بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

دغدغه فکری

شاید مسخره باشه الان که دارم بعد یکماه و خورده ای وبلاگم رو بروز میکنم و حرفهام کلی روی هم تلنبار شده بیام از یه ناراحتی روحی که از دیروز برام شروع شده صحبت کنم!!!
اما وقتی حالمو انقدر بد کرده شاید باید بین اینهمه حرفهای ریز و درشت، از این موضوع بنویسم تا در اولین فرصت مجدد باقی ناگفتنی ها رو بگم، اینجا همیشه پناهگاهم بوده و خصوصی ترین حرفهام رو نوشتم اینو هم مینویسم، خدا رو چه دیدی شایدم کمی آروم شدم هر چند چیزی  عوض نمیشه.
خب من یکبار تو پست مربوط به زایمانم اشاره کردم که همراه عمل سزارین، یه عمل برای جمع کردن پایین شکمم هم انجام دادم تا اون حالت آویزون و شلی که شکم خانمها بعد زایمان داره رو از بین ببرم. واسه این عمل مبلغ بالایی هم غیر از هزینه عمل زایمان پرداخت کردم... درد بعد عمل زایمانم به دلیل همین جراحی دوم از بقیه خانمهایی که زایمان کرده بودند بیشتر بود (هرچند عجیب بود که از سزارین اولم که باهاش این عملو هم انجام نداده بودم ابدا بیشتر نبود) از طرفی  بخیه ای هم که برام زده شده بود سه چهار برابر بخیه ای بود که موقع زایمان نیلا زده بودم، اسم این عمل هست «مینی ابدو» که البته با عمل زیبایی شکم یا همون ابدومینوپلاستی فرق می‌کنه و فقط برای زیر ناف و برطرف کردن افتادگی زیر شکم بعد زایمان یا برطرف کردن شل شدگی شکم بعد کاهش وزن شدید هست.
شما اینجا همگی شاهد بودید که من برای انتخاب دکتر زنانم برای زایمان چقدر اذیت شدم و وسواس نشون دادم، از پزشک اولم که تشخیص اشتباه دیابت داد رنجیدم و از پزشک محل کارم به واسطه بیمارستان طرف قرارداد و... منصرف شدم تا آخرش رسیدم به دو تا خانم دکتر که در نهایت یک هفته قبل زایمان دکترم رو که دکتر زنان همسایه ما هم بود و اونم همین عمل جمع کردن زیر شکم رو حین عمل زایمانش انجام داده بود انتخاب کردم. اصلا همین همسایه بود که باعث شد من تصمیم بگیرم مثل خودش این عمل دوم رو انجام بدم چون اون خیلی راضی بود و منم بابت یه مقدار کم افتادگی شکمم بعد زایمان نیلا معذب بودم، زیاد نبود اما اذیتم میکرد... فکر میکردم برای زایمان دوم قطعا این افتادگی بیشتر هم خواهد بود. برای همین مصمم بودم درد بیشتر و هزینه بیشتر و بخیه بیشتر رو به جون بخرم تا بعد زایمان از فرم شکمم رضایت داشته باشم.
دو ماه تمام تو این گرما بعد زایمان گن بستم و‌ همه سختیش رو به جون خریدم اما ته تهش چی موند برام؟ همون افتادگی شکم که اغلب خانمها بعد زایمان دارنش و من میخواستم این اتفاق برام نیفته! این افتادگی حتی از زمان نیلا هم بیشتره!! بخیه هام خیلی زیاده و ملتهب و قرمز و کمی گوشت اضافه آورده و مسطح نیست... 
دیروز که سمانه دوست و همسایه واحد بغلی اومد خونمون و نشونش دادم خیلی متعجب شد. گفت مال اون که پیش همین دکتر انجام داده اصلا اینطور نیست و خیلی هم خوب شده و من برم بگم پولمو پس بده و راضی نیستم و شکایت دارم و...!!! کاری که اصلا تو ذات من نیست و من بلد نیستم اینجور وقتها حرفمو راحت بزنم، من حتی اگر از کار یه آرایشگر هم راضی نباشم بازم نمیگم چه برسه دکتری که اینهمه بعد عمل پیش خودش ازش تشکر کردم و حتی بوسیدمش و براش دعای خیر کردم و گفتم بهترین دکتری هستید که دیدم و ...! الان حس میکنم اینهمه تعریف هرچقدر هم یه دکتر خوب باشه اضافیه، اونم برای کاری که برای هزاران زن انجام داده و تازه برای من با هزینه بیشتر انجام داده و علیرغم درخواستم هیچ تخفیفی هم نداده. متاسفانه تعریف کردن و قدردانی بیش از حد از آدمها هم به ویژگی منفی دیگم هست! شاید بگید خوبه اما برای من اغلب نتیجه خوبی نداشته چون افراطی هست و متقابلاً همون‌طور باهام رفتار نشده حتی برای کارهای بزرگتر و ارزشمندتر. خلاصه که الان کلی هم رودربایستی دارم که بخوام پیش دکتر گله کنم چه برسه با تندی اعتراض هم کنم طبق حرف خانم همسایه.
من فقط به خاطر همین خانم همسایه  پیش دکترش رفتم و بازم میگم اون بود که فکر این عمل دوم رو از اساس توی سرم انداخت،  الان نه تنها نتیجه نگرفتم که زخم و بخیه ام شاید سه یا چهار برابر زمان نیلا باشه و کاملا واضح و مشخصه و جاش خیلی عمیق و بد مونده و گاهی درد میگیره و خارش داره که این مشکلات رو موقع زایمان اولم اصلا نداشتم.
