بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

ماجرای اسم پسرکم!

اسم پسرمونو گذاشتیم «نویان» محض اطلاع دوستان عزیزی که پرسیدند اما خب ماجرای اسمش به این راحتی ها هم نبود، من یه لیستی از اسم پسرونه که تا حد ممکن به اسم نیلا نزدیک بود و یا اینکه از سایر اسمها بیشتر به دلم می‌نشست از نت پیدا کردم و تک به تک برای سامان خوندم، نظر خودم بیشتر روی «نویان» بود اما آماده بودم اگر اسمی بیشتر به دلم نشست تغییرش بدم، سامان از اول میگفت دوست نداره  اسم پسرش به اصطلاح سوسولی باشه، بیشتر اسمهای پسرونه رو دوست نداشتم یا اینکه  به  نظرم تکراری بودند و زیاد.  همسرم همین اسم رو بین تمام اسمها پذیرفت و فقط حاضر بود به جز این اسم، به سه تا اسم دیگه  بین گزینه هایی که خودم روی کاغذ نوشته بودم یعنی اسمهای «آریان»، « آدرین» و « آرین» فکر کنه که خب من با توجه به اسم نیلا، ترجیحم همون نویان بود...در نهایت تصمیم نهایی هر دوی ما «نویان» بود اما متاسفانه شنیدم چند نفری از اقوام که این اسم رو شنیدند، گفتند مرضیه اسم دیگه ای انتخاب کنه بهتره و...حتی دو روز پیش عموم که بهم پیام تبریک داد، وقتی اسم پسرم رو پرسید و بهش گفتم گفت عمو جان این اسم شبیه اسمهای چینی و مغول هست و بین اسم گیله مردان که همسرت هم به اون خطه تعلق داره و اسمهای ایران باستان میتونی نامهای بهتری پیدا کنی!!! نامهایی که فردا پسرت بهش افتخار کنه!

یا مثلاً عمم که برای تبریک تولد پسرم زنگ زد گفت نمیخوای اسم بابا  خدا بیامرز  رو‌ روش بذاری؟ واقعا موندم که شوخی میگه یا جدی!  اصلا خندم گرفت! آخه اسم پدر من یه اسم کاملا خاص بود که حتی تو همسن و سالای خودش هم کم و بیش عجیب به نظر می‌رسید! با خنده به عمم گفتم اسم نوزادو بذارم اسم بابا؟ گفت  چه اشکال داره، بالاخره که بزرگ میشه!!! اسم دو تا از اماما هم هست. خیلی محترمانه و با مهربونی جوری که ناراحت نشه (حالا جهنم که خودم ناراحت بشم!) گفتم آخه حتی برای بزرگیش هم مناسب نیست عمه جون، ضمن اینکه این اسم انتخاب سامان هست و عوضش هم نمیکنه، در نهایت گفت چقدر این روزها اسمهای عجیب و غریب روی بچه ها می‌ذارند و...!!! در هر حال مبارکه عمه جان!

متاسفانه باید بگم نظرات دیگران و در کل تایید اونها همیشه تو زندگی من مهم بوده، شاید بزرگترین  نقطه ضعف و ایراد من هم همین باشه، اما  خب دست خودم نیست! از اعتماد به نفس کم منه و از بچگی با من بوده ،  یعنی همیشه برام مهم بوده که خودم یا انتخابم مورد تایید بقیه باشیم و مقبولیت عمومی داشته باشیم، حالا میخواد مثلا مبل و راحتی های جدید و لوستر خونم باشه یا لباسی که میخرم یا رنگ موی جدیدم و البته اسم بچه هام، خلاصه که متاسفانه بعد شنیدن این نظرات یکم دل چرکین شدم و به سامان گفتم لطفاً اینی که میگم باعث نشه عصبی بشی یا بی احترامی کنی به فامیل من، اما حالا که چند نفری گفتند اسم دیگه ای بذاریم به نظرت بهتر نیست به گزینه های دیگه هم فکر کنیم؟ گفتم می‌دونم خیلی اشتباهه این نظر دادن درمورد اسم بچه و قطعا فقط باید می‌گفتند به سلامتی و مبارک باشه و نظر دادنشون اصلا درست نیست، اما حالا که اینجوری گفتند  یکم مردد شدم و شاید بهتر باشه به باقی اسمها هم نظری بندازیم (آخه ما هنوز شناسنامه نگرفتیم و به دلیل  یکم تردید من و خوردن به تعطیلی ها این موضوع عقب افتاده، امروز سامان رفت دنبالش و ایشالا همین یکی دو روز انجام میشه.‌) سامان مطابق انتظارم عصبانی شد و گفت مگه ما درمورد زندگی و انتخاب بقیه نظر میدیم؟ چطور به خودشون اجازه میدند راجب اسم بچه کس دیگه ای که یه انتخاب شخصی و فقط برای پدر و مادر هست نظر بدند؟! گفتم منم صددرصد حق رو به تو میدم و به نظرم خیلی کار اشتباهیه این نظر دادن درمورد انتخاب شخصی آدمها، اما حالا فارغ از این حرفها، مطمینی همین اسمو بذاریم و عوضش نکنیم ؟که با قاطعیت گفت فقط نویان و بس!!! گفت از اول انتخاب خودت بوده که روی کاغذ نوشتی و منم  شنیدم و قبول کردم. گفتم قبول دارم خودم اولین بار مطرح کردم و انتخاب اول خودم هم بوده، اما این نظراتو که شنیدم، یکم دچار تردید و دودلی شدم،  گفتم می‌دونم نقطه ضعف بزرگ منه و همه عمرم بابت همین تایید طلبی اذیت شدم اما  چه کنم که دست خودم نیست و نظر بقیه همیشه روی من و انتخابم تاثیر داشته، سامان گفت برعکس نظر دیگران اصلا برای من مهم نیست و ما پای انتخابمون می ایستیم، همون نویان و تمام...قاطعیتش رو که دیدم گفتم باشه عصبانی نشو هر چی تو میگی و خلاصه که الان  انتخاب نهایی ما همون نویان هست.
اما واقعا متعجبم که بعضی‌ها  اینطوری به خودشون حق اظهار نظر میدند... همه که یه جور نیستند یکی مثل من تحت تاثیر قرار میگیره و به شک میفته. ضمن اینکه می‌خوام بدونم عموی شصت  و سه ساله من تو این دوره و زمونه حتی اختیاری درمورد اسم نوه های خودش در آینده داره؟  یا مثلا عمه خودم که سه تا نوه داره اختیاری در  مورد اسم نوه هاش داشته که مثلا به من اینطوری میگن که بهتره اسم دیگه ای بذاری که روونتر باشه و آشناتر؟ بعید می‌دونم بچه های خودشون هم تو این زمانه نظر اونها رو راجب اسم فرزندانشون بپرسن...
تازه این اسم رو خودم اولین بار مطرح کردم و انتخاب اولم بود و سامان رو هم متقاعد کردم، اونم بین همه اسمهای پسر که براش می‌خوندم اینو بیشتر پسندید البته در کنار اسمهای «آریان و آدرین» . البته که باز ترجیح من همون نویان بود که بیشتر به نیلا میخورد... 
مادر و پدر سامان اظهار نظری درمورد اسم نکردند و فقط گفتند مبارکه، و به سلامتی، ایشالا نامدار و سلامت باشه.  مادرم گفت اسم خوبیه اما میتونی به « نیروان » هم فکر کنی و اونم به نیلا میاد اما سامان دوست نداشت و موافق نبود.  چند تا  از دوستان و همکاران دیگمم گفتند خیلی اسم قشنگیه و کلی تعریف کردند یه عده هم مثل عمو و عمه و خاله  و دخترخالمم گفتند مرضیه اسم دیگه ای بذاره بهتره! البته مستقیم به من نگفتند، به مامانم گفتند.
در  هر حال اسم پسر من «نویان» هست که هم ریشه فارسی داره و هم ریشه ترکی. نویان در فارسی به معنی نو بودن، تازگی، شادابی و تر و تازه  بودن هست. (ترکیب نو + پسوند یان (ان) = نو بودن، تازگی)
نویان در ترکی به معنی امیر سپاه و شاهزاده است. و در گذشته لقب سلاطین و بزرگان ترک هم بوده. 
این اطلاعاتی بود که موقع انتخاب اسم از نت پیدا کردم و به نظرم هم معنای خوبی داشت هم به نیلا میومد.
به هر حال اینم از اسم پسرم و ماجراهاش.

