بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

خبر کوتاه از اوضاع این روزها

هر بار که میخوام بنویسم به این فکر میکنم که با نوشتن افکار منفی و مزاحم و سختیها و ناراحتی‌های این چند ماه اخیر انرژی منفی به دوستانم منتقل میکنم و چه بسا با خودشون بگن این دختر چرا همش ناله می‌کنه و از ناراحتیهاش میگه؟ یعنی هیچ خوشی تو زندگیش نیست؟ این باعث میشه برای نوشتن مردد بشم. واقعیت اینه که قطعا دلخوشیهام هم کم نیست همین دو تا بچم که از شیرینی و بامزگیشون هر چی بگم کم گفتم و عاشق تماشا کردنشون و بازی کردنشون با هم هستم اما گرفتاریها و مشکلاتی هم تو زندگیم هست که نمیتونم انکارشون کنم...یعنی گاهی فکر میکنم زندگی یه وقتها زیادی به من سخت میگیره و شاید برای همه اینطور نباشه.

باورتون میشه خونه کوچیکی که خریدیم هنوز بعد یکماه و بیست روز اجاره نرفته؟ اینهمه با دو تا بچه تلاش کردم خونه ای که توش ساکنیم رو بفروشیم و خونه نقلی دیگمون رو هم همینطور، بلکه خونه فعلیمون رو عوض کنیم و بریم جای بزرگتر آخرش یکی از خونه ها رو فروختیم و خونه دیگه یعنی همینکه در حال حاضر داخلش زندگی میکنیم به دلیل شرایط ناگهانی مملکت و رکود مسکن فروش نرفت، بالاجبار با ضرر و زیان ۵ آبان دوباره با اون پولی که از فروش خونه اولی داشتیم یه خونه نقلی دیگه خریدیم و بابت پرداخت مبلغ کاملش متکی به رهن دادنش شدیم که اونم نزدیک دو ماهه رهن نرفته و دلایلش مفصله و بیشتر هم برمیگرده به سهل انگاری بنگاه املاکی که خونه رو ازش خریدیم و اینکه به ما اطلاعات غلط داد که رقم بالایی رهن میره که بتونه خونه رو بفروشه و کمیسیون بگیره درحالیکه رقمش کمتر از اون رقم بود و واسه همین اجاره نرفت... امان از این املاکی ها.

از استرس شب و روز ندارم. از زمان محضر یکماه و پنج روز گذشته!!! قرار بود ۲۰ آبان قرار محضر و روز سند زدن باشه و کل پول خونه رو بدیم که چون خونه جدید اجاره نرفت و پولمون کامل نشده، نشد بریم محضر و چند هفتست قرار محضر عقب افتاده و هنوزم که هنوزه خونه اجاره نرفته.خدا می‌دونه چه استرسی میکشم من... تپش قلب، حال داغون... باز اگر تهش دو تا خونمون رو تبدیل به یه واحد بزرگ و مجهز میکردیم و به خواسته دلم میرسیدم یه چیزی اما ته تهش برگشتیم به  همون جایی که بودیم اونم با ضرر و زیان و دستاوردی هم نداشتیم و فقط این استرس وحشتناک اجاره نرفتن خونه جدید افتاده روی دوشمون.‌ حیف نویانم که این شیر پر از استرس رو میخوره اما چکار باید میکردم که نکردم؟

از گفتن حرفهای تکراری خودمم خسته ام... هر موقع خونه اجاره رفت میام و با حال بهتر می‌نویسم. هیچوقت فکرشم نمی‌کردم به این حال و روز بیفتم... از هر چی املاک و املاکیه بیزارم. بعد اینهمه وقت هم نیومدم که تکرار مکررات کنم... در همین حد میگم و ایشالا اگر خدا نظری کرد و خونه اجاره رفت و تونستیم سند بزنیم میام و مفصل می‌نویسم. البته باز شکر میکنم که حداقل نذاشتم پول بیشتر از این دستمون بمونه و دوباره خونه خریدیم ولو اینکه همون دو ماه وقفه هم باعث گرونتر شدن ملک شد و ضرر کردیم اما حداقل جلوی ضرر بیشتر رو گرفتیم... چه میدونستیم خونه دومی فروش نمیره و نمیشه جابجا بشیم؟ وگرنه که خونه اول رو هم نمیفروختیم که دوباره بریم یکی مثل اون بگیریم و  نقطه سر خط خب چه کاری بود؟ ما که همونو داشتیم دیگه. آدم چه می‌دونه.

