بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

گزارش روزمرگیها

این پست رو شنبه 16 بهمن نوشتم و امروز 18 بهمن طبق معمول با تاخیر دو روزه منتشر میکنم.

از پنج بهمن تا امروز که شونزده بهمن باشه سر کار نرفتم، از اونجا که خواهرم و شوهرش به کرونا مبتلا شدند، و منم پنجشنبه 30 دی که برای سالگرد باباجانم رفتیم شهرستان، چندساعتی کنارشون بودم، با اینکه علامت زیادی هم نداشتم، اما شک کردم مبادا ناقل باشم و به همکارانم در اداره منتقل کنم، این شد که رفتم دکتر و دو روز برام استعلاجی نوشت، بعد پایان استعلاجی هم باز رفتم و تست دادم که برعکس دفعات قبل که جوابش حداکثر دو روزه آماده میشد، اینبار چهار روز طول کشید، ما هم تا زمان آماده شدن جواب تستمون اجازه نداریم برگردیم سر کار، یعنی کارت ورود و خروجمون رو مسدود میکنند تا جواب منفی تست بیاد. دیگه تا جواب حاضر بشه خونه موندم و نهایتاً امروز شانزدهم اومدم سر کار. به معنای واقعی کلمه به استراحت نیاز داشتم. تو ماه هشتم هستم و سنگین شدم و طبیعتاً سر کار رفتن هر روزه برام راحت نیست، اونم با وجود یه بچه سه ساله و کار خونه و دکتر رفتنها و آزمایش دادن های مکرر.... خلاصه که خدا رو شکر جواب تستم منفی شد اما فرصتی شد تا کمی استراحت کنم. باز خدا رحم کرد چون من حتی از دست خواهرم میوه هم گرفتم و خوردم، یعنی خودش پوست کند اما خواهرم کلاً به رعایت بهداشت خیلی اهمیت میده و دستش رو هم درست قبلش شسته بود، خدا رو شکر که اتفاقی نیفتاد، خودشم بعد ده روز بهتر شد اما خیلی بد گرفته بود و علائمش اصلا مشابه سرماخوردگی نبود و خیلی بدتر بود، مشابه کرونای دلتا بود نه اومیکرون، حتی تنگی نفس و سرفه شدید هم داشت.

یه اتفاق خیلی مثبتی که این مدت رقم خورد این بود که از موقعیت استراحت این چند روزه استفاده کردم و سامان هم کلی زحمت کشید و اتاق خودمون و اتاق نیلا رو جابجا کردیم، اتاق خواب ما بزرگتر از اتاق نیلا بود و فکر کردم الان که بچه هامون دو تا شدند، اتاقشون هم باید بزرگتر بشه، این شد که تو یه تصمیم آنی اتاقها رو جابجا کردیم، خیلی بهتر شد، البته بماند که وسطش کلی دچار تردید شدم که عجب کاری کردیم و انگار اونطوری و مدل قبلی بهتر بود اما وقتی بعد چهار پنج روز همین دیشب تقریباً کارها تمام شد و عکسهای روی دیوار اتاقها رو هم جابجا کردیم، دیدیم که نه انگار بد هم نشد و بهتر هم شد، حتی امروز صبح که ماریا پرستار نیلا اومد و جابجایی اتاقها رو دید کلی استقبال کرد و گفت اینطوری خیلی بهتر شد، درصورتیکه قبل جابجایی وقتی باهاش مطرح کردم که میخوایم اتاقها رو عوض کنیم اصلاً استقبال نکرد و میگفت نه اینطوری بهتره و اتاقها رو عوض نکنید، اما در نهایت صبح که نتیجه کار رو دید خیلی خوشش اومد و گفت بهترین کارو کردی. البته هنوز جابجا کردن پرده اتاقها و جابجا کردن لوسترها مونده، چون لوستر اتاق نیلا و پردش بچه گونست و باید بره تو اتاق خودش.... ایشالا اینم همین روزها انجام بدیم که دیگه کارمون کامل بشه.

