بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

همچنان در انتظار جواب

جواب تست سل فری نیومده و من از دل نگرانی دارم میمیرم. سر نیلا هم همین تست رو دادم، اونموقع هم بدجور دل آشوب بودم اما سر این یکی خیلی هم بیشتر شده.شاید به خاطر  مصرف قرصهای اعصابی  هست که تا هفته ده و یازده بارداری  و بدون اطلاع  از حامله بودنم مصرف میکردم و دکترم گفت یکی از اونا خیلی مضر بوده. در هر صورت هر لحظه منتظر تماس از آزمایشگاه هستم. راستش سعی میکنم زیاد با نینی صحبت نکنم، میترسم بهش دل ببندم...خدایا کی میشه جواب این آزمایش بیاد؟ کاش روزا زودتر بگذره.
یادتونه تو پست قبلی گفتم حس میکنم خیلی زود شیفتهای سر کار و نوبت بندی رو برمیدارند؟ درست یکساعت بعد نوشتن پست قبلیم این اتفاق افتاد و الان باید هر روز بریم سر کار! اونم با این وضعیت جسمی و بارداری من و...خداییش عجب شانسی داشتما، همینکه باردار شدم شیفتها جمع شد. البته فکر کنم از یه جهت هم هر روز سر کار اومدن، تو این شرایط روحی و روانی و استرسی که میکشم بد نباشه، اما از نظر جسمی کشش رو ندارم، حداقل الان. تمام مفاصلم درد میکنه و اگر هر شب سامان یک یا دوبار ماساژم نده خوابم نمیبره، حتی مجبور میشم علیرغم میلم و با وجود بارداری استامینوفن بخورم، کاری که اصلاً سر نیلا انجام ندادم، اما وقتی از شدت درد که میدونم بخشیش منشا عصبی هم داره دیوونه میشم چاره ای برام نمیمونه. خلاصه که از این به بعد هر روز میام سر کار، تا قبل این و تو دوره کرونا، بیشتر هفته ها دو روز بیشتر سر کار نمیومدیم و گاهی هم سه روز اما بیشتر از اون نمیشد، حالا باید دوباره به این سر کار اومدن هر روزه عادت کنم....جالبه برام که انقدر حس ششمم قوی هست و تقریباً به هر چی فکر میکنم اتفاق میفته. امیدوارم درمورد یه  سری افکار منفی که مهمتر از این چنین موضوعاتی است، این اتفاق تکرار نشه.

خلاصه که دوشنبه این هفته که دیگه شیفتی در کار نبود که بتونم با همکار دیگه ای جابجا کنم، مجبور شدم مرخصی بگیرم و نیلا رو ببریم بیمارستان برای چک آپ چشم راستش که تازگی عمل کرده، قرار شد تعداد قطره هاش کمتر بشه و فقط یه قطره بمونه و بشه شش ساعت یکبار، باز دوباره یه عمل دیگه هم 28 مهر ماه داره برای کشیدن بخیه چشم راستش که عمل شده، انقدر این بیمارستان رو رفتیم و اومدیم کل مسیرشو حفظ شدم، خدا کنه بتونم بی دردسر عمل 28 مهرش رو پشت سر بذارم ‌ و بعد یه سری چک آپهای آخر بعد 28 ام، فکر کنم پروسه سخت عمل چشم نیلا تا حد زیادی تموم بشه. چیزی که ناراحتم میکنه اینه که دکتر گفت احتمالاً نیلا تا سن مدرسه یا شایدم تا ده سالگی مجبور باشه یه عینک ظریف بزنه تا شماره چشمش ثابت بشه! اونم نیلای من که عمراً حاضر باشه عینک بزنه، خدا می‌دونه چیکار باید بکنیم که همکاری کنه. حالا باید روز 28 مهر که برای برداشتن بخیه ها میره اتاق عمل شماره چشمش هم مشخص بشه! اوف که بیصبرانه منتظرم این دردسرهای مربوط به چشمش تموم بشه.
دیگه اینکه برای نیلا جلسات روان درمانی آنلاین گرفتم که فقط یک جلسش انجام شده و باقی جلسات به خاطر عملش به تاخیر افتاده. یه سری تکالیفی هم دکتر بهمون داده که باید راجب نیلا انجام بدیم اما وقت نشده تمومش کنم، به محض تموم شدن باید جلسه دوم رو هماهنگ کنیم. مشخصاً نیلا یه سری وسواس‌های فکری و عملی(مثل مامانش) و اختلالات رفتاری خاصی داره که حتما باید پیگیری و درمان بشه

