بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

لبخند شیرین زندگیم نیلای مامان خوش اومدی به دنیای ما...

نیلای من، دختر قشنگم، نیلای نازنینم، عزیز ترینم

بهترین اتفاق زندگیم

امروز روز تولد تو هست،‌به سرعت برق و باد دوسالت تمام شد و رفت...اول آذر 97 دنیای مامان با حضور تو خیلی زیبا و شیرین شد.

مامانی این روزها  غمگین ترینم، اما میخوام بدونی مامانت نهایت تلاشش رو کرد که تو سخت ترین و دردناک ترین روزهای زندگیش در حد وسع و توانش برات یه جشن کوچولوی خانوادگی خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ بیمارت بگیره.

درسته که جشنمون با بغض همراه بود، درسته که خیلی وقتها چشمامون اشکی بود،‌درسته که همش یه چشممون پی بابامون بود که حتی نمیفهمید دور و برش چه خبره چه برسه از کیک تو بخوره و بغلت کنه و تبریک بگه.

درسته غذایی که به مناسبت تولدت سفارش دادیم، اونطور که باید به هیچکی نچسبید وقتی میدونستیم بابایی حتی دیگه مایعات هم به زور میخوره چه برسه جوجه کنتاکی و مرغ بریون....

درسته بغض و لبخند قاطی بود و درد و غم تو دلهامون از شادی جشن تو بیشتر،‌ اما نذاشتم این روز قشنگ خشک و خالی و بدون هیچ برنامه ای برای تو قشنگترینم بگذره.

این روزها خیلی سخت میگذره مامانی خیلی، حالمون این روزها خرابترینه،‌ اما همه اینا باعث نمیشه به هزار و یک شیرینکاری تو نخندیم، وقتی به پسرخاله رادین   موقعیکه کاری میکنه که تو دوست نداری میگی "نکن بچه" یا وقتی شلوغکاری میکنه بهش میگی "خل شدی..." یا وقتی صدای بلندی میاد و خیلی بامزه میگی "ترسیدم!" یا وقتی هر وسیله ای رو که نمیتونی روشنش کنی میگی "خعاب شد؟" (خراب شد) یا تو ماشین 24 ساعته به بابات تذکر میدی  "یباش" که آرومتر بره...مگه میشه نخندید و مچالت نکرد؟ وقتی میگم دعا کن بابایی خوب بشه و دو سه بار پشت سر هم میگی "ایشالا"

یا وقتی میشینی تو ماشین و حالشو نداریم و موزیک رو روشن نمیکنیم و میگی "اوشن کن" و اگه صداش کم باشه میگی "صداش کمه! به همین واضحی!!! و با همه آهنگها میخونی و اگه آهنگی ور دوست نداشته باشی به زور میخوای که عوضش کنیم.. مگه میشه تو اوج غصه به کارهات لبخند نزد دخترم؟ 

مگه میشه عاشقت نشد وقتی میبینی مامان گریه میکنه و میای نازش میکنی و یهویی برمیگردی میگی "بیا بگلت کنم" و منو محکم بغل میگیری...

مامانی مگه بهتر از تو میتونستم داشته باشم دخترم؟ تو نهایت آرزوی منی مامان. تو تنها دلیل خنده های این روزهای من و خانوادمی در شرایطی که بار غم شونه های خونمون رو خم کرده

این روزها میگذره دخترکم،‌ روزهای سختی که هر چی از غم و دردش بگم کمه،‌ پدری که اگر سرش از روی بالش بیفته نمیتونه دیگه روی بالش بخوابه چون جون نداره تکون بخوره! پدری که حتی اگه درد داشته باشه یا تشنه باشه بازم نمیتونه بگه درد دارم یا آب میخوام چون توان حرف زدن نداره،‌چون انگار دیگه تو این دنیا نیست...