این وسط بین اینهمه فکر و خیال  ده روز تمام رفتیم رشت و ۱۹ آذر برگشتیم!!! خوب بود! قطعا اولین و آخرین بار بود که میشد انقدر طولانی بمونیم، من که توی مرخصی زایمان بودم و سامان هم که سر کار نمی‌رفت. یکی از محاسن بیکار بودن همسر همینه دیگه!!!! میخواستم قبل تموم شدن مرخصی زایمانم برم شمال که رفتم.

ولی خب سفر خوبی بود و بهش بدجور نیاز داشتم. مادرشوهرم با همه مریضیش مثل همیشه با روی باز پذیرامون بود. خدایا برام نگهش دار. هم اون و هم پدرشوهرم رو که پشتم بدجور بهشون گرمه.

ترس اجاره نرفتن خونه که از بین رفت و به امید خدا برای خونمون مستاجر پیدا شد درمورد مسافرت بیشتر می‌نویسم فعلا دل و دماغشو ندارم.

بعد مدت طولانی اومدم خبری بدم و برم. شرمنده که کامنت ها رو دیر تایید میکنم و این اواخر بی پاسخ، قراره ۴ دی ماه برگردم سر کار، از محل کارم احتمالا بیشتر بتونم پست بنویسم و در ارتباط باشیم. استرس برگشتن سر کارم هم کم نیست، فکر دوری از بچه ها و دلتنگیم براشون، شیر خشک نخوردن نویان زمانیکه من سر کارم (نمیشه که هشت ساعت تمام فقط غذا بخوره! حتما باید دو وعده هم شیر بخوره که خب خودم که نیستم، شیر خشک هم نمیخوره چه باید کرد حالا؟) خدا کمکم کنه از عهده دو تا بچه شیطون همزمان با شاغل بودن بربیام بخصوص از جهت پخت و پز براشون و خوابوندنشون و بیخوابی شبانه من و....

آرزو جان دوست خوبم تو پست قبل برام پیام گذاشتی که پست ۲۷ تیر ۹۶ منو خوندی و لبخند به لبت اومده، توصیه کردی خودم هم بخونمش. منم خوندم و کلی حس خوب به قلبم سرازیر شد... یادآوری گذشته ها بخصوص اوایل ازدواجمون خیلی برام شیرین بود، یه جاهایی بغض کردم، تقریبا هیچوقت پیش نمیاد پستهای چند سال قبل رو بخونم از این جهت خیلی خوب بود...مرسی بهم یادآوری کردی عزیزم.

عزیزانی که گفتند بعضی پستهای قبلی رمزیه و رمز پستها رو میخواستند، خب رمزها یکسان نیست، سر فرصت رمزها رو یکی میکنم و به دوستانی که تمایل دارند پستهای رمزی گذشته رو بخونند میدم، تا اون موقع هر پستی که خواستید تاریخش رو بگید رمزش رو می‌فرستم.

فعلا از ته دلتون دعا کنید مشکلات زندگیمون یکی یکی از سر راهمون برداشته شن...بیخود نیست میگن آدم از فرداش خبر نداره، چه میدونستم قراره به جای سکونت تو خونه جدیدی که می‌خریم به این روز بیفتیم و الان همه فکر و ذکرم بشه این موضوع؟

خدایا گله نمیکنم، شاید خواست تو بوده ولی گره از کارمون باز کن و لااقل مشکل اجاره نرفتنش رو حل کن. 

اینستاگرامم باز نمیشه وگرنه کلی عکس و حرف داشتم از نیلا و نویان... بین تمام دغدغه ها و گرفتاریها، این بچه ها خود خود عشقند. نویانو که دیگه نگم چقدر شیرین شده. کاش اینستاگرام دوباره مثل قبل قابل دسترس بود.

ایشالا با برگشتنم سر کار و استفاده از سیستم اداره بتونم به رویه قبلی بیشتر بنویسم.

مرسی که علیرغم نوشتن های دیر به دیر همچنان به یادم هستید و همراهمید.