بگذریم. مامان و بابا یسامان صبح امروز ۱۴ فروردین بعد حدود شونرده روز از خونه من رفتند خونه دخترشون.  چقدر با رفتنشون گریه کردم! الهی بمیرم شب و روز به من رسیدند و نذاشتند دست به هیچکاری بزنم. خدا خودش براشون جبران کنه،  از من کاری درخور زحمات اونا برنمیاد. این وسط متاسفانه چند باری من و همسرم در حضور اونها بحثمون شد و دلشون شکست، یا یروزهایی از شدت درد سزارین و شب بیداری  و بحث با همسرم و... شاید بیحوصله بودم و نمی‌تونستم مثل قبل خوش اخلاق رفتار کنم که البته موقع رفتنشون حلالیت خواستم اونا هم گفتند تو عین دختر مایی و هیچ فرقی نداری. تو هم اگر کوتاهی داشتیم یا رفتار بدی از ما طی این مدت دیدی ببخش و قسم خوردند ‌که برای اونا با سونیا  هیچ فرقی ندارم ،در عمل هم خدا می‌دونه که  اینو بهم همیشه ثابت کردند. فقط میتونم براشون دعا کنم و از خدا بخوام بههشون خیر و سلامتی بده، که من هیچ جور دیگه ای از عهده جبران محبت‌هاشون برنمیام. بهشون گفتم. از خدا  می‌خوام خودش براتون جبران کنه که هم سر نیلا و هم سر نویان اینطوری هوای ما رو داشتید.
بعد رفتنشون پسرمو بغل کردم و در حالیکه بهش شیر میدادم زار زار گریه میکردم، به یکباره ترس و وحشت به سراغم اومده بود. انگار تازه با حقیقت داشتن دو تا بچه کوچیک مواجه میشدم... اصلا باورم نمیشد یهویی اینطوری زندگیم دستخوش تغییر شده،  در حالیکه از اعماق وجودم اشک می ریختم از خدا  خواستم کمکم کنه از عهدش بربیام. از پسرم خواستم بچه خوبی باشه و به مامانش کمک کنه... از خدا خواستم مشکلات نیلام کمتر بشه و عصبی بودنش و پرخاشگریش روز به روز بهتر بشه. در نهایت با خدا راز و نیاز کردم و گفتم  به برکت این ماه مبارک خودت هوامو داشته باش و کمک کن بتونم از عهده کارها بربیام و مادر خوبی برای دو تا بچم باشم.
این مدت همه سعی کردیم بیشترین توجه رو به نیلا داشته باشیم اما پرخاشگریش ارتباطی به حضور برادرش نداره و از چند وقت قبل تولد داداشش دچارش شده بود... شاید مربوط باشه به بحث و جدل‌های این چند وقت من و همسرم که اینطوری عصبی شده، در هر صورت این مدت خیلی کلافمون کرده و داریم سعی میکنیم یه جوری حلش کنیم حتی اگر شده با بردنش پیش روانشناس اطفال... عاشق برادرش شده و همش دستشو میگیره و  میگه دوستش دارم،  اما برعکس روزهای اول کم کم یه سری نشونه های رقابت با برادرش رو داره نشون میده و باید خیلی بیشتر از قبل بهش توجه کنیم. مثلا امروز که دید دارم قربون صدقه برادرش میرم، اومد بهم چسبید و گفت ببین دستم زخم شده! حالا هیچیش هم نبودا، یا مثلا یکبار بالش مخصوص نیلا رو گذاشتم زیر سر داداشش و اومد گفت بالش منو بده که سریع بهش دادم و گفتم ببخشید حواسم نبود برش داشتم. دیگه برنمیدارم، یا مثلاً وقتی دید  باباش داره از نویان عکس می‌گیره اومد گفت از منم عکس بگیر در حالیکه قبلا خودمونو میکشتیم یه جا نمی ایستاد به عکس درست و حسابی ازش بگیریم. یا مثلاً امروز که نویان رو روی پام تکون میدادم وقتی  از روی پام برش داشتم،  سریع اومد و بالشش رو گذاشت و روی پای من خوابید. جالب اینه  که اصلا حاضر نیست اونو آبجی نیلا صدا کنیم، میگه من آبجی نیستم خاله ام! مثلا میگیم آبجی نیلا تو رو خیلی دوست داره فوری میگه خاله تو رو خیلی دوست داره!! یا میگیم ببین آبجی نیلا گریه نمیکنه میگه ببین خاله گریه نمیکنه!!!  واقعا نمیفهمم تو سرش چی میگذره :)))) در هر حال امیدوارم بتونم به خوبی شرایط جدید رو مدیریت کنم.
قرار بود امروز ۱۴ام برم برای اولین ویزیت بعد زایمان اما دکترم بعد از ظهر نبود و فقط صبح بود منم نمیتونستم صبح برم، فردا دوشنبه هم کلا نیست و میفته برای سه شنبه صبح. مطب دکترم کم و‌بیش نزدیک خونه مامانم هست و صبر کردم بعد از ویزیت پیش دکترم برم خونه مامانم و یکی دو روزی  هم اونجا بمونم. البته راستش خونه خودم راحتترم و بنا به دلایلی که شاید مهم‌ترینش یه سری رفتار های خاص نیلا باشه (مثل عوض نکردن کانال تلویزیون  از روی پویا یا جیغ زدنهاش و پرخاشگریش و لجبازیهای عجیبش و...) اونجا زیاد نمونم،  بخصوص که خالم هم از شهرستان اومده تهران که ماه رمضان پیش مامانم باشه، و دوست ندارم حضور نیلا و بچه ها یه وقت اسباب مزاحمت بشه. حالا یک روز میمونم و اگر اوضاع خیلی هم بد نبود و نیلا  بهتر از تصورم بود، کمی بیشتر میمونم نه که برمی‌گردم خونه. ضمن اینکه ماه رمضان هم هست و مادرم و  خالم و خواهرم که نزدیک خونه مامانم هست همگی روزه هستند و طبیعتاً  میخوان بیشتر از قبل استراحت کنند یا سریالهای ماه رمضان رو ببینند که نیلا اصلا نمی‌ذاره، کانال عوض بشه، خلاصه که نمی‌خوام مزاحمت داشته باشم. حالا ببینم چی پیش میاد.
دیروز  یعنی غروب ۱۳ فروردین که ده روز از زایمانم گذشته بود رفتم حمام... پسرمو هم خودم بردم حمام! باورم نمیشد اینکارو ‌ کردم، انگار خدا بهم جراتشو داد، نیلا رو تا حدود پنج شش ماهگی خواهر بزرگم مریم حمام می‌کرد، من جراتشو نداشتم، درحالیکه نیلا از نظر جثه بزرگتر از نویان بود، نویان ریزتره....امروز که به مامانم گفتم خودم حمومش کردم کلی تعجب کرد و گفت چطور تونستی؟! نترسیدی به اون کوچیکی لیز بخوره؟!  خب حقیقتا  من خیلی می‌ترسیدم و اضطراب داشتم، می‌تونستم بگم مامان سامان خودش  نویانو حمام کنه اما با خودم گفتم بالاخره که چی؟ اینبار که مریم نیست آخرش دفعه دیگه باید خودت ببریش، این شد که با سلام و صلوات بردمش، البته با همراهی سامان و قبلش هم آیت الکرسی خوندم آخه خیلی استرس داشتم... خدا رو شکر موفق شدم و تونستم، بعدش هم نیلا رو بردم  حمام و رسما شدم مامان دو تا بچه :)
نویان متاسفانه مثل نیلا دچار نفخه و مشکل دفع داره و خیلی زور میزنه، دلم براش کباب میشه، پاهاشو تو شکم جمع می‌کنه و زور  میزنه و قرمز میشه و وقتی خبری نمیشه گریه می‌کنه. می‌دونم تقریبا تو بیشتر بچه ها  این نفخ و دل‌درد هست و طبیعیه اما خب خیلی دلم میسوزه براش. باید حسابی مواظب رژیم  غذایی خودم باشم ، بخشی از  مشکل نفخش حتما به خاطر شیر منه، باید مراقب خوراکی‌هایی که میخورم باشم. فقط امیدوارم زودتر دورش بگذره.
همینا دیگه. تو فاصله ای که نویان خواب بود و نیلا هم مشغول بازی  با خودش این پستو با گوشی نوشتم.  اگر در پاسخ و تایید پیامها کمی تأخیر دارم به بزرگی خودتون ببخشید اما باور کنید اگرچه نمیتونم سریعا جواب پیامها رو بدم، اما بین همه مشغله ها روزی صد بار کامنتها رو چک میکنم  و همون موقع هر پیام که میاد رو میخونم.  اما خب با گوشی و با اینهمه درگیری  نمیشه فوری تایید کنم و جواب بدم. تک تک پیامها برام پر از حس خوبند و ارزشمند. 
ماه رمضان هم که اومد‌. پارسال توفیق داشتم کل ماه رمضان رو روزه گرفتم، امسال به خاطر شیردهی نمیتونم اما از همه دوستان روزه دار و اونایی هم که به هر دلیل روزه نمیگیرند می‌خوام در حق من حقیر و بچه ها و همسرم  خیلی دعا کنند. 
نماز و روزه هاتون قبول عزیزان. در لحظات سحر و افطار  منو از دعای خیرتون بی نصیب نذارید.
نظرات 30 + ارسال نظر
Enamel پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 10:37

