بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

معضل جدید...

اینکه میگن با بچه نباید سفر رفت رو من تا الان اینطوری با گوشت و خونم حس نکرده بودم! حتی موقعیکه رفتیم رشت و برگشتیم تو عید فطر و نیلا حسابی موقع رفتنی اذیت شد،‌بازم انقدر رفتارش اذیت کننده و بد نبود که تصمیم بگیرم دیگه با بچه جایی نرم! این شد که برای تعطیلات 14 و 15 خرداد وقتی دیدم پدر و مادر و خواهرام عازم سمنان هستند، با خودم فکر کردم منم میرم، هم اینکه بعد ماهها میرم سر مزار خواهر عزیزم و هم اینکه این چند روز تو خونه نمیشینم فکر و خیال کنم. خلاصه که رفتیم و وقتی ساعت 9 شب 14 خرداد رسیدیم به خونه ای که نزدیک شهر سمنان داریم، از همون اول دخترک من بی دلیل شروع کرد گریه کردن و جیغ زدن! اصلاً باورم نمیشد! اولین بار بود چنین چیزی میدیدم! نیلا مجموعاً دختر خوش اخلاقیه و اینکه یکباره چنین رفتاری نشون بده و شروع کنه جیغ زدن خیلی خیلی عجیب بود! انقدر ترسیدم یک لحظه که لباسهاشو درآوردم ببینم حشره ای چیزی تو بدنش نرفته باشه اما هیچی نبود!  از همون لحظه که رسیدیم گریه و جیغ و نق نق تا آخر شب که دیگه آخرش انقدر اوضاع وخیم شد که نصفه شبی بردمش درمانگاه! یعنی تا این حد! حتی خانوادم هم گفتند ببر شاید چیزی باشه! همه هم میگفتن لابد برای بار اول ماکارونی دادی بهش نساخته و حتی سرزنشم میکردند! درصورتیکه من میگفتم نیلا تا الان به هیچ غذایی حساسیت نداشته و تازه من سه ظهربهش  دادم و نیلا تازه نه شب اینطوری شده! بعیده از اون باشه.

 خلاصه که بردمش درمانگاه و همچنان گریه میکرد و جیغ میزد! دکتر معاینش کرد اما خود دکتر هم گیج شده بود! آخرش با توضیحات  من که گفتم شاید از دلش باشه بهش شربت دلدرد داد،‌نیلا هم خورد و یربع بعد آروم شد اما بازم تا صبح همش بیدار میشد و گریه میکرد و... فردای اون روز هم همینطور بود! آخرش به خاطر اینکه بقیه اذیت نشند،‌رفتم خونه خالم که خلوت تر باشه که حتی اونجا هم نیلا مثل همیشه نشد! جوریکه دیگه هم کلافه شده بودم و عصبانی و هم به شدت خجالت زده،‌چون نیلا همیشه انقدر همه جا خوش اخلاق و خنده رو بود و گریه نمیکرد که اصلاً معروف بود به آروم بودن و همیشه باعث افتخارم بود این قضیه،‌اما اون چندروز کاری کرد که هم من  و هم سامان به خاطر مزاحمتی که برای فامیل ایجاد شده بود خیلی ناراحت بودیم!

از طرفی هم نمیدونستیم با این تغییر رفتار ناگهانی و جیغ و گریه ها چیکار کنیم. خلاصه که بعد مدتها که خاله و دخترخالم و شوهرش نیلا رو میدیدند، حسابی نیلا خانم از خجالت همه درومد جوریکه حتی اونا هم یه جاهایی کلافه شده بودند! مثلاً ما رو بردند گردش اما نیلا حسابی تو ماشین اذیت کرد، همش میخواست بایسته و دستگیره بالای شیشه ماشین رو بگیره، یا برای پسر دخترخالم قلدر بازی درمیاورد و باهاش دعوا میکرد و میخواست توپش رو بگیره و بهش نده و...

هنوزم موندم این تغییر رفتار یهویی از کجا پیداش شد! وقتی برای عید فطر رفتیم رشت،‌با اینکه شیطنت های خاص خودش رو داشت اما جوری نبود که خیلی هم اذیت شیم،‌ اما درست ده روز بعد که رفتیم سمنان بچه از این رو به اون رو شده بود! تو این فاصله فقط برده بودمش مهد کودک! همین! از اونجاییکه مهدها تعطیله و بچه ها رو از همه سنین تو یه جا نگه میدارند یه لحظه حدس زدم شاید بچه های بزرگتر لجبازی میکنند و جیغ میزنند و اون یاد گرفته،‌اما بعداً حتی در این مورد هم شک کردم و حدسم به رفتار من و سامان و دعواها و کشمکشهامون رفت و اینکه چندباری صدامون (بخصوص صدای من) بالا رفته...گفتم شاید یهویی تاثیرش رو روی نیلا گذاشته، چون بچه های خانواده ما چه من و چه خانواده سامان اصلاً جیغ نمیکشیدند...