به نظرتون الان خیلی مسخرست که بین اینهمه گرفتاری ریز و درشت و بچه داری و کارهای خونه و کلی فکر و خیال دیگه چسبیدم به این موضوع و شده غصه دلم این دو روز و عصبی و افسرده شدم؟ قبلاً هم کم و بیش این حس رو داشتم اما دیروز که خانم همسایه بهم گفت دیگه آب پاکی ریخته شد رو دستم، انگار مهر تاییدی بود به باور خیلی وقت پیش خودم که سعی میکردم انکارش کنم و بگم هنوز برای نتیجه گیری زوده (اشتباه بود و داشتم خودمو گول میزدم!).
من کلی وسواس داشتم روی انتخاب دکترم حتی تو پست بعد زایمانم کلی ازش تعریف کردم و گفتم خدا خیرش بده بابت اون همه آرامشی که بهم داد! این حرفها رو هم پس نمی‌گیرم و هنوز هم میگم از جهت انتخابش برای عمل زایمانم صد در صد  راضیم و حتی پیشنهادش هم میکنم، بازم میگم عمل زایمانم با این دکتر از زمان نیلا کلی بهتر و راحتتر بود و حتی بعد عمل با وجود این عمل دومی هم که داشتم زودتر سر  پا شدم و بابت این موضوع کلی ازش تشکر کردم،  اما اینکه از این عمل دوم با اون همه وسواس و هزینه و... جواب نگرفتم و فقط الکی اینهمه جای اسکار و زخم برای خودم درست کردم خیلی غمگینم!!! احساس میکنم فقط سر این موضوع داره افسردگیم که بهتر شده بود برمی‌گرده!!! اعتماد به نفسم راجب اندامم به صفر رسیده، بدن شل و همون افتادگی شکم مسخره که ازش همیشه بدم میومد و جای زخم عمیق و ملتهب و پوست صورت داغون....
حتی دیروز به سامان زنگ زدم و گفتم نکنه از بدنم بدت میاد که.... 
خدا می‌دونه همیشه به همه توصیه میکردم تحت هیچ شرایطی از بدن و ظاهر خودتون پیش همسرتون بد نگید، انتقاد نکنید و اتفاقا همیشه هم با خوبی و اعتماد به نفس ازش صحبت کنید چون مردها اونچه که به زبون خود ما زنها جاری میشه رو باور میکنند و اگر از خودتون تعریف کنید فکر میکنند عجب مالی هستید که فقط گیر خودشون اومده!!! خودم هم خدایی تا جایی که میشد همیشه به این عقیده پایبند بودم اما ببینید بعد صحبت با سمانه به چه درجه از ناراحتی رسیدم که تقریبا برای اولین بار خیلی واضح ازش پرسیدم بدن و شکمم خیلی بده؟ زشت شدم؟ تو بدت نمیاد؟ ناراحت نیستی؟ نکنه به من سرد شدی برای اینه؟ و... چیزایی که هرگز فکر نمی‌کردم پیش همسرم به زبون بیارم. منظورم این خود تخریبی و انتقاد از ظاهره که همیشه توصیه میکردم بقیه انجام ندند پیش همسرشون....
نمی‌دونم حسم رو درک میکنید یا نه. اینکه این اتفاق و شل شدن و افتادگی شکم و بدن بعد زایمان اتفاق بیفته که کم و بیش طبیعی هست یه چیزه ( البته استثنا ها هم هست صد البته و به سن آدم و ژن و بدن و نوع پوست و ورزش و... ربط داره و ممکنه بعضی‌ها اصلا دچارش نشند) اما اینکه به خاطر اجتناب و نفرت ازش کلی هزینه جدا و اضافی به جز هزینه زایمان بدی و خوشحال باشی که حتی اثر افتادگی بعد زایمان قبلی هم از بین میره بعد این اتفاق ابدا نیفته بلکه حتی بدتر هم بشه یه چیز دیگه.
بعد اینهمه مدت ننوشتن تو وبلاگم نیومده بودم اینا رو بگم اما از دیروز که این حس مزخرف لعنتی که با تایید خانم همسایه (خودم باورش داشتم اما اونم که دید و گفت دیگه برام اتمام حجت شد) به اوج خوش رسید حال روحیمو خیلی خراب کرده و گفتم اینجا بنویسمش بلکه آروم بشم هرچند که در نهایت چیزی عوض نمیشه و آبی که ریخته رو نمیشه جمع کرد... نمی‌دونم باید چیکار کنم الان! حالم هیچ خوب نیست.
پی نوشت: اگر بتونم به قولم عمل کنم سعی میکنم از این به بعد پستهای کوتاه بنویسم اما با دفعات بیشتر. خب از اونجا که من با گوشی می‌نویسم و عادت به بلند و طولانی نوشتن هم دارم و نمیتونم حرفمو کوتاه بزنم! (متاسفانه تو زندگی واقعیم هم همینم و خیلی هم بدم میاد از این ویژگی!!) به خاطر کمبود وقت و سختی نوشتن، نمیتونم تند و تند وبلاگم رو بروز کنم، اما اگر بتونم کوتاه تر و در قالب موضوعات تکی و کوتاه مثل همین نوشته الانم، بنویسم شاید بتونم بیشتر و سریعتر از قبل پست بذارم  و حرفهام روی هم تلنبار نشه که موقع نوشتن ندونم از کدوم و کجا شروع کنم...
حالا اگر بتونم به اصل بالا پایبند باشم سعی میکنم نوبت بعدی نوشتنم زودتر برسه. آخه کلی حرف نگفته از بچه ها و زندگی و ... دارم که وقتی نمی‌نویسم از یادم می‌ره یا بعدتر حوصله نوشتنش رو ندارم چون موعدش رد شده و به اصطلاح لوث شده قضیه...
در هر حال لطفاً بگید چیکار کنم کمی آروم بشم و اعتماد به نفسم که همیشه کم بوده از این کمتر و داغونتر نشه.... هرچند که فکر میکنم در اصل موضوع در نهایت تفاوتی ایجاد نشه و اون چیزی که ازش همیشه واهمه داشتم به سرم اومده...