سلام مرضیه جان
قدم نویان عزیز مبارکه
الهی که با اومدنش زندگیت سرشار از شادی و نشاط و خوشحالی و سلامتی و پول فراووون بشه
مرضیه تو پست قبلت با خوندن اینکه خواهرت اومده دیدنت ناخودآگاه بغض کردم و گریه ام گرفت و خیلی برات خوشحال شدم و بچه ات که به دنیا اومد احساساتی شدم و گریم گرفت
الهی که دلت پر بشه از آرامش
الهی همسرت یه شغل عالی و همیشگی پیداکنه و همیشه حسابش پر پول باشه
خدا بچه هاتو برات نگهداره
خوشحالم برات

سلام دوست عزیزم.
ممنونم ازت و تشکر بابت لطف همیشگی و دعای خیرت.

ای جانم چه با احساس...قدر احساسات پاکت رو بدون عزیزم، راستش منم اینجور وقتها خیلی احساساتی میشم.
چه دعاهای خوبی کردی برام. یه آمین بلند گفتم ممنونم ازت گلم، واقعا به تک تک این دعاها این روزها خیلی نیاز دارم بخصوص به آرامش درونی...

سمانه پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 09:22 https://weronika.blogsky.com/

عزیز دلم
مبارک باشه حسابی
خوش نام باشه و صحیح و سالم
خدا حفظ کنه بدر و مادر همسرت

ممنونم سمانه جان
انشالله با دعای شما عزیزم.
نماز و روزه هات هم قبول

آیدا‌ سبزاندیش یکشنبه 21 فروردین 1401 ساعت 14:23 http://sabzandish3000.blogfa.com

چه اسم زیبایی ، تبریک میگم عزیزم خیر پسرت رو ببینی و همه چیز عالی پیش بره.زن داداش های من اصلا به کسی بابت نامگذاری بچه هاشون توجه نکردند و خودشون هر اسمی دوست داشتند گذاشتند.ما اصلا جرأت نداریم ازشون انتقادی داشته باشیم ما رو میشورن پهن میکنن هه هه

ممنون آیدا جان نظر لطفته.
خب در این مورد به نظرم نیازی به مشورت نیست و پدر و مادر تصمیم می‌گیرند اما من به شخصه مشورت هم گرفتم...
بیشتر عروسها مثل زن داداشای تو هستند تعجب نداره

سرخی خانوم یکشنبه 21 فروردین 1401 ساعت 08:28 http://Www.sorkhikhanoom.blogfa.com

سلام مرضیه جان.قدم‌ نو رسیده مبارک. امیدوارم که پسر نازت همیشه سالم و سلامت و شاد‌ و خوش نام باشه همینطور نیلا خانوم نازنین. اسمش هم خیلی قشنگ‌ِ و مهم این هست که خودتون راضی باشین. توی فرهنگ ما شما هر اسمی رو بچه ات بزاری یه نفر هست که نظر بده و مسخره کنه و حرفهای لوس بزنه.