وقتی به این نتیجه رسیدیم من و سامان تصمیم گرفتیم اگر از رفتار خود ما باشه حسابی روی خودمون کار کنیم و پیش نیلا دعوا نکنیم و داد نزنیم و کمتر جرو بحث کنیم و اگرم بچه جیغ کشید و لجبازی کرد بی تفاوت باشیم که اگر از طرف ماست شاید این موضوع اصلاح بشه،‌اما اگر به خاطر مهد باشه که دیگه واقعاً کاریش نمیشه کرد...

اگر واقعاً عوض شدن یکباره اخلاق نیلا نتیجه تاثیر رفتار من و سامان روی نیلا باشه  هر دومون حسابی  عذاب وجدان داریم و این چند روز خیلی مراعات کردیم،‌بخصوص سامان...اما خب یوقتها خود من کم آوردم! چندروز پیش  انقدر تو خیابون بدقلقی کرد و جیغ کشید که برای اولین بار سرش تو خیابون داد زدم و گفتم "کوفت! زهرمار"! بعدش خیلی عذاب وجدان گرفتم اما نیلا هم خیلی اذیتم کرده بود و منم برای این شرایط آمادگی نداشتم! هنوزم ندارم چون نیلا واقعاً ‌بچه بدی نبوده و مجموعاً خوش اخلاق بوده و تا قبل دندون درآوردن اصلاً صدای گریه این بچه رو کسی نشنیده بود! اینکه یهویی در عرض این چندروز اینطوری لجباز بشه و بخواد با قلدری و لجبازی به خواستش برسه و بدتر از همه جیغ بزنه اصلاً برای من قابل درک نیست و نمیدونم چطوری بین اینهمه مشکلات و حال خراب با این موضوع کنار بیام. من واقعاً ‌با هر اخلاق بچه میتونم راه بیام به جز همون جیغ زدن که همیشه ازش بیزار بودم و اگر هر بچه دیگه ای هم اینکار رو میکرد بدجور عصبی میشدم! حالا دقیقاً ‌نیلای خوش اخلاق من اینطوری شده!

وقتی هم این رفتار غلط رو نشون میده و من عصبی میشم و دعواش میکنم و یکم ازش فاصله میگیرم انقدر میاد طرفم و ناز و بوسم میکنه و بهم میچسبه و الکی میخنده که مثلاً ‌باهاش خوب بشم،‌منم طاقت نمیارم و بغلش میکنم اما خب واقعاً ‌این معضل جدیدی گ هست و نمیدونم باید چیکار کنم. سامان میگه بریم پیش روانشناس کودک! من میگم نه بابا این رفتارها تو خیلی بچه ها هست و با بزرگ شدن بهتر میشه، اما اینکه یکباره از بعد رفتن به سمنان در نیلا تا این شدت نمود پیدا کنه برای خودم هم عجیبه و یه ترسی هم تو دلم هست که نکنه این قضیه لجبازی جزئی از شخصیتش بشه و بزرگ هم بشه همینطوری بمونه...

ممنون میشم اگر کسی اطلاعاتی در این مورد داره راهنماییم کنه! واقعاً این موضوع خیلی اذیتم میکنه و همش هم خودم و رفتارمون رو مقصر میدونم و نمیدونم باید چطوری با این موضوع کنار بیام و اینطوری عصبی و کلافه و بخصوص خجالتزده در حضور دیگران نشم...

نظرات 6 + ارسال نظر
فرناز شنبه 31 خرداد 1399 ساعت 14:21 http://ghatareelm.blogsky.com

بچه ها گاهی اینجوری میشن پیش میاد دیگه البته خیلی خوبه که تصمیم گرفتین جلوش دعوا نکنین چون واقعا روش تاثیر میذاره

واقعا متعجب شده بودم، رفتارش اصلاً‌سابقه نداشت...
آره تلاش که یمیکنیم اما وقاعاً یه وقتها نمیشه فرناز...