خبر دیگه اینکه یکشنبه همین هفته دوازده مهر من و سامان اولین جلسه آنلاین زوج درمانی یا همون مشاوره خانواده رو با یه خانم مشاور و زوج درمان برداشتیم تا شاید یکم فضای خونمون که این چندوقته بدجور متشنج شده با به سری اصلاحات رفتاری از طرف من و سامان آروم بشه، راستش اعصاب و روح و روان من بدجور به هم ریخته و همین باعث شده خیلی با سامان دعوا و کشمکش داشته باشیم، و مدام جلوی نیلا دعوا و داد و بیداد کنیم، بار آخر که همون جمعه شب همین هفته بود، اوضاع بینمون خیلی خراب شد و من یبار دیگه حرف از جدایی زدم (احمقم دیگه می‌دونم، حتی یه درصدم از ته دل نمی‌گم، از شدت خشم و غضب کنترلم رو یک آن از دست میدم و این حرف رو به زبون میارم . صددرصد می‌دونم اشتباهه لطفاً غلط بودنش رو بهم یادآوری نکنید خودم خوب می‌دونم چقدر بده و چقدر می‌تونه موضوع رو لوث کنه)، بعد این بار آخر هر دو برای بار چندم تصمیم گرفتیم پیش مشاور خانواده بریم، اما اینبار مصمم تر از همیشه و منم خیلی سریع وقت گرفتم تا دوباره مثل دفعه های قبل شل نشیم، آخه چند دفعه قبل هم همین تصمیم رو گرفته بودیم و بعد مدتی که فضا آروم شده بود بیخیال شدیم، اینبار دیگه تصمیم گرفتیم حتماً پیگیری کنیم و این شد که اولین جلسه یکشنبه عصر برگزار شد، به نظرم جلسه مفیدی بود اما خب باید همچنان ادامه داد تا ببینیم انشالله نتیجه بخش هست یا نه، بیشترین انگیزه ما هم نیلا و بچه تو راهمون هست که نگرانیم به خاطر دعواها و سروصداهای ما آسیب بببینند، ولو اینکه دقت کردیم هربار من و سامان با هم خوب و خوشیم حال نیلامون هم بهتره...واقعا نمی‌فهمم وقتی من و شوهرم انقدر همدیگه رو دوست داریم و به هم وابسته ایم، چه مرگمونه که انقدر سر هیچ و پوچ دعوا میکنیم.

اینم از آخرین اخبار. ۵ آبان جشن عروسی پسرخاله سامانه و ما هم دعوتیم اما چون رشت هست، هنوز نمیدونم وضعیت جسمی من اجازه میده بریم یا نه، حقیقتش دوست دارم برم که حال و هوایی هم عوض کنیم اما چون جشنش مختلط هست و هوا هم اونموقع نسبتاٌ سرد میشه باز باید بیفتم دنبال لباس برای خودم و نیلا و سامان... به اندازه کافی هم گرفتاری دارم به این کارها نمی‌رسه. کاش از این دنگ و فنگها نبود کارمون خیلی راحتتر میشد. حالا باید دید وضعیت جسمی من تا اون تاریخ چطور میشه و دکترم اجازه مسافرت میده و ایشالا که مرخصیم هم اوکی باشه و بریم، بلکه نفسی تازه کنیم....این مدت خیلی از نظر روحی و روانی تخت فشار بودم، به یه مسافرت بی دغدغه نیاز دارم، البته که ترجیح میدادم فکر لباس مجلسی و خرید و.‌.. نبودم و با فراغت بال بیشتری میرفتم اما همین عروسی هم اگه بهونه رفتنمون به یه سفر دو سه روزه بشه بازم خوبه.

همینا دیگه. الان هیچی اندازه جواب آزمایش سل فری ذهنم رو درگیر نکرده، لطفاً تو دعاهاتون منو  به خاطر داشته باشید.... 

نظرات 8 + ارسال نظر
Marzi دوشنبه 19 مهر 1400 ساعت 12:59 http://rozegaremarzi.blogsky.com

ان شالله جواب آزمایش خبر از سلامتی فسقلیت میده و میای اینجا حس خوشحالیت رو مینویسی.

امیدوارم نیلا هم بزودی رفع بشه مشکل چشمش.

ممنونم مرضیه جان، امیدوارم خدا همه بچه ها رو سلامت نگهداره و به همه مادران آرزومند فرزند خوب و سالمی عطا کنه، من که همیشه دعا میکنم از ته دلم.
مرسی گلم

خورشید شنبه 17 مهر 1400 ساعت 21:55 http://khorshidd.blogsky.com

قشنگ بی قرار کاش بیای و یه خبری به ما بدی
دلنگرانتم
خوبی
جواب نیومد آیا

خوب نیستم خورشید..امروز چند بار با خودم گفتم بهت زنگ بزنم بلکه حرف بزنم و گریه کنم و سبک بشم و اینهمه حس بیکسی و تنهایی رو فریاد بزنم اما جلوی خودم رو گرفتم، نمی‌دونم چرا...