نظرات 15 + ارسال نظر
نگار دوشنبه 27 تیر 1401 ساعت 05:12

سلام.به نظر من با ورزش بهتر نتیجه میگرفتی .منم همین مشکل را داشتم.تو خونه هر موقع که وقت میکردم دوچرخه میزدم.البته شما تازه زایمان گردی و اینکار برای بخیه هات خوب نیست.تو گوگل یا اینستا ورزشهایی هستن که برای آب شدن شکم باشن.نگران نباش به موقعش جمع میشه.سه چهار ماه دیگه که پسرت شیطون تر شد خودت متوجه میشی که چقدر وزن کم کردی.واینکه روی اعتماد به نفست کار کن مرضیه جان.بچه هات الان کوچیک هستن.بعد که وارد اجتماع میشن هم شما سختی میکشی هم اونا.تر خدا مشکلت را حل کن به خاطر بچه هات.نزار اونا راه مادرشون را پیش بگیرید و ذهنشون هر بار برای هر مسئله ای مشوش و پریشان باشه.به عنوان یه خواهر ازت خواهش میکنم.باور کن نصف رفتارهای نیلا مسببش خود شما هستی.

الهام چهارشنبه 8 تیر 1401 ساعت 07:51

مرضیه جان خیلی لطف داری . کاش واقعا انرژی مثبت بودم حس خوبیه که ادم به بقیه عزیزانش حس مثبت بده. در مورد خودت هم باید بگم وقتی حرف میزنی یه ادم مهربون و با عرضه همیشه میاد تو ذهنم که هر جور شده داره برای زندگیش تلاش میکنه و از خودگذشتگیش زیاد

ان شالله دکتر بتونه جواب قانع کننده ای بهتون بده و خیالت راحت بشه. میدونم ادم هر چقدر هم بگه اشکال نداره، ولی ته ذهنش ناراحته. دقیقا شما واقعا اهل ولخرجی نیستی بدتر از خودم حالا یه بار انجام دادی اینطوری بخوره ذوقت واقعا ناراحت کنندس ولی میخوام بدونی بار استرس خیلی زیاد نیس که فکرت خراب کنی عزیزدلم. دوستت دارم