ممنونم عزیزم سلامت باشی. سپاس از دعای خیرت.
والا انقدر چند مورد شنیدم که اسم دیگه ای بذار اصلا دل چرکین شده بودم، راستش الانم که دیگه شناسنامه رو گرفتم و قطعی شده باز هی تو ذهنم اسم های مختلف میاد و میگم مثلاً آریان بهتر نبود؟ فرهام بهتر نبود؟ و... خیلی بده می‌دونم، اما همه یه جور نیستند و کاش مردم کمی بیشتر مراعات کنند، حالا من تأیید هم زیاد گرفتم بابت این اسم ، بیشتر از منفی ها، اما بیشتر نظرات منفی تو ذهنم میمونه.
واقعا کی این فرهنگ غلط درست میشه خدا می‌دونه!

آرزو یکشنبه 21 فروردین 1401 ساعت 01:55

سلامی دوباره. من توی دنیای واقعی اصلا بی ادب نیستم ولی هر چی فکر کردم چه جوری این موضوع رو بگم چیزی به ذهنم نرسید جز این که امسال هدفت رو بزار کون لق بقیه. یه ذره هم جوابشون رو بده. من خودم قبلاً خیلی خییییلی مراعات می کردم بعد دیدم خودم دارم داغون میشم حالا گاهی یه چیزی میگم. مثلا سر اسم پسرم یکی گفت محمد یا علی بزار خیلی اسم های خوبین و.... منم برگشتم گفتم شما که دوتا پسر داشتی اونم نسل قبلی چرا خودت اسم پسرات نه ایناست نه ترکیبی از اینا
واقعا بیا و امسال خودت رو بیشتر تحویل بگیر

آنقدر از اول کامنتت خندیدم آرزو که حد نداره. به خدا اگر همین یک هدف تو زندگیم محقق بشه زندگیم از این رو به اون رو میشه.
واقعا منم به این نتیجه رسیدم که هر چی آدم بیشتر مراعات بقیه رو بکنه کمتر بهش عزت و احترام میذارن و بیشتر به خودشون اجازه پیشروی و گفتن حرفهای ناخوشایند میدند... برعکس هر چی خودتو بگیری و به بقیه محل ندی، احترامت رو بیشتر نگه میدارن. بارها بهم ثابت شده این موضوع.
چقدر جواب خوبی دادی، یکی از فامیل به من می‌گفت چادر میپوشیدی بهتر بود اما دخترهای خودش که بزرگ شدند هیچکدوم چادری نشدند! البته من اون آدمو خیلی هم دوست دارم اما کلا میگم معمولا بقیه نسخه ای که برای بقیه می‌پیچند خودشون رعایت نمیکنند...
ایکاش بتونم آرزو جان ایکاش اما ترک عادت خیلی سخته! اما تلاشمو میکنم

مریم... یکشنبه 21 فروردین 1401 ساعت 01:41

سلام ....
اسمشو گذاشتن آریا
اینم قشنگه به نیلاهم میاد

سلام عزیزم
اسم خوبیه، شوهرم هم خیلی دوست داشت این اسمو اما به دلایلی نذاشتیم.
انشالله خوشنام باشه

نگین پنج‌شنبه 18 فروردین 1401 ساعت 18:14

سلام عزیزم، چه اسم قشنگی انتخاب کردی، نامدار باشه قند عسلت

ممنونم نگین جان سلامت باشی..‌
مرسی از تاییدت

مریم پنج‌شنبه 18 فروردین 1401 ساعت 13:40 http://takgolemaryam.blogfa.com

سلام مرضیه جان خوبی عزیزم؟
باز هم تبریک میگم دوباره مادر شدنت رو
انشالله زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشن و لحظه لحظه زندگیتون پر از آرامش و دوستی باشه

اسمش هم زیباست
بنظرم جز پدر و مادر کسی حق نظر دادن در مورد اسم بچه نداره
یه مدت که اسم بچه رو صدا بزنن واسشون جا میفته
دختر یکی از خواهر شوهرام اسم بچه ش رو گذاشت روشا یادمه همه میگفتن آخه این چه اسمیه ولی الان خیلی عادی و قشنگ بنظر همه میرسه
و خب بالاخره هر چیزی تو این دنیا هم طرفدار داره و هم مخالف
قطعا شما هر اسمی میزاشتی باب میل عده ای نبود
پس مهم خودتون هستید
موفق باشید مامان مرضیه مهربون و دوست داشتنی

سلام مریم جون خوبی عزیزم؟ ایکاش میشد بنویسی و بیشتر از حالت باخبر بودیم.
ممنونم از تبریکت و دعای قشنگی که کردی. خدا کیانو برات نگهداره .
آره به خدا هر چی هم می‌ذاشتیم باز یه عده حرف برای گفتن داشتند. هنوز مونده تا این فرهنگ جا بیفته که به انتخاب های شخصی هم احترام بذاریم. منم نباید تحت تاثیر قرار بگیرم اما دست خودم نیست.
اتفاقا روشا خیلی اسم قشنگ و با معناییه.
فدای تو بشم مامان صبور و باگذشت

نسترن چهارشنبه 17 فروردین 1401 ساعت 11:28 http://second-house.blogfa.com/

مرضیه جانم بازهم تبریک میگم ان شاالله خوش قدم و خوش روزی باشه اسمش هم خیلی قشنگه و معنی خوبی هم داره اصلا دل چرکین نباش
مامان دوتا بچه (با توجه به متن خودت که نوشتی، خیلی به دلم نشست بخاطر همین اینجوری خطابت کردم) میشه برای منم دعا کنی؟؟؟؟؟
من بیادت هستم

ممنونم نسترن جون انشالله هر وقت دوست داشتید قسمت خودت و همسرت،
ممنونم بابت تعریفت، خوشحالم که خوشت اومده.
من حتما دعا میکنم برای همه دوستانم بخصوص اونایی که خودشون ازم میخوان. ایشالا که قابل باشم.
خواهش میکنم تو هم دعام کن با شرایط جدید خو بگیرم

آرزو چهارشنبه 17 فروردین 1401 ساعت 10:58 http://arezoo127.blogfa.com

نویان اسم جدید و قشنگیه
نامدار باشه

مرسی عزیزم ممنون
پست آخرتو اتفاقا همین الان تموم کردم چقدر خدا رو شکر همه چی تو زندگی تو شاد و زندست. ایشالا همیشه به دورهمی و شادی

مامان یک فرشته سه‌شنبه 16 فروردین 1401 ساعت 23:05

قدم نو رسیده مبارک ان شاالله خوشنام باشه،خیلی هم اسم زیبایی هست.اصلا به این فکر نکن بقیه نمیپسندن همه سلیقه ها که یک جور نیست
امیدوارم جمع کوچیک خانوادتون همیشه شاد باشه

ممنونم عزیزم. مرسی که تایید کردی
دقیقا، اسم سلیقه ای هست کاش بقیه در این مورد اظهار نظر نکنند بخصوص وقتی اسم قطعی شده
فدای تو

فهیمه سه‌شنبه 16 فروردین 1401 ساعت 18:45

سلام عزیزم
خیلی اسم زیباییه
نامدار باشه الهی
هر اسمی انتخاب میگردی بقیه یچیزی میگفتن مطمئن باش
اسم مذهبی بزاری یسری میگن اسم عربی گذاشت و خوب نیست
اسم ایرانی بزاری باز یچی میگن
مهم نظر خودت و همسرته مرضیه جون
ان شالله خدا حافظش باشه

سلام عزیزم ممنونم
دقیقا همینطوره که میگی، همسر من اسم عربی و مذهبی دوست نداشت خودمم با اسم عربی مخالف بودم، روی این اسم توافق کردیم اما در کنار نظرات مثبت چند نفری هم انرژی منفی دادند که کارشون به نظرم خیلی بد بود
ممنونم مهربون.