خلاصه که این یه قدم خیلی مثبت و البته فوق العاده سخت بود، بنده خدا همسرم رسماً از پا افتاد، این وسط چندباری بدجوری دعوامون شد به خاطر حجم کار و خستگی و سنگینی وسایل و ریخت و پاش وحشتناک خونه و شیطنتهای همیشگی نیلا، اما ته تهش انقدر زحمت میکشید و میگفت به عشق من داره اینکارو میکنه که خوب که فکر کردم دیدم این مرد با همه اخلاق تند و عصبی بودنش، اما بینهایت عاشق منه، وگرنه میتونست خیلی راحت بگه اینکار تنهایی امکانپذیر نیست و هزار جور بهونه بیاره و از زیرش دربره، نه اینکه همون روز که من تصمیم گرفتم فرداش شروع به کار کنه و اون تختخوابهای سنگین (تخت خودمون و تختخواب نیلا) رو با اونهمه پیچ و مهره باز کنه و با هزار بدبختی به دوش بگیره و جابجا کنه و این وسط کلی بدنش درد بگیره و زخم و زار بشه.

تازه بعد اونهمه سختی و جابجایی وقتی هنوز کارها بطور کامل انجام نشده بود و من همچنان از این جابجایی دل چرکین بودم و میدید که ناراحتم و خیلی تردید دارم از درستی اینکار، گفت ناراحت نباش، اگر بخوای دوباره به شکل اولش برمیگردونم، در حالیکه من از نزدیک شاهد بودم برای این جابجایی و بلندکردن قطعه های تختخوابها چه زحمت و رنجی کشید و چقدر بدن درد گرفت، اما باز همچنان به خاطر من و اینکه دلم راضی باشه حاضر بود دوباره از اول همه اونکارا رو انجام بده... اینجا بود که فهمیدم چقدر عاشقمه و دوستم داره،

متاسفانه همین دیشب و پریشب هم (پنجشنبه و جمعه چون پستم مال 16 بهمنه) کلی آخر شب بحثمون شد و به هم بد و بیراه گفتیم (معمولاً آخر شبها اوج تنش و دعوای ما هست و معمولاً هم سر نیلا و اینکه چرا دقیقا دیر موقع شروع به پریدن از مبلها و سر و صدا میکنه)...دیگه دو سه شب پیش بود داشتم میگفتم بابا بیخیال همه چی این بچه به دنیا بیاد ول کنم همه چیو بذارم برم خسته شدم، این چه وضع زندگیه؟ چقدر دعوا چقدر توهین، اما ته تهش همین دیشب نصفه شب که با صدای وزش شدید باد از خواب پریدم و دیگه نتونستم بخوابم، خوب که فکر کردم دیدم این مرد خیلی دوستم داره، چون حتی دیشب بعد اینکه باز بحثمون شد موقع خواب که دید یکم ناله میکنم، اومد و بدنم رو ماساژ داد و آخرش هم سرمو بوسید و رفت که بخوابه....

با خودم فکر کردم باید سعی کنم یکم بیشتر گذشت کنم و یه جاهایی حتی دیدم حرفهای بدی بهم میزنه صبوری پیشه کنم، اونم از حق نگذریم حقیقتاً به وقتش گذشت داره، منم نه که نداشته باشم اما باید سعی کنم یکم بیشتر خویشتندار باشم و اگرم دیدم از دستش در رفت و به من و نیلا پرخاش کرد، تحملمو بیشتر کنم و به خوبیهاش ببخشم و کوتاه بیام یا لااقل کشش ندم و ادامه دارش نکنم کاری که الان انجام میدم و هر کارم میکنم تغییرش بدم نمیشه که نمیشه، ترک عادت سخته به هر حال...

خلاصه که این تصمیمی بود که نصف شب که از خواب پریدم گرفتم، تا ببینم چکار میکنم، قبلاً هم از این تصمیمات گرفتم اما نتونستم عملیش کنم. نباید دست از تلاش بردارم. توکل به خدا دیگه...