مامان جگرم این روزها آتیش گرفته اما سعی کردم برات کم نذارم، هنوز نتونستم کادوت رو بخرم اما خیلی زود از هر جای تهران باشه پیداش میکنم و میخرم (یه مدل تاب مخصوص پایه دار که  فعلا نتونستم پیداش کنم)

کلی کادوی خوب گرفتی از خاله ها و عمه  و مامان بزرگا، حیف که بابایی جشن دوسالگی تو رو ندید...بابایی مدرسه رفتن تو رو ندید....آره ندید چون حتی ذره ای امید ندارم بابای من از این بستر بلند بشه...پس دیگه حتی امیدوار هم نمیشم، بابای من بزرگ شدن تو رو ندید مامانی، بابام خیلی زود تسلیم شد...

دلم خونه مامان جون،‌حالم از همیشه خرابتره اما امروز روز توئه،‌روزی که خدا منو قابل دونست و تو رو به من هدیه داد، روزی که فهمید مرضیه بیشتر از این ظرفیت انتظار رو نداره و دنیاش رو با حضور تو رنگی و قشنگ کرد...

مامانی خسته ترینم اما آغوش من برای تو همیشه بازه، تو بهترین و زیباترین اتفاق زندگی منی،‌ببخش که این روزها کم حوصله و بیقرار و کلافه ام و موقع شلوغ بازیها و شیطنتهات بخصوص خونه بابایی و مامانی گاهی باهات تند میشم و دعوات میکنم، اما بدون بابا و مامان تو تا آخرین روز زندگیشون کنارت هستند و تکیه گاه محکم تو،‌ هر چقدر خسته و تکیده باشم برای تو استوار می ایستم مامان جان. بخند و شاد باش همین من و دنیای من رو بس، بذار با خنده های تو یادم بره روزگار نامراد رو....

مرسی که به دنیام اومدی و ثابت کردی دنیای من هم میتونه رنگی و شاد بشه، که هنوزم خدا دوستم داره. یادت نره همیشه باعث افتخار مامان و بابایی، هر چی باشی و هر چی بشی....

عاشقتم مامانی، من و بابا تا آخر دنیا پات می ایستیم...یه عالمحرف برای نوشتن داشتم، کلی دردددل با تو، کلی عاشقانه که میخواستم برات بنویسم اما مامانی شرمنده که  این روزها دست و دلم به هیچ کاری نمیره و تمرکز و حوصله انجام خیلی کارها رو ندارم. تو ببخش و دعا کن دوباره روزهای خوش زندگیمون برگردند،‌ انشالله که از همیشه بیشتر قدرش رو بدونیم...

دوستان خوبم التماس میکنم دعامون کنید، التماس میکنم...

کامنتهای پست قبل رو فردا تایید میکنم عزیزانم....خواهش میکنم تنهام نذارید،‌تنها نذاشتن من فقط و فقط با دعای خیر کردن در حق پدرم هست. حالم خیلی بده به خدا، پدرم رو تنها نذارید..

نظرات 20 + ارسال نظر
نسترن دوشنبه 24 آذر 1399 ساعت 08:45

کجایی مرضیه جون؟
خوبی؟
اوضاع و احوالت خوبه؟

سلام عزیزم
ممنونم گلم بد نیستم...امشب پستم رو منتشر میکنم

آرزو یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 23:24

سلام مرضیه جان؟خوبی؟خیلی وقته که‌ننوشتی امیدوارم حالتون خوب باشه و انشاالله مشکلی نداشته باشید

سلام آرزو جان. خوبی گلم؟ آره اصلا نتونستم بنویسم. واقعا روزهای جهنمی رو گذروندم. امشب پستم رو منتشر میکنم

مامان عسل شنبه 22 آذر 1399 ساعت 07:27

عزیزم بیا خبری از خودت بده ، نگرانتم

سلام خانمی... چشم گلم پستم رو امشب منتشر میکنم. شرمنده که نگرانتون کردم

مریم سه‌شنبه 18 آذر 1399 ساعت 11:19

سلام مرضیه جان
خدا دختر گلت را در پناه خودش حفظ کند ان شالله
حال خودت بهتره؟ انشالله که بهتر شده باشی
حال بابات چطوره ؟
خبری بده