فرزان سه‌شنبه 16 فروردین 1401 ساعت 14:24

نامدار باشه خیلی اسمش قشنگه

مرسی عزیزم ممنون
راستی فرزان هم از جمله اینهایی بود که روی کاغذ نوشته بودم

سارینا2 سه‌شنبه 16 فروردین 1401 ساعت 10:23

سلام مرضیه
مبارک باشه انتخاب اسمت
اون آدمهای قدیمی هم عادت می کنن نگران مباش
اسم انتخاب کردن خیلی سخته
حالا من اول بارداری بهم گفتن بچه دختره
انقدر انرژی گذاشتم روی انتخاب اسم
اونم اسمی که همسرم بپذیره
خوب من عاشق اسم سارا بودم ولی همسرم اصلا خوشش نمیومد
هر روز یه لیست اسم ردیف می کردم با معنی
برای همسرم می خوندم
تا آخرش سر یه اسم به تفاهم رسیدیم و پرونده اش بسته شد و هر دوتامون راضی بودیم
بعد ۶ ماهگی رفتم سونو و بهم گفتن پسره

سلام سارینا جان
آره به خدا واقعا سخته، سر نیلا هم خیلی سختم بود تا لحظه آخر بین چند گزینه مشابه در تردید بودم الانم اگر بچم دختر بود تقریبا اسمشو گذاشته بودم یعنی همون اول که نمی‌دونستم. خاطره یا پسر اسم دخترش تقریبا قطعی شده بود.
وای چه تجربه عجیبی، تو رو نمیدونم اما برای من خیلی خیلی سخت میشد اگر بعد شش ماه می‌فهمیدم جنسیت بچم چیز دیگه ایه.
چقدرم انرژی گذاشته بودید سر اسمش، دیگه قسمت شما دو تا پسر گل بوده

مهتاب¨ سه‌شنبه 16 فروردین 1401 ساعت 03:52 https://privacymahtab.blogsky.com

سلام مرضیه جون مبارک باشه قدمش پر خیر و برکت باشه الان گه دارم کامنت میدم دم سحری برات از خدا کلی انرژی خوب و حال خوش و همچنین برای شوهرت و بچه هات خواستم امیدوارم از این به بعد زندگی لذت ببری
واقعا انتخاب اسم جز پدر مادر به هیچکسی مربوط نیست خیلی هم قشنگه خوشنام باشه
چه شکلیه؟
خوب کاری کردی بردی حموم خدا واقعا قدرت میده خودتو دست کم نگیر حتما خدا در تو شوهرت این توانایی دیده که صاحب دوتا بچه شدین پس محکم و قوی باش ،مرضیه تو رو خدا انقدر با شوهرت تو اختلاف نرو بابا ول کن دیگه اوقات زندگیتون رو هی تلخ نکنین برای این و اون تو الان دیگه مرضیه قبلا نیستی که بچه ای نداشت و نازک نارنجی بود الان بچه هات چشمشون به تو ،الگو خوبی باش باید خودتو بسازی از همین سال نو با اومدن این فرشته کوچولو اراده کن،به شوهرت انگیزه بده عشق بده دلگرمی بده مردا مثل همون نیلا که بچه اس بهونه گیر شرایط خوب درک نمیکنه دقیقا همونن ولی کافیه دل بدی به دلشون بخدا زندگی رو برات بهشت میکنن

سلام مهتاب جون خوبی؟ سامیار خوبه؟ کلا کم پیدا شدی دختر
فدات بشم چقدر خوب که دعام کردی. ایشالا که به عرش میرسه.
ممنونم عزیزم بابت تعریفت، مگه تو اینستای من رو نداری مهتاب؟ اونجا چند تا عکس از پسرم گذاشتم که ندیدی؟ میگن بیشتر شبیه شوهرمه.
چقدر حرفات درست و به جا و پخته بود، خیلی بهش فکر کردم ‌ کاملا درست میگی، باید حساسیتم رو کم کنم الان چه مامان دو تا دسته گلم. تلاشمو میکنم تو هم برام دعا کن که بتونم.... همسر من مرد خوبیه فقط بد آورده من باید محکم تر باشم...درست میگی

مریم خانمی سه‌شنبه 16 فروردین 1401 ساعت 00:37

سلام مرضیه جان مبارک باشه اومدن گل پسرت
ممنون که با این سر شلوغی بازم برامون می نویسی

سلام عزیزم امیدوارم خوب و سلامت باشی.
فدای شما. منونم بابت جمله آخرت. خدا می‌دونه خواننده هام برام مهمه. وگرنه نوشتن و کامنت جواب دادن این روزها خیلی برام سخت شده

ویرگول دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 20:02 http://Haroz.blogsky.com

وای چه اسم قشنگی
ایشالا زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه
خیلی اسم قشنگیه. اصلا یه حس خوبی ادم ازش می گیره. چقدرم میاد به پسرمون اسمش
تو رو خدا روی خودت کار کن برای این اعتماد به نفست. بخدا من عکس خودت رو دیدم شوکه شدم. بخدا حیفه. خودت ماشالا به این قشنگی. بچه ها به چه خوشگلی، همسر یه جنتلمن بعد چطوری تو اخه مشکل اعتماد به نفس داری؟ انقدر هم این آقای پدر بیچاره رو اذیت نکن. سعی کن مستقیم به همه بگی انتخاب اسم بچه بر عهده پدر و مادره و بس. کسی که به خودش اجازه اظهار نظر می ده باید منتظر همچین چیزی هم باشه بخدا.
ایشالاااااا که خیلی براتون راحت می گذره و کلی لحظه های شاد و قشنگ با هم می سازید

قربونت برم عزیزم چه خوب که خوشت اومد. خوشحال می‌کنه منو واقعا.
عزیزم نظر لطفته واقعا، خوبی و قشنگی از خودته.
والا عزیزم من از بچگی این مشکل بزرگ رو داشتم، شاید تخت تاثیر خانواده بود، همیشه سعی کردم روی این موضوع سرپوش بذارم و نشونش ندم در حضور بقیه اما خودم خوب میدونم چقدر اعتماد به نفس و بدتر از اون عزت نفسم پایینه... تو این سال‌ها یه کوچولو بهتر شده اما هموزم داغونه... خدا کنه بچه هام به من نرند
چشم اذیتش نمیکنم به شرطی که اونم اذیت نکنه منو جدی باید سعی کنیم بهتر باشیم با هم، ما خدایی همون خیلی دوست داشتیم نمی‌دونم چی شد واقعا.
درمورد اسم هم کاش میشد همینطوری مستقیم بگم اما متاسفانه از من برنمیاد، نگرانم کسی نرنجه درحالیکه خودم میرنجم.
ممنونم از دعای قشنگ آخرت گلم. انشالله