هنوز که هنوزه درمورد دکتر زنانم برای زایمان تصمیم نگرفتم! صددرصد مطمئنم که پیش دکتری که سر نیلا رفتم نمیرم، در این مورد شک ندارم، تصمیم گرفته بودم با پزشکی که تو درمانگاه وابسته به محل کارم، حضور داره برای زایمان برم جلو و تقریباً تصمیم قطعی هم گرفته بودم اما متوجه شدم تو بیمارستان ساسان زایمان میکنه و با اینکه بیمارستان خصوصیه اما ازش چیزای خوبی نشنیدم، همین باعث شده مردد بشم، ایکاش تو بیمارستان بهمن، لاله یا آتیه یا کسرا و گاندی و .. زایمان میکرد، درست همین ساسان که چندمورد تجربه منفی راجبش شنیدم زایمان میکنه. همین باعث شده خیلی مردد باشم و تصمیم بگیرم دکتر دیگه ای رو انتخاب کنم، در حال حاضر از طریق اینستاگرام، یه دکتر زنان خیلی خوب پیدا کردم به نام دکتر توکلی که خیلی خیلی به دلم نشسته، ایشالا امروز بتونم تماس بگیرم و ازش وقت ویزیت بگیرم، دیروز صبح تو پیج اینستا بهش پیام دادم و با اینکه نوشته بود دایرکت چک نمیشه، و هیچ امیدی نداشتم جواب بده اما جواب داد، گفتم ماه هشتم زایمانم هست و دلم میخواد پیش شما زایمان کنم، الان میپذیرید پیش شما بیام؟، که خیلی زود جواب داد بله اما زودتر بیاید، حالا احتمال خیلی زیاد پیجش ادمین داره و خودش نیست که جواب میده اما با همه اینها خیلی ذوق کردم که انقدر سریع جواب داد. حالا باید ظهر زنگ بزنم و به امید خدا ازش وقت بگیرم (چون پست مال 16 بهمنه، همون روز زنگ زدم و برای امروز دوشنبه 18 بهمن ساعت 4 وقت گرفتم)، بیمارستان لاله و گاندی و محب زایمان میکنه که همشون هم خیلی خوبند، خدا کنه به دلم بشینه و همین بشه دکتر آخرم...

هنوز گوشی که برای روز مادر واسه مادرم گرفتم نبردم که بهش بدم. یعنی از ترس اینکه به کرونا مبتلا بشم اینکارو نکردم آخه خواهرم و بچه هاش که مشکوک به کرونا هستند اونجا همش در رفت و آمدند. حتماً باید این هفته یه روز برم، شاید چهارشنبه رفتم.

و خبر دیگه هم اینکه انشالله طی همین چندروز آینده برم و یه دست مبل راحتی قیمت مناسب بخرم، راحتیهام داغونه داغونه به خاطر خرابکاریها و پریدنهای نیلا. اول تصمیم داشتم پارچش رو عوض کنم و تعمیرش کنم اما دیدم حدود ده تومن درمیاد! گفتم چکاریه یکم دیگه هزینه کنم یه دست راحتی ارزون بگیرم که لااقل تنوعی هم بشه، بخصوص که بعد تولد پسرم، دوستام و یه سری فامیل میان دیدنم و باید یکم به سر و وضع خونه برسم. البته دنبال جنس خیلی گرون نیستم چون با اومدن نینی جدید کلی هم خرابکاری اون قراره بکنه و عملاً زیاد پول خرج کردن واسه مبل اصلاً به مصلحت نیست، یه جنس معمولی میگیرم که اگر چهار پنج سال دیگه  به خاطر شیطنتهای بچه ها خراب شد و خواستم عوض کنم دلم نسوزه...یکی رو میشناسم نزدیک هشتاد تومن برای مبل خریدن هزینه کرده خب این چطور دلش میاد چندسال دیگه عوض کنه؟ من که خودم ترجیح میدم قیمت مناسب بگیرم اما زود به زود عوض کنم...البته اونی هم که هشتاد تومن واسه مبل میده به احتمال زیاد دلش نمیسوزه که باز چندسال دیگه هم عوض کنه چون وضع مالیش انقدر خوب هست که فکر این چیزها رو نکنه.