واقعا همینطوره الهام جون، من واقعا ازت حس خوب می‌گیرم،حتی از چهره و چشمای آروم و لبخند زیبات.
ممنونم که انقدر بهم لطف داری، کاش همینطور باشه، من تا جایی که تونستم کوتاهی نکردم ایشالا که خدا راضی باشه ازم.
انشالله که هفته دیگه برم دکتر و لااقل چیزی بگه که یکم ناراحتیم کم بشه اگرم نگفت و توضیح قانع کننده ای نداشت که دیگه کاریش نمیشه کرد و به قول تو باید استرسم رو مدیریت کنم و بیشتر از این ذهنمو مشغول تکنم، کاریه که شده به هر حال.
منم خیلی دوستت دارم دختر مهربون

خانوم جان سه‌شنبه 7 تیر 1401 ساعت 12:29 http://mylifedays.blogfa.com

سلام مرضیه جان خوبی ؟ فرشته هات خوبن ؟ من که به شخصه کلا بی خیال شکمم شدم خیلی هم شل و افتاده شده اما چیکارش میشه کرد

سلام عزیز دلم
ما خوبیم شکر خدا، امیدوارم تو و بچه ها هم خوب باشید و به خوشی و سلامت روزگارو بگذرونید.
کاش منم بیخیال شده بودم و هزینه نمی‌کردم لااقل دلم نمیسوخت.
به هر حال که گذشت

الی سه‌شنبه 7 تیر 1401 ساعت 10:54

سلام عزیزم
والا دغدغه ت کاملا طبیعیه
حتما برو پیش دکترت
نه به قصد شکایت به قصد چکاپ
بگو چرا عملمم جواب نداده و الان باید چیکار کنم
و حتی اگه در نهایت نتیجه ای نگرفتی نگران نباش
کم کم وزن کم میکنی و بخش زیادی از اون از بین میره

سلام الی جان، وقتت بخیر
امروز برای هفته بعد وقت میگیرم، اتفاقا باید برای چک آپ و تست پاپ اسمیر و پرسیدن روش مناسب پیشگیری از بارداری هم پیشش برم، توضیح هم ازش می‌خوام، شاید راهی پیشنهاد داد...
خدا از دهنت بشنوه الی جون، در هر حال حتی اگر هم نشه باز به داشتن دو تا دسته گلم میرزه ولی خب هزینه کردم و انتظار دارم

Enamel دوشنبه 6 تیر 1401 ساعت 18:32

مرضیه
اصلنم دغدغه ت مسخره نیست
من بودم از لحاظ روحی داغون می شدم و حتما حتما می رفتم مطب دکتر و ازش می خواستم که مشکل رو حل کنه
و باید حلش کنه

مرسی که درک میکنی عزیزم
الان حالم بهتره اما قطعا مراجعه میکنم، شاید راهی باشه، توکل به خدا دیگه

شکوفه دوشنبه 6 تیر 1401 ساعت 14:20

سلام مرضیه جان.خیلی خوب میشدکه بعد ازهر حاملگی وزایمان بدن ادم روفرم باشه.ولی دیگه چاره ای نیست اینم جزیی ازمادرشدن هست.البته شماچون ظریف ولاغرید خیلی نبای توذوق بزنه فکر میکنم شماچون پول زیادی بابتش دادین حساس شدین.وگرنه این چیزاعادیه.من خودم درمورد اندام وصورتم هرکاربتونم میکنم ولی دیگه بقیه اش رومیسپرم به خدا نهایت میگم همه میمیریم واین بدن قسمت جک وجونورا میشه حالا زشت یاقشنگ دیگه حساسیتم کم میشه.واینک شماتازه زایمان کردین بزارچندماه بگذره.واینکه اگر شد بادکتری که عمل کردین هم مطرح کنید حالا قرارنیست که پولتون روبگیریدیادعوا کنید فقط باهاش مشورت کنید.
مرضیه جان من حدودا دوسال پیش وبلاگ چه سرنوشت خوبی رومیخواندم وخیلی هم جالب بود برام ولی یه دفعه ای رمزش روتغییر داد وهیچ راه ارتباطی دیگه هم نگذاشتند.میشه لطف کنید شما اگر براش بنویسید اگر اجازه دادند ایملی بفرستند وشما تووبلاگ یاجواب پیامم برام بفرستین بتونم باهاشون ارتباط بگیرم برای گرفتن رمز .ممنونم

سلام شکوفه جان
واقعا چه عالی میشد اما خب به قول الهام این هم جزیی از پروسه مادرشدن هست، یه چیزی از دست میدی و یه چیز ارزشمندتر به دست میاری.
خب آره من قدم بلند نیست و درشت نیستم اما به هر حال این مشکل به چشم میاد. به قول شما ناراحتی من بیشتر از حیث هزینه کردن اضافی و جای زخم بیشتر اما نتیجه عالی نگرفتن هست، دیگه کاریه که شده هفته دیگه برم پیش دکترم و ببینم چی میگه من که ابدا اهل دعوا کردن و شکایت تند نیستم اما به هر حال ازش توضیح می‌خوام.
باشه گلم بهش میگم، می‌دونم بدون پرسیدن ازش هم اصلا مشکلی نداره اما مطرح میکنم، ولی اینم بگم الان خیلی دیر به دیر مینویسه