مریم رامسر دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 18:57

نامدار باشه،اسم بسیار زیبایی هست،اسم سلیقه ای هست بنظرم هر کسی ام از دید خودش نظر میده و برعهده پدر و مادر هست ،از عمو و عمه و خاله انتظار نمیره با اسمای جدید ارتباط بگیرن،خوب کاری کردین کار خودتونو انجام دادین،نمیدونم چجوریه بقیه به خودشون اجازه اظهار نظر میدن،واقعا لازمه خوشتون نیومد به زبون بیارین؟؟

ممنونم مریم جان. چه خوب که دوستانی مثل خودت این اسم رو پسندیدند. من خیلی گشتم تا در نهایت این اسم رو مناسب دیدم بعد مثلاً یکی میاد میگه این اسم مغول هست و شبیه اسم چینی هاست و...واقعا چه دلیلی داره به قول تو به زبون بیارن! موقع انتخاب اسم نوه های خودتون میتونید هر جور خواستید مانور بدید اگرچه بعید می‌دونم در این مورد هیچ برشی داشته باشند تو این دوره زمونه.
فقط ایکاش این فرهنگ غلط درست بشه!

خانوم جان دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 17:44

چه خوب که خودت بردی بالاخره که چی ، من موقع مهراد حس و حال تورو داشتم تامامانم بعد از دوهفته رفت با استرس و گریه رفتم خونه مادرشوهرم دوهفته هم اونجا موندم ، اما بعد از تولد دخترم مامانم سر ده روز رفت منم خیلی راحت به روال طبیعی زندگیم ادامه دادم فقط تا چهل روز حموم بردنش رو میگفتم مادرشوهرم بیاد چون نمیتونستم به خاطر بخیه هام بشینم راحت . به پسرت یه قاشق کوچولو بارهن + نبات + عرق نعنا بریز تو ابجوش روگاز یه قل بزنه هرچند ساعت بده بخوره یکی دوتاقاشق

آره از خودم راضیم، اصلا باورم نمیشد بتونم. با خودم گفتم آخرش که چی؟ حتی با خودم فکر کردم شاید ترس نیلا از حموم به خاطر نحوه حموم کردمش توسط خواهرم تا پنج ماهگیش باشه گفتم بذار خودم اینبار امتحان کنم، البته قبلش کلی هم دعا خوندم
منم ترجیحم این رود بعد ده روز خودم تنها باشم اما از نظر روحی شرایطش رو نداشتم، هر چند در نهایت هم به ناچار تنها موندم با بچه ها که ماجرا داره خودش... آدم تو این دوران بعد زایمان خیلی حساس میشه، من حتی یه وقتایی ترجیح میدادم مادرشوهرم اینا هم نباشند با وجود محبت زیادشون.
موثره این ترکیب؟ بارهنگ از کجا بگیرم میوه فروشی یا عطاری؟ حالا اگر بهتر نشد امتحان میکنم. ممنون

خانوم جان دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 17:05 http://mylifedays.blogfa.com

مبارکه خوشنام و نامدار باشه ، اسم قشنگی ومعنی قشنگی هم داره ، من خودم اسم ایرانی رو خیلی دوست دارم و مهمتر ازاون معنی اسم برام اهمیت داره ، شازده هم اسم های فارسی و ترکی میپسنده و به شدت از اسم هایی که ریشه عربی دارن بدش میاد ! به هرحال مهم نظر پدرو مادر هست و بیشتر مادر من اسمهای بچه هارو خودم انتخاب کردم و با شازده هم مشورت میکردم اگه دلیل قانع کننده ای داشت تغییر میدادم . خدا خیر بده مادرشوهرت رو من از الان عزای دوران نقاهتم رو گرفتم چون مامانم کمرش مشکل داره و دفعه قبل موقع مه یاس دعوامون شد اصلا دوست ندارم بیاد مادرشوهرمم که ده روز قطعا نمیتونه بیاد توفکر پرستاربچه ام که کمک خودمم باشه که کسی رو هم نمیشناسم 0

ممنونم سمیه جون. سلامت باشید‌
همسر من هم به شدت مخالف اسمهای مذهبی و عربی بود، خودم هم کم و بیش بودم اما مثلا تو گزینه نام اسم امیرسام و فرهام هم بود که سامان قبول نکرد البته باز اولویتم همون نویان بود.
الهی... میفهمم حالتو و نگرانیت رو، اما مطمین باش خدا به وقتش حسابی کمکت می‌کنه و هواتو داره .
پرستار هم فکر خوبیه اما خب پرستار مطمین که قیمت خوب هم بگیره زیاد نیست واقعا.
ایشالا همه چی به بهترین شکل پیش می‌ره برات

زهرا دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 16:42

عزیزم چه اسم قشنگی انتخاب کردید انشالله نامدار باشه و باعث افتخار شما و پدرش اصلا نظر بقیه براتون اهمیت نداشته باشه آدمها متفاوتن و به طبع سلایق متفاوتی هم دارن

ممنونم زهرا جان. فکر کنم اینجا زیاد کامنت نذاشتی در هر حال مرسی از دعای قشنگی که کردی.
والا بدترین خصلت من همینه که نظر بقیه واسم مهمه! خودم در عذابم اما چه کنم؟

فاطمه دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 15:46

سلام عزیزم اسم گل پسرت خیلی قشنگه ان شاالله نامدار باشه. من حس میکنم نیلا خیلی باهوشه و حساسیت های شما رو کاملا متوجه میشه و اگه یک مدت به رفتاراش بی خیال بشین ( نه در ظاهر چون بعلت هوش بالاش قطعا میفهمه) بیشتر مطابق میل شما رفتار میکنه.

سلام فاطمه جان مرسی عزیزم ممنونم
منم با نظرت کاملا موافقم نیلا خیلی باهوش و به قول تو حساسه اما یه وقتها واکنش نشون ندادن و بی تفاوت بودن سخته ، به هر حال هر آدمی هم تحملش حدی داره اما باید سعیمون رو بیشتر کنیم.

آرزو دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 15:34

بهت تبریک میگم مرضیه جان تو مامان قوی و صبوری هستی عزیزم و مطمئنم از پس شرایط جدید به خوبی برمیای.
اسم زیبا و جذابی هم برای پسر کوچولو انتخاب کردی انشاءالله شاهد موفقیت هر دوتاشون باشی

مرسی آرزو جان. ممنونم که دلگرمی بهم میدی دوست عزیزم. امیدوارم بتونم و از عهده موقعیت جدید بربیام.
بازم ممنونم از تعریفت. الهی آمین.

