بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

فقط دعا میخوام....+ بعدا نوشت

روح و روانم به هم ریخته...همه چیز درهم شده..حال پدرم در عرض چهر پنج روز به شدت بد شده! هیچی نمیخوره. دارم دیوونه میشم، یه چشمم اشکه یه چشمم خون. ترس و استرس همه وجودم رو گرفته...

پنجشنبه پیش خیلی یهویی مراسم بله برون خواهر کوچیکم بود، اصلا فکرشم نمیکردم اینطوری یهویی همون پنجشنبه بیان...اما چه اومدنی؟ بعد یکسال و نیم معطل کردن ما، وقتی اومدند که حال پدرم بینهایت بد بود. انقدر بد که حتی یک دقیقه هم تو مراسم نشست، اول تا آخر مراسم من و مریم و رضوانه و مامانم در حال گریه کردن بودیم...نمیبخشمشون، عمممو نمیبخشم! نامزد رضوانه ما پسرعمه منه! 

خدا شاهده هفته قبل بابام بعد اینکه چندواحد خون زده بود حالش انقدر خوب شده بود که حتی به من گفت میخوای بیام دنبالت بیارمت خونمون؟ فکر میکردم شوخی میکنه اخه خیلی وقت بود نمیتونست درست و حسابی راه بره،‌اما انقدر بهتر شده بود که به من اینطوری گفت! اما از سه شنبه هفته قبل یکباره حالش بد شد، نه حرف میزنه نه غذا میخوره، همش خوابه! فشارش 4 بود تو مراسم بله برون خواهرم، حتی نتونست دفتر عقد رو امضا کنه! با دست لرزون امضا کرد درحالیکه متوجه اطرافش نبود...

الهی من بمیرم، الهی دخترش بمیره براش....الهی بمیرم برای دل خواهر کوچیکم...هیچوقت نمیبخشمشون که انقدر طولش دادند تا پدرم به این درجه رسید که نتونه حتی 5 دقیقه تو مراسم دخترش باشه! پدر من که خیلی ذوق داشت از بابت سروسامون گرفتن رضوانه، خیلی زیاد...از همه بیشتر، تا همین چندروز پیش در حدی بود که بتونه بشین و حرف بزنه اما تو مراسم خواهرم نتونست....

دارم دق میکنم....انقدر از پنجشنبه شب و بعد بله برون خواهرم گریه کردم که چشما و سرم داره میترکه.

بابام همیشه تو واتس آپ بهم پیام میداد،‌حتی وقتی که حالش بد هم بود،‌ باز میرفت تو واتس آپ... اما الان چندروزه بهم پیام نداده، حتی منم بهش پیام دادم تیک دیده شدنش نخورده....

میتونستم کلی از مراسم خواهرم و حاشیه هاش تعریف کنم اما الان فکر و ذهنم پیش بابامه، بابام که هیچی از مراسم دخترش نفهمید...همه بودند اما بابام تو اتاق خواب بود! خواب که نه، داشت میلرزید،‌پیو هم روش بود اما بازم میلرزید....دخترش بمیره براش...مرضی بمیره براش....

حالم خیلی بده...

تو رو به مقدسات قسم دعا کنید بابام بهتر بشه...فردا و پسفردا اگر کمی حال بابا بهتر شد میام و تعریف میکنم، الان 5 روزه غذا نخورده، میخواستم ننویسم اما دیدم به دعاهای شما نیاز دارم،‌منو تنها نذارید،‌خواهش میکنم دعا کنید، از ته دلتون....حق بابام این درد و زجر نیست...

دعا کنید فقط کمی بهتر شه، غذا بخوره، بتونه مراسم عقد خواهرم بیاد....

برای حال دل من و خانوادم هم دعا کنید،‌برای آبجی تازه عروسم....


نظرات 7 + ارسال نظر
نسترن جمعه 28 شهریور 1399 ساعت 14:42

امیدوارم بحق این روزها خدا شفاشون بده

ممنونم نسترن جان، با دعای خیر شما انشالله

سمانه یکشنبه 23 شهریور 1399 ساعت 08:23 http://weronika.blogsky.com

مرضیه جانم
می فهممت و کاملا حق داری
انشالله که خیلی زود ، خیلی زود حالشون خوب شه

قربونت برم عزیزم ممنونم....التماس دعا

غ ز ل یکشنبه 23 شهریور 1399 ساعت 01:04

ان شالله به مبارکی و میمنت ازدواج کنند

برای سلامتی بابا هم از ته ته قلبم سلامتی و حال خوب از خدا میخوام
براشون حمد شفا میخونم

ممنونم غزل عزیز
خدا به دختر گلت و خانواده سلامتی بده. خیلی دعا کن

ویرگول شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 23:47 http://Haroz.mihanblog.com

الهی که بابا هر چی زودتر سلامتیشون رو بدست بیارن و با خبر خوشش ما رو هم خوشحال کنی

ممنونم دوست خوبم، الهی امین. لطفا دعا کن عزیزم

مامان عسل شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 19:47

عزیزم موقع اذونه و پستت رو خوندم ، خدا رو به این لحظات قسم میدم که به پدرت شفای عاجل عنایت کنه.

قربونت برم مهربون، خدا خیرت بده و به خانواده سلامتی بده

مهتاب شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 17:13 https://privacymahtab.blogsky.com

فقط گوله گوله اشک ریختم
خیلی دعا میکنم به حق امام حسین حالش بهترشه یه زیارت عاشورام به نیتش میخونم

ای جانم...
ببخش تو رو خدا که ناراحتت کردم، ممنونم از لطفت، میدونی چقدر ارزشمنده دعاکردنت برام...
خدا به تو و خانواده سلامتی بده

شکوفه شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 14:45

مرضیه جان خیلی ناراحت شدم انشالله حال پدرتون خوب بشه. برای چندتاصلوات وامن یجیب میخوانم. میدونم راهت دوره وگرفتاریات زیادولی تامیتونی بروبهش سربزن انشالله خدامشکل همه روحل کنه. ازطرف من دخترکوچولوی نازت روببوس

قربون محبتت شکوفه جان....خیلی لطف کردی. امیدوارم همیشه تنت سلامت و دلت آروم باشه.
میرم عزیز دلم، با اینکه رام دوره این سه چهار روزه دو دفعه رفتم
حتما عزیزم التماس دعا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.