بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

خدایا خودمو فرزندم رو به تو میسپارم...

نیمه شب چهارم فروردین ماهه، حدود دوازده  و نیم شب.  صبح ساعتهفت و نیم  میرم بیمارستان و پذیرش میشم برای زایمان پسرم...

درست مثل زمان نیلا دلم آشوبه، اینبار با اینکه می‌دونم چی در انتطارمه با این حال نگرانیم بیشتره، موقع زایمان نیلا دچار تهوع شدید و تنگی نفس شدم و ماسک اکسیژن برام گذاشتند... میترسم اینبار بدتر هم بشه، راستش تا الان ننوشته بودم اما من قراره غیر از عمل سزارین اینبار یه عمل دومی هم همراه سزارین انجام بدم که باعث میشه زمان بیهوشی خیلی بیشتر بشه...انشالله وقتی دوباره تونستم بنویسم راجبش بیشتر توضیح میدم، فقط دعا کنید به خیر بگذره و خیلی هم سخت‌تر نشه پروسه عمل و نقاهت بعدش.

الان راستش بیشتر از اینکه بخوام به تولد نوزادم فکر کنم به فکر پروسه زایمان و عمل و سختیها و درد بعدش و اینکه قراره چطور بشه فکر می‌کنم. به این هم فکر میکنم که پسرم قراره چه شکلی باشه و شبیه کی باشه... بیصبرانه منتظرشم، خدایا قسمت میدم به عزیزانت که اینبار برخلاف زمان نیلا شیر کافی موقع تولد بچم داشته باشم و بتونم سیرابش کنم...خدایا خودت هوامو داشته باش.

دلم برای نیلام تنگ میشه. امشب زودتر خوابیده، خیلی عجیبه، سابقه نداشته تو این چند سال، بغض گلومو گرفته، نیلام رو که میبینم می‌خوام گریه کنم، با همه اذیت‌هایی که داره ته تهش بچه مظلومیه... دلم میخواد بدونم عشق من به نیلا به همون نسبت و ‌ اندازه برای پسرم هم تکرار میشه؟ 

پسر عزیزم هرگز فکر نمیکردم، حتی در دورترین تصوراتم که تو روزگاری قسمت من باشی... تصوری از زندگی بعد حضور تو ندارم اما با تک تک سلولهای بدنم دعا میکنم روزگارمون با تولد تو زیباتر بشه...

مامان جان من و بابا حال رابطمون این روزها یکم ابریه، محبتمون کمرنگ تره اما دعامیکنم موقعی تو میای همه چی خیلی بهتر و زیبا تر بشه.

خدایا از اینکه منو دوباره لایق مادری دونستی هزاران بار سپاسگزارم. خودت کمکم کن از پسش بربیام.

پر از تشویش و نگرانیم، مثل همیشه هوامو داشته باش خدای مهربونم،  و تو اتاق عمل و موقع تولد پسرکم و روزهای بعد تولدش خودت حافظ و مواظب من باش، کمک کن از عهدش بربیام، به من و همسرم توان و قدرتش رو بده.‌ 

خودمو به دستان پرتوان تو میسپارم، تنهام نذار و هوامو داشته باش عزیزترین کس من.

موقع تولد پسرم هر  کسی که ازم التماس دعا داشته رو سعی میکنم به خاطر بیارم و دعاگو باشم.

شاید نتونم کامنتها رو مدتی جواب بدم اما حتما میخونم و شده بدون پاسخ تایید میکنم...سعی میکنم کمی که سر پا شدم اینجا یا تو اینستاگرام پستی بذارم. آدرس اینستای من هم که roozanehaye.marzieh@  چنانچه نتونستم تو وبلاگم بلافاصله بنویسم سعی میکنم اونجا حرف بزنم ولو کوتاه.

میشه لطفاً برای من و پسرکم دعا کنید و شده چند تا صلوات بفرستید که آروم بشم؟ میشه دعا کنید پسرم صحیح و سلامت پا به این دنیا بذاره و خونه دلمونو روشن کنه؟ 

میشه دعا کنید عملم برام به راحتی سپری بشه؟ می‌دونم اذیت داره اما زودتر بگذره و سر پا بشم؟

میشه دعا کنید به عنوان مادر دو فرزند بتونم انسان بهتری باشم و لیاقت مادری کردن برای دو تا فرشتم رو داشته باشم؟ که کمی ناراحتی‌های روحی و پریشونی و وسواس فکریم کمتر بشه و بتونم خودمو اصلاح کنم و در مسیر درست تری قدم بردارم؟

من راستش در زندگیم دردها و رنجهای زیادی کشیدم، اغلب تنها بودم و حس کردم برای کسی مهم نیستم اما اینجا بهم نشون داد میتونم دل بسپارم به آدمهایی که حتی ندیدمشون... همونا که میگن ما رفتیم مشهد و کربلا و به یاد تو و پدرت بودیم...