مریم شنبه 17 مهر 1400 ساعت 08:17

مرضیه جان
انشالله که بزودی میایی و از نتیجه خوب آزمایش مینویسی . ترو خدا انقدر نگران نباش به خدا توکل کن . این دعواها و بحثهای بین خودت و همسرت مطمئنا به بهبود اوضاع الانت تموم میشه و دوباره عشق و صفا به روابط تون برگرده.
اگر بتونی بری عروسی که خیلی خوبه و بهت خوش میگذره .
امیدوارم که بزودی زود خبرهای خوب را بهمون بدی
نیلا جان حالش خوبه چشماش خوب شد
امیدوارم از بابت نیلا جان دیگه خیالت راحت باشه

فدات بشم عزیزم، الهی آمین.
به خدا نگرانیم دست خودم نیست، همش بغض دارم، همش لب به گریه ام، دلم میخواد یه مدت از همه چی، از هر چی فکر و خیال و دغدغه هست فاصله بگیرم، دور تا دورم پر بشن از آدمهایی که بهم عشق بدن و حالمو خوب کنند، بگن ما تا تهش باهاتیم اما آخرش میبینم خیلی بی کس و تنهام. کاش روزهای تاریک زودتر تموم بشه.
اگر بشه برم خوبه اما باز اونم کلی دنگ و فنگ داره واسه خرید لباس و ... اگه ایناش نبود خیلی خوب میشد.
نیلا خوبه اما یه عمل دیگه 28 مهر ماه داره برای کشیدن بخیه چشماش، بعدش هم باید به احتمال قوی براش یه عینک ظریف بگیریم، نمیدونم چطوری میتونم وادارش کنم استفادش کنه....
مریم جان لطفا به یاد من باش و برام دعا کن

آیدا سبزاندیش شنبه 17 مهر 1400 ساعت 00:46 http://sabzandish3000.blogfa.com

سلام عزیزم
اگه ندیدی جواب ازمایش اومد و همه چیزش در سلامتی کامل بود عالی بود هیچ مشکلی نه برای خودت نه پسرت وجود نداشت اونوقت میای اینجا با خوشحالی تایپ میکنی جواب ازمایش اومد همه چیز خوبه و نیلا هم رفتارهاش بهتر شده و اوضاع ارومه....من پیشبینی هام درسته شک نکنننن

سلام عزیزم
ای جان...
با خوندن پیامت بغض کردم، دلم میخواد گریه کنم...
این روزها داغونم، انقدر داغون که حس میکنم روشنایی چقدر دوره ازم. مرسی از دلگرمیت . خدا از دهنت بشنوه

الهام جمعه 16 مهر 1400 ساعت 23:50

ان شالله جواب ازمایش عالیه و ان شالله تر بری سفر خیلی خوبه برای روحیتون

انشالله عزیزم. فعلا باید ده روز دیگه صبر کنم تا جوابش بیاد! به نظرم خیلی طولانی میاد.
منم دوست دارم برم سفر، به این تغییر روحیه خیلی نیاز دارم

نگین جمعه 16 مهر 1400 ساعت 21:45

مرضیه جان، فقط یه توصیه برات دارم تا میتونی مثبت فکر کن. نذار فکرای منفی بیاد سراغت. به خدا توکل کن انشالله همه چی خیلی خوب برات پیش میره. منتظر خبرای خوبت هستیم

تلاش میکنم عزیزم اما خیلی سخته، این روزها داغون داغونم، همش افکار منفی میاد سراغم و هر کار میکنم از خودم دورشون کنم کمتر موفق میشم.
منم منتظر خبرای خوبم، منتظر وقتی که حال دلم کمی بهتر بشه

مریم رامسر پنج‌شنبه 15 مهر 1400 ساعت 18:47

انشالله نتیجه آزمایش سل فری عالیه

انشالله، واقعا نگرانم...

رهآ پنج‌شنبه 15 مهر 1400 ساعت 14:10 http://Ra-ha.blog.ir

عزیزم تبریک میگم دوباره مامان شدی
الهی خودت سلامت باشی، تو دلی ت هم سلامت باشه ان شالله جواب تست هم سلامتی کاملش باشه.

تو چرا با دکتر (ش) ادامه ندادی جلسه هات آخه .. بهت همون اول گفتم که بی خیال نشو و ادامه بده. الان با شخص خاصی انلاین مشاوره برداشتی؟
خواهش میکنم ازت که نصفه ول نکن.


نیلا چطوره؟
میری سرکار پرستار میاد پیشش؟

ممنونم رها جان. انشالله همینطور باشه.
مگه تو رمز پستهای رمزی منو نداری؟ فکر میکردم اطلاع داری عزیزم
اتفاقاً جلسات زوج درمانی رو با ایشون برداشتم. فعلا یک جلسه بوده امیدوارم نتیجه بخش باشه.
نیلا هم خوبه، اما اگر پستهام رو خونده باشی میدونی با چه مشکلاتی درمورد نیلا دست به گریبانم، برای اون هم مشاوره میرم.
پرستارش هم میاد عزیزم، باز خدا رو شکر اونو دارم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.