احتمال داره این وسط یه لوستر هم بگیرم، لوسترم اصلا خوب نیست و به فضای سالن نمیاد، یعنی چون برای خونه قبلی خریده بودیم و اونجا متراژ پذیراییش خیلی کم بود، لوستری که گرفتیم کوچیک بود و  الان اون اصلا مناسب خونه فعلیمون نیست، البته خونه الانمون هم زیاد بزرگ نیست اما از اون خونه قبل بزرگتره و باید لوستر بهتری بگیرم. حالا باید برنامه ریزی کنم و بتونم اینکارو هم بکنم....

برای 12 اسفند هم سفارش دادم که بیان و فرشهام رو برای شستن ببرن، اگر شد یه کارگر هم بگیرم برای تمیز کردن دیوارها و شستن پرده ها اما کارگر خوب پیدا نکردم، قیمتها هم که نجومی، اما کارگر درست و حسابی هم پیدا نمیشه، شاید اگر سامان از عهدش بربیاد بدم سامان پرده ها رو دربیاره و تو ماشین بشورم یا بدم خشکشویی.

هنوز برای پسرکم هم درست و حسابی خرید نکردم، دو سه دست لباس گرفتم شامل یه سرهمی و یه ست بیمارستانی و دو دست لباس نوزادی و شیشه شیر و شامپو و پستونک، اما هنوز باید براش خرید کنم...خدا رو شکر تشک و بالش و پتوی نوزادی نیلا رنگش به درد پسرها هم میخوره و قابل استفادست، یه سری وسایل نوزادی هم از زمان نیلا دارم که حتی از جعبه و بسته هم درنیاوردم و الان خیلی به درد میخوره. خشک کن و حوله و پد و شیردوش و گوش پاک کن و فین  گیر و شیشه شور و سرشیشه و..... هم از زمان نیلا به اندازه کافی دارم که الان خیلی از نظر هزینه ای کمکم میکنه، چند تا از لباسهای نیلا هم میتونه برای پسرکم استفاده بشه اما خب زیاد نیستند و باید برم و چند دست دیگه هم بگیرم (پست مال شنبه 16 ام هست و دیروز که 17 ام باشه دو سه دست لباس دیگه هم سر راهم از سر کار به خونه خریدم)، البته تصمیم دارم به وقتش خرید کنم و جلو جلو زیاد نخرم، فعلا تا شش ماهگیش چند دست بگیرم و بعد اون به وقتش خرید کنم...

اینم گزارشی از این چند وقتی که نبودم خیلی از همکارام کرونا گرفتند و خیلی نگرانم این ماه آخری همه چی به خیر بگذره، شاید بتونم یه وقتها مرخصی استعلاجی یا استحقاقی بگیرم اما به هر حال نمیشه که کلاً سر کار نرم و خلاصه از خدا میخوام خودش کمک کنه و این ماه آخر به خیر بگذره.

مواظب خودتون باشید، ممنونم که همراهمید.


نظرات 12 + ارسال نظر
تمشک شنبه 23 بهمن 1400 ساعت 13:42 https://mahbubedelam.blogsky.com

سلام دوستان جان
میگم خرید مبل جدید خیلی خوبه، به شرطی که جسارتا خودت و همسرت دلتون رو بزرگ کنید و بچه رو سر پریدن و شیطنت روی مبل دعوئا نکنید( بازم ببخشید جسارت کردم)
درخصوص اینهمه دلخوری و بدخلقی سر سر و صدای بچه، چرا اینقدر همسایه ها براتون مهمتر از بچه هستند؟ توی همه آپارتمان هخا بین همسایه ها سر اینکه بچه ها سرو صدا دارن بحث هست ولی این چپدر و مادر بچه ها هستن که باید پشت بچه وایسن و به اونم حق زندگی و لذت بردن بدن توی خونش
نمیگم مراعات نشه ولی میگم اینقدر بچه نباید اذیت بشه

