به شیشه عادتش بدی
اولش ممکنه گریه و بی قراری کنه
ولی خوب اگه عادت کنه به جاش خیلی برای خودشم بهتره
وگرنه که باید روزی ۸ تا ۱۰ ساعت بدون شیر زندگی کنه
این مشکلات همشون میگذرن مرضیه جان
غم نخور
خدا رو شکر همتون سالمید و درد لاعلاج این وسط نیست
چند سال دیگه میگی پرستار بچه رفت و مثلا من فلان کارو کردم و اون زمان گذشت
هیچی نمیشه

سلام سارینا جان الان بدجور گرفتار مریضی نویان هستم و شرایط پاسخ مفصل دادن به پیامت رو ندارم فقط خواستم بگم حرفات صددر صد درسته. قبلاً هم اینا رو تو اینستا گفته بودی ولی خب من دیگه حرفام رو باهاش زده بودم و آدمی نیستم که زیر قولم بزنم... براش متاسفم. منم خدایی راضیترم آدم بهتری پیدا میشد و به اون بیشتر میدادم اما این خانم بی معرفت رو دیگه نمی‌دیدم اما از کجا پیدا کنم. همسرم امشب احتمالا میره خونشون با اون و همسرش صحبت کنه...
متاسفانه مادرم خودش مریضه و نیاز به مواظبت داره و خواهرم خیلی از کارهاش رو میکنه... این خانم دست منو زیر ساطور گذاشت درست چند روز قبل برگشتن به کار.
پیامت حس مثبتی بهم داد عزیزم. مرسی ازت

مریم رامسر سه‌شنبه 29 آذر 1401 ساعت 09:06

یادمه یبار خوندم به یه دلیلی بیشتر بهشون حقوق داده بودین یا کمک بود که شوهرتون راضی نبود اونوقت یادمه گفتم چه مناعت طبعی دارین شما.کارپرستارتون صد درصد اشتباهه لااقل باید میزاشت یسال از توافقی که باهم کردین میگذشت بعد درخواست حقوق بیشتر میداشت.متاسفانه دوره و زمونه ای شده که راجع به هر کی هر جور فکر میکنی عکسش ثابت میشه.حتما هدف داشت و میخواست تو معذوریت قرارتون بده و دستتون بزاره تو پوست گردو وگرنه چند وقت جلوتر نمیدونست قسط داره؟مرضیه جون خواهرزاده منم تند تند مریض میشه بخصوص تو این فصل طبیعیه برا بچه ها دل آدم خون میشه ولی چاره ای نیست.آرامش خودتونو حفظ کنین .این روزام میگذره بچه ها بزرگ میشن.انشالله همه چیز درست میشه

والا مریم جان خودم همش میشینم مرور میکنم و فقط حرص میخورم از بابت ساده دلی خودم. حتی الان هم نمیخوام بگم آدم موذی و دغلی بوده، بقیه و احتمالا خواهرش تحریکش کردند اما اینکه یک هفته مونده به برگشتم سر کار، این رفتارو کرد هرگز نمیبخشمش. من واقعا خیلی بیشتر از اینا روی خوبیش حساب کرده بودم، الان همش با خودم تکرار میکنم و میگم یادت باشه مرضیه از هیچکس هیچ چیز بعید نیست، تا دیگه به هیچ بنی بشری اعتماد نکنم. به قول تو میتونست از همون فروردین که ابتدای مرخصی زایمانم بود بگه، نه اینکه بذاره درست موقع برگشتم سر کار..
ممنونم عزیزم، امیدوارم بتونم فقط یه ذره نفس بکشم بدون فکر و خیال و استرس و دغدغه های جورواجور

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.