گفتم پدر..، بابا جان بابا جان موقع تولد نیلا بودی و چقدر ذوق داشتی، سر پسرکم نیستی اما می‌دونم هم تو و هم آبجی ریحانه همون موقع که پسرم پا به این دنیا می‌ذاره در کنارم حضور دارید و از اون بالا به ما لبخند می‌زنید... 

لطفا برام دعا کن بابا جات، دعام کن آبجی ریحانه معصوم من...دعای شما قطعا گیراتره.

ممنون که همیشه همراهم بودید چه خاموش و چه روشن. منو از دعای خالصانتون بی نصیب نذارید عزیزانم.

خدایا در این لحظات آخر از تو می‌خوام منو ببخشی و بیامرزی  و پاک و مطهر منو به استقبال پاره تنم ببری.

 خیلی دعام کنید، خیلی زیاد...

خدای بزرگم هوامو داشته باش. شکرتو بجا میارم بابت همه نعمتهایی که بهم دادی از جمله فرزندانم...


نظرات 10 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 9 فروردین 1401 ساعت 23:27

عزیزم من لحظه به لحظه یادت کردم در کربلا...امیدوارم الان که پیاممو میخونی غرق در آرامش و حال خوش باشی

فدای تو بشم سارا جان چقدر ماهی... خدایا زیارت کربلا رو قسمت منم بکن آمین
خدا اندازه دلت بهت بده عزیزم

مریم سه‌شنبه 9 فروردین 1401 ساعت 08:13

خدا حافظت باشه مرضیه جان
برای من خیلی دعا کن خیلی

فدات بشم... خدایا دست دوست خوبم مریم رو بگیر و تنهاش نذار. آمین

الهام دوشنبه 8 فروردین 1401 ساعت 08:55

قشنگ معلومه شب زایمان تا صبح بیدار بودی ان شالله پسرقشنگت به سلامتی بغلت گرفتی و زود هم میای خبرای خوب بهمون میدی

آره به خدا... از شدت هیجان و استرس و کارهای عقب افتاده نتونستم بخوابم...
ایشالا همین امروز پستم رو منتشر می‌کنم

ویرگول یکشنبه 7 فروردین 1401 ساعت 21:04 http://Haroz.blogsky.com

ایشالا که خیلی زود بیای و خبرهای خوب بهمون بدی
خدا پشت و پناهتون باشه

قربونت برم عزیز دلم. انشالله امروز پست جدید تولد بچه رو منتشر می‌کنم

حدیث یکشنبه 7 فروردین 1401 ساعت 16:47

مرضیه جان بی صبرانه منتظر خبری ازت هستم الهی ک زودتر سرپا بشی

قربونت برم عزیزم. بهترم و انشالله امروز پست جدید رو منتشر می‌کنم

آیدا سبزاندیش یکشنبه 7 فروردین 1401 ساعت 14:28 http://sabzandish3000.blogfa.com

اشکمو در اوردی دختر
الهی به بهترین نحو ممکن برات پیش بره همه چیز الهی عالی بشه روابطتون و الهی زندگیت گرم تر و با شور و اشتیاق بیشتری همراه بشه الهی هر چیزی که میخوای همون بشه. تبریک میگم

ممنونم آیدا جان. همیشه دعاهات دلنشینه و بهم حس خوبی میده و تهش میگم آمین...
از خدا می‌خوام تو هم به آرزوهای قلبیت و هر آنچه به صلاحته برسی عزیزم. خیلی برام دعا کن

خانوم جان پنج‌شنبه 4 فروردین 1401 ساعت 15:15 http://mylifedays.blogfa.com

سلام ، امیدوارم به سلامتی و صحت زایمان کنی و عملت خیلی خوب انجام بشه و دوره نقاهت کوتاه داشته باشی و زود سرپا بشی ⚘

هدا پنج‌شنبه 4 فروردین 1401 ساعت 03:13

عزیزم♥️

سرخی خانوم پنج‌شنبه 4 فروردین 1401 ساعت 02:34 http://Www.sorkhikhanoom.blogfa.com

مرضیه جان عزیزم. انشالله به سلامتی زایمان میکنی و میای برامون از پسر ناز و خوشگلت میگی. عزیزم بهترین ها رو برات آرزو میکنم. مواظب خودت باش .

مریم رامسر پنج‌شنبه 4 فروردین 1401 ساعت 01:32

صلوات میفرستم و ایت الکرسی میخونم اگه قابل باشم
هر وقت تونستین بما اطلاع بدین

مرسی عزیز دلم ممنونتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.