نجم یکشنبه 5 تیر 1401 ساعت 17:58

سلام عزیزم
اگه این موضوع خیلی اذیتت میکنه حتما برو پیش دکتر و باهاش صحبت کن.به هر حال شاید راهی باشه.
دسته گل هاتو ببوس عزیزدلم

سلام گلم امیدوارم خوب و سلامت باشی.
الان اندازه چند روز قبل اذیتم نمیکنه اما خب به قول یکی از دوستان اینکه پول دادم و نتیجه عکس گرفتم رو اعصابمه. حتما صحبت میکنم.
قربونت برم نجمه جان. تو هم پسر گلتو ببوس (راستی عزیز نجمه خودمون هستی که فالو دارمش؟)

ویرگول شنبه 4 تیر 1401 ساعت 21:31 http://Haroz.blogsky.com

به نظر من تو نباید یادت بره که قبل از همسر بودن و مادر بودن یه انسانی. یه انسان عادی به زیباییش اهمیت می ده، حتی اگر مادر، همسر و دختر کسی باشه.
پس این کاملاااااااا طبیعیه که نگران و ناراحت باشی.
الان به نظرم بهترین کار اینه که یه وقت از دکتر بگیری و بری پیشش تا وضعیتت رو ببینه. داد و بی داد کردن راه حلش نیست. به نظرم بهتره بری و اونچه تو ذهنت می گذره رو قشنگ توضیح بدی و صحبتهای دکتر رو هم بشنوی.
من خواهرم عمل کوچک کردن معده انجام داد. تو کل ادمهای دور و برمون فقط خواهر من بود که ۶ تا ۷ ماه طول کشید تا وزنش شروع به کم شدن کرد. همه یکماه بعد عمل حداقل یه عالمه و قابل توجه جمع می شدن غیر از خواهر من. اما خوب با این که طول کشید اما بلاخره نتیجه داد. به نظرم بدن با بدن فرق می کنه و حتماااااا با دکترت مشورت کن و برای حس های عادی یه انسان انقدر به خودت سخت نگیر

ممنونم دوست عزیزم که انقدر خوب درک می‌کنی. نمی‌دونم چطور میشه که از یه جایی وقتی سنمون بالاتر می‌ره یا مادر میشیم حس می‌کنیم زیادی بها دادن به این موضوعات زیبایی خجالت اوره، شاید همه اینطور نباشند اما من موارد زیادی دیدم و این اصلا خوب نیست.
من که اصلا اهل داد و بیداد و دعوا نیستم، اما به هر حال هزینه کردم و اذیت شدم و طبیعتا نتیجه بهتری انتظار داشتم ، هفته دیگه نوبت میگیرم ببینم دکترم چی میگه.
فکر نمیکنم گذشت زمان تاثیر خاصی بذاره، برای نتیجه گرفتن زمان کافی گذشته اما امیدوارم اوضاع حداقل کمی با گذشت زمان بهتر بشه لااقل جای زخمها کمرنگ تر بشه.
خدا رو شکر که خواهرت نتیجه گرفت در نهایت اما درک میکنم که تا زمان نتیجه گرفتن چه حس نگرانی بدی همراهش بوده.
چشم دوستم

سارینا2 شنبه 4 تیر 1401 ساعت 14:14 http://sarina-2.blogfa.com/

سلام مرضیه جان
به نظرم تو هم مثل من کلا به شکمت فکر نکن
یادمه یه بار دخترخالم که پزشکه به من گفت تا جای بخیه هات سفید نشده برو لیزیک کن جاشون از بین بره
اومدم به همسرم گفتم ، گفت برو بابا حوصله داری
کی حالا شکمت رو نگاه می کنه
واقعا هم کی شکم من و شما رو نگاه می کنه
تازه اینا نشانه مادری هستن
بی خیال
البته به نظر من بازم به دکترت بگو
نه اینکه شکایت کنی
ولی شاید مثلا راهکاری داشته باشه
البته کلا چیز بی اهمیتیه فقط از این نظر که هزینه کردی میگم
در مورد زایمان هم به نظرم جدیدا سزارین ها بهتر شده
منم سر بچه دومم خیلی راحت تر از اولی بودم
سر بچه اول خیلی درد داشتم و زمین گیر بودم
سر دومی انقدر راحت پامی شدم اینور اونور می رفتم که بعضیا بهم می گفتن یه ذره خودتو بنداز روی تخت ممکنه مردم چشمت بزنن
اینقدر راحتی
کلا نمی دونم زایمان دوم راحت تره یا تکنولوژی پیشرفت کرده یا چی