مریم دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 15:32

مرضیه جان دوباره تبریک میگم بسیار اسم قشنگی انتخاب کردی نامدار باشه انشالله
میبینم که سال جدید را با غلبه بر ترسهایت شروع کردی و پسر کوچولو را حمام بردی آفرین خدا قوت
من مطمئنم که خیلی خیلی خوب از پس همه کارها بر می آیی

ممنونم عزیز دلم. خوشحالم که اسمی رو که انتخاب کردم پسندیدی. نظر دوستانی مثل خودت برام خیلی مهمه.
آره عزیزم به ترسم غلبه کردم و حموم کردمش، انشالله بقیه راه هم هموار باشه، ولی نیلام وضعیت زیاد مناسبی نداره، دعا کن حالش بهتر بشه

مامان عسل و ارس دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 15:29

خداروصدهزار مرتبه شکر که کوچولوت به سلامت به دنیا اومد ، چه اسم زیبایی انتخاب کردید ، انشالله نامدار باشه عزیزم مردم حرف زیاد میزنن مثلا وقتی دخترم به دنیا اومد مادرهمسرم اصلا نظری برای اسم دخترم نداد ولی برای پسرم از روز اول با همسرم سر اسم ارس توافق داشتیم ولی مادر همسرم مدام میگفت علی اصغر بذار ، عباس بذار من ارزوم بوده نوه داشته باشم محمد باشه ( درحالیکه اسم پسر خودش محمدرضاست و اون رو رضا صدا می کنن) ، نه که اسم امامی بد باشه ولی بخاطر فرقی که بین دختر و پسر میذاشت من بدم میومد و حتی وقتی خاله همسرم زنگ زد تبریک بگه اسم پسرمو که شنید انگار انتظار اسم دیگری داشت خیلی جا خورد و بعد پرسید یعنی چی ؟؟؟؟وقتی گفتم اسم یه رودخونه هست انقدر خندید و مسخره کرد که من افتادم گریه .
بهرصورت فقط خودت و همسرت مهم هستید نظرات دیگرون برات مهم نباشه

ممنونم مامان مهربون عسل و ارس. نظر لطفته.
اتفاقا دیروز داشتم به مامانم ‌ خواهرم میگفتم دوستم اسم پسرش رو ارس گذاشته و من خیلی دوست دارم این اسمو، شاید اگر حواسم بود حتی جز گزینه های اصلیم برای اسم پسرم میشد...
واقعا نمی‌فهمم این رفتار رو، من اسم‌های خیلی عجیبی شنیدم که برای همه هم عجیب بوده اما فقط گفتم مبارکه ایشالا سلامت باشه و نامدار، اما اینکه بقیه به خودشون اجازه میدند راجب انتخاب شخصی آدمها نظر بدند خیلی رفتار ناپسندیه. سر نیلا هم یکی از آشنایان گفت بذار زینبی، فاطمه ای! حیف اسمهای مذهبی نیست؟
بعد طرف به اسم بچه تو هم هم می‌خنده!!! متاسفم واقعا!!!!
دقیقا همینطوره اما خب متاسفانه چون نظر بقیه برام همیشه مهم بوده منو دل چرکین کرد اما در نهایت نظر همسرم رو ترجیح دادم به هر حال انتخاب خودم هم بود.

مریم ... دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 14:48

عزیزم مبارک باشه خوشم اسم باشه...
اتفاقا خیلی هم اسم خوب و با معنی قشنگی انتخاب کردی چیکار مردم داری اتفاقا یه فامیل نزدیکمون دیروز زایمان داشت دختر اولش۳ ساله است و اسمش نیلا تو ذهنم بود چه خوب میشه اینو نویان بزاره که بیا شاهد ازغیب رسید و تو گذاشتی .... اینکه دیگران نظر بدن چیز عجیبی نیست که تو بخوای خودتو درگیر کنی مثلا من اصلا نظر بقیه رو نمی پسندم اما ممکنه خودمم یه جاهایی حتی شده تو ذهنم نظر بدم خوب فقط نظرموگفت تمام به همین راحتی ... بزار دیگران نظراشونو بدن اما تو کار خودتو بکن... موفق باشی
راستی به نیلا هم اینقدر گیر نده وحساس نباش بچه ها تو اون سن رفتار و فکراشون دلیل و توجیه نداره کم کم خوب میشه دختر منم بچگی هاش خیلی اذیت میکرد الان نگم ماشالله چه خانم شده الان ۱۰ سالشه امروز رفتم از مدرسه بیارمش اسمش تو برد دیدم بعنوان استعدادهای درخشان نگم که مردم براش آخه اون دختر گریه او لجباز بدغذا لاغر من کی اینقدر خانم شد بشه شاگرد اول مدرسه... زندگی همینه برو در حریانش به جاهای خوبشم می رسی

سلام عزیزم. ممنونم نظر لطفته گلم.
چه جالب، حالا در نهایت اسم پسرش رو چی گذاشت؟ جالبه که دخترش هم مثل نیلای من سه ساله بود.
والا همون‌طور که نوشتم بدترین خصوصیت منه که نتونستم کنارش بذارم، به قول شما مردم نظر میدن اما من نباید تاثیر بگیرم که همیشه خدا گرفتم. واقعا متنفرم از این خصلتم.
ای جانم خدا رو شکر به خاطر دخترت، هزار ماشاالله. خدا حفظش کنه کاش نیلای من هم همینطور بشه.
به خدا خیلی هم گیر نمیدیم، نیلا دختر تخس و بدجنسی نیست، حتی خیلی هم شیطون نیست، اما دچار استرس و وسواس فکریه که زندگیمونو به هم ریخته. رسما ما خونه نشین شدیم، هر جا میریم چنان دچار ترس وحشتناک و رفتار های عجیبی میشه که باید زود جمع کنیم برگردیم...
ماجراش طولانیه و منم وقت نوشتن ندارم اما واقعا من و همسرم در عذابیم، بیشتر به خاطر دخترمون که انقدر احساس ترس و اضطراب داره و وحشتزدست و اذیت میشه..
لطفاً دعا کن براش که حالش بهتر بشه بچم...