سلام تمشک جان
اختیار داری عزیزم، اتفاقاً به حرفت خیلی فکر کردم، همین دیروز راحتیمو سفارش دادم و با خودم هم عهد کردم خیلی به بچه ها گیر ندم، پول خیلی زیادی هم بالاش ندادم درست به همین دلیل. حالا باز امیدوارم دومی مثل نیلا انقدر بپر بپری نباشه که برام یه چندسالی دست کم کار کنه.
نکته بعدی هم که گفتید مهمه، اتفاقا منم همینو چندبار به سامان گفتم که من که نمیتونم بچمو غل و زنجیر کنم، کسی که آپارتمان زندگی میکنه به هر حال یه محدودیتهایی رو باید بپذیره دیگه، همسایه پایینی ما هم باید یکم سعه صدر داشته باشه خونه ویلایی که ننشسته. البته از حق نگذریم نیلا دیروفت بپر بپر میکنه و بیشترین عصبانیت ما سر همین دیر وقت بودنه اما در کل خیلی سخته بچه کوچیک رو کنترل کرد، خیلی گناه دارند بچه های این دور و زمونه....

آبگینه شنبه 23 بهمن 1400 ساعت 09:26 http://Abginehman.blogfa.com

چه روزای سخت و شیرینی رو میگذرونی
زندگیتون بعد بدنیا اومدن پسرتون خیلی متحول میشه‌. اولش سخته بعد گذشت چندماه خیلی خیلی شیرینتر از قبل
پیشاپیش مبارک باشه تولدش

سلام دوست عزیزم
دقیقاً همینه، هم سخت هم شیرین، از بودن پسرم درون وجودم حس خوبی میگیرم اما سختیها هم کم نیست. باید با هم پذیرفتشون.
امیدوارم همین طور باشه که تو میگی، گاهی نگران میشم که مبادا اوضاع زندگیمون بحرانی تر بشه، اما سعی میکنم مثبت نگاه کنم.
ممنونم عزیزم، سلامت باشید

نجمه پنج‌شنبه 21 بهمن 1400 ساعت 06:45

سلام قشنگم
ای جانم،انشالله که عشق کار خودشو بکنه و آرامش باشه تو زندگی تون.
عوض کردن اطاق ها خیلی خوبه،منم دوست دارم اتاقمون عوض کنیم،ولی اطاق پسرم کاغذ دیواری داره،نمی تونیم
انشالله که این ماه به سلامتی بگذره و گل پسرت به سلامتی دنیا بیاد.
مراقب خودت باش این ماه آخر
سر زایمان واسه منم دعا کن

سلام نجمه جون
ممنونم از دعای قشنگت، همچنین در زندگی شما.
آره کار خوبی هست و تنوع داره، اما خب سختیهاش هم کم نیست، با اینکه اتاق خوابهای ما کاغذ دیواری نیست اما همین عوض کردن لوستر و پرده ها کارو سخت میکنه، به جز جابجا کردن وسایل سنگین و تخت و کمدها.
مرسی عزیزم، انشالله.
حتماً اگر قابل باشم

آیدا سبزاندیش چهارشنبه 20 بهمن 1400 ساعت 20:14 http://sabzandish3000.blogfa.com

سلام
کامنتمو تایپ کردم هر کاری کردم ارسال نشد شاید هم شده باشه. اول از همه بهت تبریک میگم مرضیه جان که خداوند یک گل دیگه بهت هدیه داده قدرشو بدون و ازش لذت ببر. مرخصی زایمان که بگیری بیشتر مشکلات روحی و خستگی هات انشالله رفع میشن و‌ روزها در کنار بچه های نازت وقت میگذرونی. من که اینروزها دارم دوران نامزدی رو طی میکنم و نمیدونم اخرش به کجا خواهد رسید اما تو همین دوران نامزدی که زیر یک سقف هم نرفتیم کلی تعارض و بحث داشتیم ، بحث و جدل جزئی از زندگی ما آدمهاست حتی اگر ازدواج هم نکنیم و با خواهر برادرها زندگی کنیم یا حتی با پدر و مادرمون ، با اونها هم مدام بحث خواهیم داشت چه برسه با همسرمون. همین که به هر حال همسرت یک مرد کینه ای و غد نیست و به هر حال از دلت در میاره باید قدرشو بدونی خیلی از اقایون اصلا قهر میکنن و خیلی خودشونو سر سنگین میگیرن ولی همسرت اونقدر درک داره که به هر حال از دلت در بیاره این چیزها کم چیزی نیست.پوست کلفت باش زندگی همینه