خودتو ناراحت نکن
به اونایی که فکر کن که دور از جون شما یه بیماری لاعلاج دارن و حاضرن هزار جور ایراد شکمشون داشته باشه فقط اون بیماری رو نداشته باشن

بی خیالی طی کن

کامنتتو خیلی دوست داشتم سارینا (راستی اسم واقعیته؟) بعضی وقتها یه سری حرفهای به ظاهر ساده کلی به آدم آرامش میده، مثلاً اینکه میگی چیز بی اهمیتیه ناخودآگاهش اهمیتش تو ذهنم کمرنگ تر میشه یا وقتی از بیماریهای خطرناک صحبت می‌کنی و میگی این موضوع در برابر اون بیماریها چقدر بی اهمیته، خب حرفهای ساده ایه اما یادآوریش خوبه، اما خودتم اشاره کردی از حیث هزینه اضافی و اینکه هیچ تخفیفی نداد ناراحتم، از طرفی هم علیرغم حرفهای درست تو، خب هیچکس از زیبایی بدش نمیاد بخصوص اگر براش هزینه هم کنه. حالا هفته دیگه وقت میگیرم ببینم چه توضیحی داره.
منم سر دومی با وجود این عمل اضافی خیلی سختی نکشیدم، نه که درد نداشتم اما با وجود دو عمل همزمان شاید دردم از بار اول کمتر هم بود.

خاموش شنبه 4 تیر 1401 ساعت 11:54

سلام.من توصیه میکنم به دکترتون مراجعه کنید ببینید نظر اون چیه چون بعضی عملها طول میکشه که به اون وضع دلخواه برسن وبرای جای بخیه ها هم دارو ولیزر هست .پیش دکترتون برید برای ویزیت نه دعوا ببینید چی میگه .البته قصد فضولی ندارم فقط یه توصیه هست.

فوضولی چیه عزیزم من عاشق نظرات و توصیه ها هستم، مرسی ازت اینبار
آره خب یه سری عمل‌ها زمان میبره که نتیجه دلخواه رو بدند اما خب به نظرم برای این عمل اگر نتیجه بخش بود باید تا الان که سه ماه گذشته خودشو نشون میداد، یا حداقل به نظر می‌رسید در حال بهتر شدنه، حالا هفته بعد مراجعه کنم ببینم دکترم چه توضیحی داره، قطعا اهل دعوا نیستم اما توضیح می‌خوام.
برای کمرنگ شدن بخیه ها هم دنبال راه حلش میرم دیگه توکل به خدا .
مرسی که روشن شدی عزیزم بازم از این کارها بکن

رها شنبه 4 تیر 1401 ساعت 11:22 http://www.golbargesepid.parsiblog.com

سلام مرضیه ی عزیزم
انشالا که خودت و بچه ها و همسر عالی و شاد و شنگول باشید همیشه
این دغدغه که گفتی رو به نظرم حق داری داشته باشی و ... همه ی اینا ولی چیزی نیس که با فکر و خیال حل بشه. اگه نظر منو میپرسی میگم من جات بودم میرفتم پیش خود دکتر و ازش میپرسیدم نه که برم بگم میخام شکایت کنم و فلان! چون اصن در خودم نمیبینم اینکارو ولی حتما میرفتم میگفتم که انتظار داشتم تا الان حداقل یه نشونه از آثار جم شدن شکم رو ببینم و خیلی طول کشیده و تازه اینهمه هم عوارض داشته برام ... اگه دیدم دره توجیه الکی میاره و چرت و پرت میگه بدون اینکه بهش بگم میرم ازت شکایت میکنم ازش شکایت میکردم خخخخ! همینقد نابکار طوری!
در مورد تند تند نوشتن موافقم... تند تند و کوتاه کوتاه هم میتونه برای شرو خوب باشه
من خودم خیلی آدم پر حرفی ام ولی پستام همیشه کوتاهه اینقده دوس داشتم میتونستم مثه شما طولانی بنویسم که نمیدونی
قول بده کم کم تندتند بنویسی بعد تندتند و بلند بلند!!! سپاس