رویای ۵۸ دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 14:46

نامدار باشه ان شالله

ممنونم رویا جان سلامت باشی

نجمه دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 14:46

سلام عزیزم
ای جان.چه اسم قشنگی
من همیشه میگم،اسم آدمایی که قبلا شنیدم خیلی مهمه،مثلا نیلاها قرطی هستن
نویسنده ها جنتلمن
حالا ببین کی بهت گفتم،خدا برات حفظشون کنه.واقعا دم پدر و مادر همسرت هم‌ گرم
خدا خیرشون بده
چقدر خوب که بهتون آنقدر کمک کردن
این تایید اطرافیان هم خب کم و بیش تو بقیه هم هست،شاید آنقدر دقیق متوجهش نشده باشیم.
مرسی که با این همه مشغله نوشتی،ببوس فرشته هاتو

سلام نجمه جون خوبی عزیزم؟
چه تعریف جالبی کردی، ولی نیلای من که فعلا قرطی نیست! یکسال یکسال لباسشو عوض نمیکنه! والا به خدا.
حالا باید ببینیم نویان ها چطورین ؟ البته آینده معلوم میکنه چون اسم خیلی فراوونی نیست
واقعا پدر و مادر همسرم فرشته‌اند، خدا نگهشون داره برامون.
آره قبول دارم این تایید گرفتن کم و بیش در همه هست اما من واقعا از حد گذروندم! خیلی بده اما دست خودم نیست.
خواهش میکنم عزیزم خد ا شاهده به عشق دوستانم می‌نویسم.
فدات. تو هم پسر نازتو ببوس

فاطمه زهرا دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 14:41

سلام عزیز.اسم نویان خیلی هم عالیه.مهم اینه که حس خوب بهت بده.من یادمه خواهرم سر بچه اش وقتی اعلام کرد میخواد اسمشو رایان بزاره خیلی ها دایه دلسوزتر از مادر شدن که ای بابا تو که نماز خونی چرا این اسم!بزار ابولفضل....یعنی یه عده دیوانه و احمق قشنگ دست میزارن رو نقاط حساس اعتقادی آدم....خواهرم اسم بچه رو رایان گذاشت و بعدترها دو نعر از فامیل این اسم رو روی بچه گذاشتند.زیاد به نظر بقیه اهمیت نده.این بقیه اگه بالاترین نقطه هم باشی باز حرف برا گفتن دارن.سعی کن در موقعیتی قرارشون بدی که حق اظهارنظر نداشته باشند.من خودم اوایل خیلی مادرشوهرم راجع به لباسم نظر میداد بیشتر حالت فضولی بود.من عادتم اینه که هر کی هر جی بخره یا بپوشه تعریف میکنم.و سعی می کنم حس خوب بدم اما از یه جایی به بعد همون تعریف رو گذاشتم کنار دیگه یکوت کردم حتی طرف لباس مجلسی هم نیپوشید نمی گفتم چه عالیه!یه حالت سکوت و یه کم چاشنی خودمو گرفتن و اظهار نکردن و تعریف نکردن باعث شد ملت کنار بکشند.در صورتی که من آدم برونگرایی بودم و هر چی که منو به وجد می آورد رو به زبون می آوردم و تعریف می کردم و سرشار از احساس بودم.اما دیدم طرف جنبه نداره کلا سدم یه آدم کمی مغرور و سنگین در برابرشون

سلام دوست خوب و عزیزم...
ممنونم لطف داری عزیزم.
اتفاقا من عاشق اسم رایان بودم و هستم، اما خب دیدم یه مقدار زیاد شده این اسم و به اسم نیلا هم نمیخوره وگرنه خیلی اسم زیباییه، نه عجیبه نه بی معنا اما باز واسه همونم اظهار نظر می‌کنند! اینکه کسب اسم مذهبی بذاره یا نه به پدر و مادر مربوطه، منم سر نیلا یک نفر بهم گفت حیف اسم زینب ‌ و فاطمه نیسن؟بخ قول تو از این حرفها زیاده ما نباید تحت تاثیر قرار بگیریم که من متاسفانه همیشه میگیرم! انقدر بدم میاد از این خصلتی که دارم!
چه رفتار خوبی در پیش گرفتی خوشم اومد، منم عین خودت خیلی زیاد از انتخاب بقیه و چهره و لباس و آرایش و... تعریف میکنم اما اگر به هر دلیلی انتخاب خاصی رو نپسندم به هیچ وجه اظهار نظر نمیکنم، ولی واقعا همه اینطور نیستند . من خودم به این نتیجه رسیدم هر چی آدم خودشو بگیره و مغرور باشه احترامش رو بیشتر دارند و بیشتر هم بهش بها میدند، اما من هیچوقت نتونستم، همیشه سعی کردم متواضع و گرم برخورد کنم و خیلی وقتها هم ضربه خوردم.

الهام دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 10:03

سلام مرضیه جان. خیلی خوبه که تو وبلاگت درد دل میکنی و از اتفاقاتی که برات افتاده میگی. اول بگم خیلی خندم گرفت سر اسم گل پسرت نویان جون (خیلی هم زیباست) که به همسرت گفتی عصبانی نشو بیا دوباره فک کنیم. یعنی عاشقتممممم ولی یه نکته توی رفتارت این بود که قبلش بهش تلنگر زدی و درسته همسرت عصبانی شد ولی تو خودت رو کنترل کردی یعنی بعبارتی تو به خودت گفتی عصبانی نشو و واقعا هم عملیاتی کردی افرین

من سر زایمان اولم و درگیری زردی بالا و دلخوری مامانم سرموضوعات بیخود،تقریبا تنها بودم و قشنگ حالت رو درک میکنم مخصوصا اولین بچه ولی بچه های دوم و سومم ، مادرشوهرم چند روز اومد و روز دهم با اینکه این نبودنش، دلم میگرفت و گریه کردم ولی به خودم گفتم حالا تنهایی و حسابی باید لذت ببریییی و واقعا با اینکه سخته ولی کلی موسیقی میزاشتم و کیک درست میکردم و انواع غذاها فک کن با ۳ بچه و دست تنها و از خودم راضی بودم چون گفتم این دوران دیگه بر نمیگیرده و قطعا بهترین اتفاق تو زندگیه آدمه
مرضیه جون کاش میشد بوی زیر گردن بچه ها رو ضبط میکردیم اخخخخخ جای من به گاز بگیر دلم اروم بشه

برات از ته ته قلبم آرامش میخوام و امیدوارم زندگی به بهترین و قشنگترین حالت ممکن برات پیش بره التماس دعا

فقط یه فضولی، اگر برات امکان داره کلید به پرستار بده یا صبح اومد تو برو بخواب و ایشون به کارای خونه و نیلا و نی نی رسیدگی کنه . من متاسفانه کمکی نمیگیرفتم و خودم داغان شدم
مراقب خودت باش عزیزدل. التماس دعا

سلام عزیز دلم
آره والا بهش گفتم عصبانی نشو اما خب ته تهش که شد، بدبختی اینه که ما تر دو زودجوشیم، یکیمون آدم بود زندگیمون گل و بلبل میشد
آفرین و احسنت به تو! با سه تا بچه! واقعا تحسینت میکنم، تو پر از انرژی مثبت هستی، یه مادر شاد و محکم و برای بچه هات چی بهتر از این؟ کاش منم بروز مثل خودت باشم
گفتی بوی زیر گردن! اصلا سیر نمیشم از بوکردنش! کاش همیشه بود!
والا به دادن کلید هم فکر کردم، یعنی با خوندن کامنت نو به ذهنم رسید اما نمیدونم به صلاح هست یا نه، ممکنه خودش هم قبول نکنه چون زن محتاطیه، حالا بهش فکر می‌کنم. فضولی چیه عزیز؟، این ایده ها خیلی خوبه.
محتاجیم به دعا عزیرم. تو دوست خوب و دلسوزی هستی الهام

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.