سلام آیدا جون
چیزی غیر این برام نرسیده عزیزم
ممنونم از تبریکت، امیدوارم پیش بینیها درست از آب دربیاد، الان که همش میگم یعنی میتونم از عهده دو تا بچه همزمان بربیام؟ خدا کنه همون بشه که میگی، میدونم اولش خیلی سخت میشه امیدوارم بعدش عادت کنم و همه چی خوب پیش بره.
برای به هم خوردن نامزدیت هم که خیلی متاسفم، دلم روشنه که اگر واقعا قسمتت باشه جور میشه دوباره، اما اینبار از خدا میخوام رفتار بهتری در پیش بگیری....
حرفات درمورد سامان هم درسته، امتیاز بزرگ همسر من کینه ای نبودن و غد نبودنش در ارتباط با خود من هست، اینکه سریع میاد سراغم و آشتی میکنه یه حسنه که خیلی مردها ندارند.

سارینا2 سه‌شنبه 19 بهمن 1400 ساعت 18:27 http://sarina-2.blogfa.com/

سلام مرضبه جان
خوشحالم که تصمیم گرفتی صبورتر باشی
از یه تکنیک هایی استفاده کن
مثلا از محل دور شو برو حمام برو آب بخور یا هر جی
وقتی همسرت عصبی نبود بشین باهاش صحبت کن
تو حالت عصبی حرف زدن به درد نمی خوره فقط یه مشت حرف بیخود از دهن آدم بیرون میاد که بعدشم پشیمون میشه
میگم در مورد دکتر از دکتر بپرس که حتما اگر هر وقت دردت گرفت میاد بالا سرت یا نه
البته شما فکر کنم سزارین باشی ولی تو سزاریت هم احتمال اورژانسی شدن هست
دکتر باید پابشه و بیاد و آدم رو نندازه دست کشیک ها ی بخش
با دکتر شرط کن
ببین اگه میاد اون دکتر رو در نظر بگیر
بعدشم می تونی دو سه تا دکار تو آب نمک داشته باشی که اگر یکهو دردت گرفت و یه دکتر که مد نظرته نیومد بری سراغ اون یکی ها
من برای زایمانم شماره تلفن دو تا دکتر رو داشتم با هر دو تا هم شرط کرده بودم اتفاقا آخرشم اورژانسی شدم و دکتر یه هفته زودتر یکهویی وسط روز مجبور شد بیاد برای زایمانم
به نظرم مسئولیت پذیری دکتر از هر چیزی مهمتره
با یه دکار هم فقط در ارتباط نباش
دو سه تا دکار مد نظرت باشه تا ببینی چی پیش میاد
مثلا اگه مورد اورژانسی پیش نیوند و تاریخ زاسمان دقزق مشخص بود برو پیش همین دکتر توکلی
اگه پیش اومد و اون نیومد پاشو برو پیش دکتر محل کارت و همون بیمارستانی که اون هست
مهمتر از بیمارستان ، خود پزشک هست

سلام سارینا جون، امیدوارم که خوب و سلامت باشی در کنار خانواده.
این تکینکها همشون خوبند، اما متاسفانه در حالت عصبانیت آدم انگار فقط میخواد خودشو خالی کنه، اگر بتونم همون لحظه یکم به خودم مسلط بشم حتماً اوضاع بعدش بهتر میشه و شاید به مرور زمان همسرم هم همینطور بشه. باید تلاش و تمرین کرد و ناامید نشد.
منم با نظرت موافقم، حالا تو پست جدید نوشتم، بهتره با دو تا دکتر این ماه آخر رو برم جلو تا ببینم در نهایت برای زایمان چه کسی بهتره چه از حیث روز زایمان و چه از نظر بیمارستان و ....
تو هم کار خیلی خوبی کردی، منم درمورد اینکه اگر فروردین زایمانم بشه دکتر حضور داره با هر دو دکتر صحبت کردم، تقریبا بهم اطمینان خاطر دادند حالا باید روزهای آخر باز تاکید کنم، فقط از خدا میخوام بیفته فروردین و زودتر نشه.
ممنونم از راهنماییت عزیزم