سلام عزیز دلم.
ممنون از لطفت
حالم که چه عرض کنم خانوادم خوب باشند خوبم که فعلا نیستند
بابا که چی بگم تو پست جدیدم توضیح دادم مریم جان

ویرگول دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 19:47 http://Haroz.blogsky.com

یه خبر از خودت و پدر نازنینت می دی خانومی؟ الهی که همگی صحیح و سلامت باشید

سلام دوست خوبم
ببخش که بیخبر گذاشتمتون. بدترین روزها رو گذروندم یه خدا
امشب پستم رو منتشر میکنم عزیزم

مهتاب دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 12:54 https://privacymahtab.blogsky.com

مرضیه جان کجایی چرا نمینویسی !نگرانمون نکن دیگه

شرمنده مهتاب جان. به خدا شرایط نوشتن نداشتم. واقعا دوران سختی رو داشتم که تو پست جدیدم توضیح دادم

اعظم 46 یکشنبه 9 آذر 1399 ساعت 19:24

تولد دختر گلت مبارک باشه
خدا همه ی بیماران رو شفا بده آمین

ممنون از لطف شما عزیزم.
الهی آمین. با دعای شما انشالله

خانوم جان جمعه 7 آذر 1399 ساعت 16:52 http://mylifedays.blogfa.com

تولد نیلا جان مبارکه ، به امید شفای همه مریض ها و پدر شما هرآنچه خواست خدا باشه همون میشه

مرسی عزیزم. با دعای خیر شما انشالله

Reyhane R چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 22:35

تولد نیلا خانوم ناز مبارکتون باشه البته با تاخیر.دوساله شد نیلا؟ انگار همین دیروز بود داشتی میگفتی بچه ها من اواخر آبان یا اوایل آذر باید زایمان کنم برام دعا کنید (:
از خدا شفای عاجل میخوام برای پدر عزیزت مرضیه...

ممنونم ریحانه عزیز.. شرمنده بابت اینهمه تاخیر در پاسخ. واقعا گرفتار بودم این روزها
برای من هم انگار همین دیروز بود. باورم نمیشه یه وقتها ریحانه، حتی مادر شدنم رو.
ممنونم گلم. دعا کنید لطفا

مریم چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 14:10

تولد نیلای عزیز مبارک باشد
برایت آرامش صبر و توکل از خدا خواستارم

ممنونم دوست خوبم. سلامت باشی همیشه
مرسی از دعای خیرت

مامان عسل چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 02:26

تولد نیلای نازنین مبارک

مرسی عزیز دلم. سلامت باشید

مهتاب سه‌شنبه 4 آذر 1399 ساعت 20:54 https://privacymahtab.blogsky.com

تولد نیلا جونم مبارک باشه عزیزم دوساله شده به قول سامیار تولدت مبارک دوساله باممک (نمک)
میدونم چقدر سخته تو این شرایط هم بخوای دل دختر دوساله رو خوسحال کنی هم نگاه بابات کنی نتونی کاری براش کنی
امیدوارم هرچی خیر هست خدا رقم بزنه

مرسی مهتاب جانم
ای خانم سامیار گلم. خدا حفظش کنه
ممنون از دعای خیرت. راستش این روزها اصلا نمیدونم کجای زندگیمم و قراره چی به سرمون بیاد و چه کاری درست یا غلطه. خیلی سخته واقعا...

مهتاب سه‌شنبه 4 آذر 1399 ساعت 19:32 http://wonderfullife.blogfa.com

سلام عزیزم
تولد عروسک خانمت مبارک.
انشالله خدای شفای پدرتو بده و دلتونو آروم کنه. همیشه برات دعا می‌کنم.