سلام رها جانم، خوبی عزیزم پسر گلت خوبه؟ چند وقته نیومدم وبلاگت عزیزم دلم تنگ شده، ببینم چه خبره ولی کامنت نمیذارم ناراحت نشیا با گوشی سختمه
والا رها جان همینجوری که اصلا اهل دعوا و داد و بیداد نیستم، حتی با صدای بلند حرف زدنم بلد نیستم (به جز با شوهرم()، اما حتی اگر حق به جانب هم باشه و توضیح قانع کننده ای هم نده و طلبکار هم باشه ( که اینطور آدمی هم نیست) بازم نمیتونم برم ازش شکایت کنم، زن خوب و مظلومیه و من حتی برای عمل زایمان هم کاملا پیشنهادش میکنم اما عمل دومش...
شاید نباید انجام میدادمش، اونطوری کمتر دلم می‌سوخت، حالا هفته بعد برم ببینم چی میگه و آیا راهکاری هست و توضیحش چیه.
واقعا دوست داشتی بلند مینوشتی؟ آخه حوصله سر بر میشد شاید، من خودم همش حس میکنم نکنه بقیه خسته میشن از خوندن نوشته هام اما وقتی نظر لطفشونو مثل خودت میبینم انگیزه میگیرم ولی در کل ترجیح میدادم کمتر حذف میزدم و انقدر با جزییات نمینوشتم اما اصلا دست خودم نیست تو ذاتمه.
حتما عزیزم حتما

مریم شنبه 4 تیر 1401 ساعت 08:20

سلام عزیزم،راستش من که تجربه ای ندارم اما فکر کنم بعد زایمان خیلی طول میکشه تا بدن ریکاوری بشه و شکم جمع بشه،یعنی با اون عملی که شما انجام دادین دو سه ماهه نتیجشو میشه دید؟بنظرم دوباره توسط دکتر ویزیت بشین اینطوری خیالتون راحت تر میشه منم موافق این نیستم که داد و بیداد کنید ،اصلا تو شخصیت من نیست اما نظرم اینه در کمال آرامش به دکتر بگین من زمان گذاشتم،هزینه کردم،سختی هاشو تحمل کردم انتظارم این نبود حالا یا دکتر میگه پولتونو پس میدم یا عذرخواهی میکنه یا گردن نمیگیره در هر صورت شما در کمال ادب و احترام حرفتونو زدین و دایم این افکار تو سرتون نمیچرخه چی شد که اینطوری شد؟راجع به شرایط پیش آمده هم بنظرم نقاط قوت خودتون رو ببینید و همونطور که خودتون گفتین تصوری که ما از بقیه تو ذهنمون میسازیم بیشتر تو خاطرشون میمونه،ممکنه الان اندام دلخواهتونو نداشته باشین اما ادم در ازای بدست اوردن چیزی چیز دیگه رو از دست میده،شما الان دوتا بچه ناز دارین.ضمن اینکه از نظر من چشمهای بسیار زیبایی دارین همه زیبایی که خلاصه نشده تو شکم.رو نقاط قوتتون تمرکز کنید و قوت ببخشین

عزیزم مرسی از حرفهای قشنگی که زدید و موج مثبتی که به من دادید، چشماتون قشنگ میبینه عزیزم.
والا به نظرم برای این عمل اگر نتیجه بخش بود باید تا الان نشون میداد یا معلوم میشد در حال بهترشدنه که اینطور نیست، فکر نکنم به خاطر زمان کوتاهش باشه، دوستم تو این مدت مشابه خیلی خوب نتیجه گرفته بود. من به شخصه اصلا اهل دعوا و مرافعه و با صدای بلند صحبت کردن نیستم، تو ذات و شخصیتم نیست، اما حداقل بابت هزینه بیشتری که کردم و درد و زخم بیشتر انتظار توضیح دارم، پولو که صددرصد پس نمی‌ده شاید راهکاری داشته باشه دیگه ببینم نظرش چیه.
حرفتون درسته، من در ازای به دست آوردن دو فرزند ، که برام بزرگترین نعمتهای خداوند هستند انتظار ندارم چیری از دست ندم ولی خب الان از انجام این عمل پشیمونم . اگر انجامش نمی‌دادم خیلی راحتتر باهاش کنار میومدم، اما سعی میکنم جور دیگه بهش نگاه کنم به هر حال کاریه که شده دیگه.
مرسی از نظر و نگاه زیباتون دوست خوبم

مریم شنبه 4 تیر 1401 ساعت 07:13

مرضیه جان همه خصوصیات اخلاقی که داری و خودت ازشون ناراضی هستی جزو خصوصیات خوبی و قدر شناس بودنت هست .
در مورد عمل جراحی به نظر من حتما پیش دکتر برو نکه شکایت کنی نشون بدی شاید واقعا راهکاری داشته باشه .
حتما برامون بنویس طولانی هم بنویس و از بچه های گلت