مریم سه‌شنبه 19 بهمن 1400 ساعت 13:14

مرضیه جان انشالله که این روزهای آخر بارداری را هم به سلامت میگذرونی توکل به خدا داشته باش
امیدوارم دکتر خوبی پیدا کنی و این مرحله را هم به خوشی بگذرونی

ممنونم مریم جان، دوست قدیمی و عزیزم
سپاس بابت همه انرژی مثبتی که همیشه برام میفرستی، برام دعا کن

مینا سه‌شنبه 19 بهمن 1400 ساعت 13:10

سلام عزیزم
امیدوارم این دوماه آخر هم به سلامت و خوبی بگذره
چه تغییرات خوبی الهی همه ش با خیر و خوشی باشه براتون
دست همسر درد نکنه برای جابجایی اتاقها کاملا درست فکر کردی همسرت خیلی دوستت داره و بی نهایت حمایتگره .اینجور موقعها که دودل میشی پیش خودت بگو چیزی نیست که چاره نداشته باشه مخصوصا که همسرت خودش هم این اطمینان خاطر بهت داده . بعدم تنوعه نهایتش یه مدت بعد دوباره جابجا میشه .
وقتی بحث با همسرت شروع میشه و حس میکنی داره اوج میگیره سریع بلند شو و اون فضا رو ترک کن و به ذهنت این آگاهی رو بده که بحث الان بی فایده اس و بهتره چیزی نگم چون تجربه های قبلی خوشایند نبوده پس در مورد این موضوع بعدا باهاش صحبت میکنم و حتما در آرامش یا درموردش صحبت کنید یا پیام بدید.منم داشتم این تجربه رو حتی همسرم شاکی بود از اینکه من میرم یه اتاق دیگه ولی بهش گفتم این رفتار حمل بر بی محلی نکن چون هر دو داریم ادامه میدیم بهتره یه نفر از اون فضا دور بشه همون چند دقیقه فاصله خیلی کمک کننده اس. و واقعا هم نتیجه ش خوب بود برامون.
خدارو شکر که حال خواهرت خوبه و رو به بهبود و خودتم مبتلا نشدی توکل کن بخدا و خودتون بسپار بهش که بهترین حافظ و نگهدارنده اس.

سلام مینا جون
ممنونم عزیزم
آره واقعاً اینکه تو هر مرحله با همه سختیهایی که خودش میکشید وقتی ناراحتی و تردید منو میدید دلمو قرص میکرد که دوباره میتونه به حالت اولش برگردونه حالمو خیلی بهتر میکرد...خدا خیرش بده. الان که تقریبا جابجایی کامل شده (به جز پرده ها و لوستر) میبینم که شکر خدا در کل راضیم از این تغییر.
حرف شما صددرصد درسته، تغییر فضا خیلی میتونه موثر باشه اما مشکل اینه که تو لحظه عصبانیت انگار فقط میخوام حرف بزنم و خودمو خالی کنم، اینه که خیلی بده، اگر بتونم فقط کمی به خودم مسلط باشم و به قول شما صحنه رو ترک کنم، میدونم چنددقیقه بعد همه چی بهتر میشه. امیدوارم که بتونم تمرین کنم و موفق بشم.
خوشحالم که این تکنیک برای شما موثر بوده، امیدوارم همیشه زندگیتون گرم و به دور از تنش باشه گلم.
ممنونم عزیزم، شکر خدا. شما هم خیلی مراقب خودتون باشید

نسترن سه‌شنبه 19 بهمن 1400 ساعت 08:37 http://second-house.blogfa.com/

سلام عزیزم
اتفاقا میومدم بهت سر میزدم و نگرانت بودم که نیستی
خوشحالم جواب تستت منفی بود
تغییر همیشه خوبه، کار خوبی کردی برای تغییر دکوراسیون اتاقها
ان شاالله یه دست مبل خوب پیدا میکنی
من پیش دکتر توکلی رفتم، خیلیییییییییی ماهه خیلیییییییییی
فقط تنها ایرادی که داره خیلیییییییی معطلی داره و سرش شلوغه که البته برای خانمهای باردار این انتظار کمتره
البته فکر میکنم دیروز رفتی پیشش و حالا میتونی شما بهم بگی خوب بود برات یا نه؟