سلام خانمی. ممنونم عزیز دلم. خدا دختر نازنینت رو نگه داره برات. ممنون که همراهمی و یه دنیا سپاس از دعای خیرت مهتاب جون

آیدا سبزاندیش دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 22:04 http://sabzandish3000.blogfa.com

سلام مرضیه جان
انشالله هرچه صلاح خدا باشه پیش میاد و این روزهای سخت و دردناک هم تمام میشن خدا هوای بنده هاشو داره بعد از هر سختی آسانی قرار داده خدا دختر گلت رو برات حفظ کنه.

سلام آیدا جان. مرسی از لطفت
واقعا همه چی رو به صلاح خدا حواله کردم. کاری جز این از من بر نمیاد
انقدر این روزها دلمو خوش میکنم به وعده خدا که بعد هر سختی آسانی هست، میدونم که وعده خدا حقه و اینطوری نمیمونه، فقط کاش ته این قصه تلخ رو زودتر بفهمیم...

نبکا دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 20:06

تولد نیلای عزیز مبارک باشه
ان شالله سایه شما و آقا سامان همیشه بالای سرش باشه.
امیدوارم در کنار بابا مدرسه رفتنش رو جشن بگیری
از ته دل دعاشون می کنم

ممنونم دوست عزیزم از تبریک و دعای خیرت
فکر نکنم نبکا جان چنین روزی رو ببینم... بابای من این چند روز از اون دنیا برگشت...نمیدونی چی به ما گذشت تو این یک هفته ده روز. الان فقط میخوام بابام آروم باشه و درد نکشه همین...

نجمه دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 07:01

عزیزم،تولد دختر گلتون مبارک باشه
دخترک شیرین زبون

قربونت برم نجمه جان. سلامت باشی عزیزم

رها یکشنبه 2 آذر 1399 ساعت 23:36 http://golbargesepid.parsiblog.com

یادم رف بگم که
الهی بگردم که غصه دار ترت کردم
معذرت میخام عزیز دلم
نمیخاستم باری روی غمت باشم

خدا نکنه رها جانم
این حرفها چیه، ممنون که باهام درمیون گذاشتی عزیز دلم

رها یکشنبه 2 آذر 1399 ساعت 23:25 http://golbargesepid.parsiblog.com

عزیز دلم مرضیه
تولد دختر ماهت مبارک
برای هم بمونید شاد و سلامت
مرصیه عزیزم برای بابات ارامش و سلامتی ارزو میکنم
و فک کنم یادت نمونده یا منو با یه رهای دیگه اشتباه گرفتی
مامانم کمی بهترن خدا رو شکر
حالت رو میفهمم و
برات ارامش و شادی ارزو دارم و امیدوارم که خدا ازون معجزه هاش رو کنه و سلامتی رو به پدرت هدیه کنه

قربونت برم مهربون سلامت باشی
فکر نکنم اشتباه گرفته باشم عزیزم.
وای خدا رو هزار بار شکر که سلامتند. خیلی خد ا رو شکر کردم. انشالله همیشه تنشون سالم باشه و سایشون بالای سرتون.
ممنون از دعای خیرت عزیزم. با قلب پاکت بابامو دعا کن

ویرگول یکشنبه 2 آذر 1399 ساعت 16:34 http://Haroz.blogsky.com

تولد دوردونه خانوم مبارک باشه ایشالا دانشگاه رفتنش رو جشن بگیرین
خدا خودش بهتون کمک کنه واقعا و صبر بده هیچی نمی تونم بگم که آروم بشی فقط بقول فسقلی بیا بغلت کنم

مرسی مهربونم. انشالله
امیدوارم همیشه سلامت باشی و شاد
ایکاش دوستان مجازیم در دنیای واقعی هم کنارم بودند و میتونستم در آغوش بگیرمشون...
برام دعا کن لطفا

غ ز ل یکشنبه 2 آذر 1399 ساعت 00:46

تولد دختر نازت مبارک مرضیه جان
ان شالله حال بابا هم خوب بشه و پاشن از بستر بیماری

ممنونم غزل جان
راضیم به رضای خدا
سلامت باشی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.