فدات بشم مریم جون، تو دوست خوب منی و بارها دیدم چقدر تو مواقع سخت زندگیم برام دلسوز بودی، نظر لطفته اما هر چی از حد بگذره نتیجه عکس میده، قدرشناسی بیش از حد هم همینه. اینکه حتی کارهای کوچیک دیگران برام انقدر بزرگ جلوه می‌کنه که کلی تشکر میکنم و در صدد جبرانم اما کارهای ارزشمند تر من کمتر به چشم میاد.‌.
حتما پیش دکترم هفته آینده میرم، من که اصلا اهل بد حرف زدن و ... نیستم اما انتظار توضیح دارم.
حتما گلم بروی چشم، برگردم سر کار و سیستم و نتم به راه باشه طولانی تر و زودتر می‌نویسم

الهام جمعه 3 تیر 1401 ساعت 23:40

مرضیه جان از دکترت وقت بگیر و برو با خودش صحبت کن. شاید زمان نتیجه گیری عملت برای این مدت، کم باشه و باید زمان بیشتر بگذره عزیزم.
بهرحال اگر هم نتیجه عملت، رضایت بخش نبوده سوای بخیه و هزینه ای که متحمل شدی، فک کن این عمل رو‌انجام ندادی. بهرحال بدن ما خاممها بعد زایمان خراب میشه تغییر میکنه و این هم خودش در جهت تکامل یه خانمه
الان خیلی زمان کمیه برای نتیجه گیری عمل به نظرم ولی عزیزم شکمت ببند و درنهایت بعدها میتونی عملهای زیبایی هم انجام بدی اگه دوست داشتی من خودم هیچوقت به اندامم فکر بد نکردم اتفاقا جلوی ایینه که میرم چاقی شکمم میبینم میگم چقدر شبیه مامانا شدی الهام هیچوقت شکمم نبستم بعد زایمان و حتی جای بخیم زخم بود هم دکتر بهم گفت عمل زیبایی کن ، من گفتم لازم نیس

آخه من شماها رو نداشتم چیکار میکردم؟انقدر به من حس خوب میدید که فقط شاکر خدا هستم که لااقل تو فضای مجازی دوستانی دارم که میتونم با شنیدن حرفهاشون به آرامش برسم. اتفاقا همین کامنت تو رو خوندم سعی کردم با دیدگاه تو به موضوع نگاه کنم و حس کردم حالم بهتر شده. تو کلا انرژی مثبتت بالاست و منم می‌خوام ازت یاد بگیرم اما اینکه هزینه کردم و نتیجه دلخواهمو نگرفتم هر کی باشه ناراحت میشه و ایشالا امروز وقت میگیرم از دکترم برای هفته بعد ببینم چه توضیحی داره.
من اصلا اهل قر و فر نیستم خدایی، حتی آرایش زیادی هم نمیکنم، اما خب این دوستم اغفالم کرد، حتی اصرار کرد پیش دکتر خودش برم، به هر حال برم پیشش ببینم چی میگه.
خیلی خوبی کلا مامان الهام

لیلا جمعه 3 تیر 1401 ساعت 19:46

به نظرم برای گوشت اضافه ای که شکم تون آورده،به دکتر مراجعه کنید.منم برای زایمان سومم که مثل دو تای قبلی سزارین بود،دکتر گفت چون قبل از روز دهم شکمت رو بستی ،ملتهب شده و یه پماد داد که خداروشکر باعث شد مشکل جدی ای بوجود نیاد.الانم که دخترم سه سالشه،شکمم خیلی کوچیک شده.برای شما هم تازه چند ماهه که از سزارین تون میگذره،بعدش حتما صاف تر میشه ولی بازم به دکتر، شکم تون رو نشون بدید تا مشکل جدی ای پیش نیاد.

حتما اینکارو میکنم، همین امروز وقت میگیرم انشالله.
راستش الان که خوب فکر می‌کنم به نظرم می‌تونه تاثیر گن هم باشه، من از همون روز اول بستم، اصلا طوری بود که نمی‌بستم دردم بیشتر از موقع نبستنش بود اما الان که خوب فکر می‌کنم می‌بینم یه وقتها قسمت کشسان پایین گن یا قسمت کشی شورت گنی درست روی جای بخیه قرار می‌گرفت و احتمال اینکه اون مسطح نبودن زخم و کمی گوشت اضافه برای همین موضوع باشه هست، ضمن اینکه برای جای زخم من موقع نیلا پماد مخصوص برای جای اسکار زدم و اینبار نه، یعنی ممکنه بخشی هم خودم مقصر باشم اما قطعا برای حالت افتادگی زیر شکم که باید اصلاح میشد و نشد دکترم باید توضیح بده.
خدا کنه به قول شما با گذر زمان درست بشه هر چند بعید می‌دونم به اندازه کافی برای دیدن نتیجه زمان گذشته.
چه خوب که بعد سه زایمان از فرم شکمت رضایت داری. این عالیه عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.