سلام نسترن جون خوبی؟ مرسی که پیگیر بودی عزیزم
آره خودم خیلی از این تغییر خوشحالم هرچند وسطش پشیمون شده بودم و مردد.
مبل هم که امیدوارم، نمیخوام پول زیادی بدم، امیدوارم جنس خوبی گیرم بیاد.
عه چه جالب، پس تو هم رفتی پیش دکتر توکلی، از چه جهت خوب بود عزیزم؟ من دیروز رفتم خیلی خیلی خیلی معطل شدم اما واقعا دکتر ماه و خوبی بود. دوستش داشتم و احتمال داره برای زایمانم پیش همین برم.
البته دکتر محل کارم هم انصافاً خیلی خوب بود و یه مقدار افتادم به شک که با کدوم برم جلو چون هزینه دکتر محل کارم برام کمتر درمیاد، یعنی هنوز دودلم اما واقعا دکتر توکلی خوب و خانم بود و کلی باهاش احساس راحتی میکردم. امیدوارم در نهایت هر چی خیره همون بشه.
کاش یکم کمتر معطل میشدم فقط.... دعا کن بهترین تصمیم رو بگیرم

سارا دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت 23:03

به نظرم همین استراحت کوتاه مدت از شدت فشاری که متحملش شده بودید خیلی کاسته...انگاری واقعا خسته اید و به استراحت نیاز دارید....
وای چه حس خوبی اومد سراغم با تغییرات خونه...میدونی چیه؟همین تغییرات کوچولو هم کلی حال آدمو بهتر میکنه....
فصل جدیدی از زندگی داره به روی شما باز میشه

آره سارا جان دقیقاً خیلی کمک کننده بود همین چند روز استراحت. من واقعا نیاز به استراحت دارم و شبها اغلب نیلا نصفه شب بیدارم میکنه و درست نمیخوابه، روزها هم که از سر کار میام خونه باز نمیذاره استراحت کنم، بیشتر اوقات خسته ام. امیدوارم بازم از این فرصتهای استراحت برام فراهم بشه.
آره سارا جون، بعدش کلی حس و حالم عوض شد، مطمئنم اگر راحتی نو هم بگیرم و لوستر، باز حالم بهتر میشه. ما زنها واقعاً به این تغییرات و خریدها نیاز داریم، کاش پولشم باشه بتونن همه این حس خوب رو تجربه کنند.
جمله آخرت کلی انرژی مثبت داشت با خودش. مرسی عزیزم

زهرا دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت 22:00

انشالله بسلامتی و‌آرامش این روزها رو سپری کنید و.گل پسرتون رو در آغوش بگیرید

ممنونم زهرا جان. لطفا برام خیلی دعا کن
بهترینها نصیبت بشه.

نازنین دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت 18:39 http://manamdegeh.blogfa.com/

مرضیه جان میشه لطفا زحمت بکشی و به وبلاگ
https://alsha.blogsky.com/
کامنت بزارید
وبلاگ چه سرنوشت خوبی که داخل لیست پیوندهای شما هم هست
و بگید که من رمز وبلاگشون داشتم اما چند روز پیش هستوری گوشیم پاک کردم رمزش پاک شده و دیگه نمیتونم وارد بشم
بگید برام رمز را بفرسته
ممنونم

سلام نازنین جان. بهش پیام دادم و گفتم، امیدوارم زودتر رمز رو برات بفرسته گلم

نازنین دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت 18:36 http://manamdegeh.blogfa.com/

سلام مرضیه جان
ان شاء الله که خوش قدم باشه گل پسرتون
خیلی مراقب باشید این روزها باز کرونا شدت گرفته

سلام نازنین جان، ممنونم از لطفت، انشالله
آره همکارای من خیلی درگیر شدن، امیدوارم این ماه آخر به خیر بگذره واقعاً.
شما هم مواظب خودتون باشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.