نظرات 7 + ارسال نظر
سارینا2 یکشنبه 27 آذر 1401 ساعت 21:17 http://sarina-2.blogfa.com/

سلام مرضیه جان
قیمت رهن رو بیارید رو قیمت واقعی و بقیه پول رو جور دیگه جور کنید
اگر میتونی قرض کن
یا اگه طلا داری بفروش
ولی با قیمت زیاد رهن نمیره الانم که فصل جابجایی نیست
پس واقع بین باش و شر این حال رو بکن و خودتو راحت کن
اگه اختلاف پول خیلی زیاده اگه ماشینتون رو هم بفروشید می ارزه که از این حال خلاص بشی
بازم هر طور صلاح می دونی

عزیزم شرایط توضیح دادن ندارم وگرنه دلایل میاوردم چرا نمیشه... یعنی چی میشه؟

مریم رامسر شنبه 26 آذر 1401 ساعت 08:18

چه زود مرخصیتون تموم شد.انشاالله هر چی خیره پیش بیاد
با این اوضاع ما خودمونم پر از ناله هستیم و معلق فکر نکنین فقط شما اینطوری هستین.اگه دوس داشتین و وقت داشتین بمنم رمز بدینhttp://rozgar123.blogfa.com لطفا/

میس شین جمعه 25 آذر 1401 ساعت 19:52 http://Www.msshin.blog.ir

مرضیه ی عزیز سلام .
اول بابت ادرسم بگم که آدرس رو گپی و توی گوگل پیست کن .

درمورد نویان عزیزت هم طبق توصیه ی سازمان جهانی بهداشت شیر مادر بعد از هشت ماهگی غذای کمکی محسوب میشه و بین هشت تا چهارده ماهگی کسایی که تو شرابط تغذیه ی مناسب هستن میتونن دیگه شیر ندن. کسایی باید بیشتر شیر بدن که گرفتار سو تغذیه هستن و اگه شیر رو قطع کنن بچه هاشون با بیماری های جدی رو به رو میشن .
شما که بچه ات نه ماهشه و شرایطط خاصه به نظر و فکر من میرسه که قطعا قطع شیر بهترین تصمیمه . شما که قطع تدریجی رو شروع کنی ناخودآگاه میزان غذایی که میخوره بیشتر و موثر تر خواهد شد و اگه بدنش نیاز داشته باشه حتما شیر خشک رو هم قبول میکنه .
به هر حال اولویت الان با سلامتی هست و اونکه سلامتش در خطره شمایی نه بچه . و همون جور که میدونی ضرر این شیر که میدی خیلی بیشتر از نفعشه .
آروم کن ذهنتو عزیزم . خونه در زمان مناسبش اجاره میره . توکل کن و تسلیم باش.
بوس بهت

مرسی از راهنماییت مینا جان... شرایط توضیح مفصل دادن ندارم وگرنه گفتنی زیاد بود... دعام کن

سارا جمعه 25 آذر 1401 ساعت 18:23

عزیزم....واقعا میفهممت،یعنی انقدر من از املاکیها بدم میاد انقدر بدم میاااااد...دوتا خونه توی این شهر عوض کردیم یک از یک داغون تر...خیلی در حق هم بد میکنیم.خیلی....
خواهر من تهرانه و دنبال اجاره یه واحد ترتمیز هستش.اگه ممکنه میشه بگی کدوم منطقه اس خونه اجاره ایتوت؟

بنفشه جمعه 25 آذر 1401 ساعت 14:40

عزیزم پارسال وقتی که منم مثل شما آزمایش سل فری دادم و چقدر استرس داشتم توگشت و گذارنتی به وبلاگ شما برخوردم و از همون موقع دنبال کردم نوشته های شما.انشالله که سری بعد با خبرای خوش بیایین بنویسین

عزیز دلی

مامان خانومی جمعه 25 آذر 1401 ساعت 00:06 http://mamankhanomiii.blogfa.com

سلام خداروشکر که حالتون خوبه و انشاءالله به زودی خونه تون هم اجاره بره واقعا آدم در میمونه از کار این املاکی ها ! چه خوب که ۱۰ روز رفتید رشت به نظرم خیلی کار خوبی کردید و براتون لازم بود منتظر خبرهای خوبت هستیم دوستم ، به ما هم سر بزن کم پیدایی ؟!


خیلی وضعیت بدی دارم سمیه

آرزو پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 18:50 http://arezoo127.blogfa.com

امان از این املاکی ها
فقط میتونم دعا کنم که زودتر اجاره بره و استرست کم بشه عزیزم
راستی مرضیه جان شما چند ساله شاغلی یعنی چندسال بیمه داری؟
چقدر ذوق کردم که یادآوری پست سال ۹۶ رو دوس داشتی و رفتی خوندی

چی بگم... فقط به فکر منافع خودشونند
عزیزم نوزده ساله شاغلم ولی ۱۷ سال و خورده ای بیمه دارم
فدات عزیزم‌‌‌. از تو ممنونم
میشه دعام کنی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.