آیدا سبزاندیش جمعه 30 خرداد 1399 ساعت 22:39 http://Sabzandish3000.blogfa.com

سلام
مرضیه جان اکثر بچه ها از یک سنی شروع میکنن به جیغ زدن یا لجبازی کردن یا گریه های بی دلیل.یادمه چند سال پیش پسر برادرمو بردیم تولد وااای اینکه اینقد خوش اخلاق و آر‌وم بود از همونجا مداااام جیغ و گریه و اذیت داشت تاااا حدود ده بیست روز بعدش کافی بود یک چیزی دستش باشه یا برداره ازش میگرفتیم خودش رو میکشت از گریه و جیغ و به هیچ وجه آروم نمیشد. ولی الان که خوبه چیزیش نیست تو بچه های دیگه هم من این موضوع جیغ و گریه بیش از حد رو دیدم و خوب شدند پایدار نبوده، نگران نباش.
گاهی مادرها وااقعا کلافه میشن حق دارن عصبی بشن اینقدر خودت رو سرزنش نکن عزیزم. تو هم خسته میشی گاهی به خودت هم حق بده.از حالا خودت رو دربست وقف بچه نکن ، بچه بزرگ میشه میره به خودت و روح و روان خودت هم برس بهترین کار اینه که خودت رو هم در نظر بگیری مادری مادر موفقه که خودش رو هم در اولویت قرار بده. همیشه مامانم به من میگه ازدواج کردی اول خودت بعد همسرت و بعد بچت. میگه بچه ها به هر حال بزرگ میشن و میرن پی زندگیشون خودت میمونی و همسرت پس به خودت هم برس.

منم تا جاییکه بدونم پایدار نباشه مشکلی ندارم اما خب خدایی من همیشه تنها چیزی که تو بچه ها خیلی اذیتم میکنه همین جیغ زدناست که عصبی میکنه منو، نیلا هم وقتی اینکار رو میکنه خیلی سخته کنترل کردن خودم.
چه مامان عاقلی، و چه حرف درستی زده اما در عمل واقعاً سخته که مثلاً وقتی گوشت غذا کمه، برای خودت برداری و ندی به بچت یا حتی شوهرت..مطمئنم خود مادرت هم خیلی وقتها نتونسته به این حرف عمل کنه با اینکه کاملاً درسته.

خانوم جان پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 23:51

سلام ، خیره ایشالله من اینجور وقت ها مخصوصا وقتی بچه تر بود مهراد یا الانش هم جور دیگه ای بچه ها شیرینن همیشه فوری صدقه میذاشتم کنار و چهار قل و انیکاد میخوندم و سعی میکردم به جای نهی کردن و مضطرب شدن ببرمش دور ازجمع و آرومش کنم ، الان که بزرگتر شده حواسش رو پرت میکنم مهرادم مثل نیلا بچه آرومی بوده خداروشکر و هست الان بیشتر سر گوشی تا میبینه میخواد و گریه زاری میکنه ولی به نظرم 2 تا 3 سال سن این لجبازی هاست البته که دیدن بچه ها هم بی تاثیر نیست یا جرو بحث شما پیشش ، من روزی که میرم اونه مادرشوهرم و بچه های خواهرشوهرم هم میان دقیقا تا چند روز مهراد تمام حرکات و حرف ها و اداهای اونهارو انجام میده منم سعی میکنم بی تفاوت باشم وبعدا تو یک فرصت مناسب براش توضیح میدم که اونکار کار خوبی نیست . به هرحال بچه ست دیگه مطمئنا یه چیزی آزارش داده تو این شرایط به نظرم ارامش خودت رو حفظ کن و سعی کن ازاون محیط دور بشی بری تو یه اتاق دیگه یا توحیاط

من همچین چیزی اون لحظه به ذهنم نرسید اما وقتی دیدم حال بچم اصلا خوب نیست و بردمش درمانگاه،‌تو مسیر برای اینکه خدای ناکرده موضوع مهمی نباشه همش ذکر میگفتم و وقتی هم برگشتیم همینطور.
نیلا هم سر گوشی یا یه سری وسیله های خطرناکی که بهش نمیدم سروصدا میکنه و جیغ میزنه،‌اما به قول خواهرم بخشیش به خاطر اینکه که نمیتونه حرف بزنه و اذیت میشه.
نیلای من هم مثل مهراد بعد اینکه خواهرزاده هام رو میبینه تا دو سه روزی رفتار اونها رو تکرار میکنه، که بعضیشون خطرناکه حتی مثل کله ملق زدن پسر خواهرم که نیلا سعی میکنه تقلید کنه ازش.
آره دفعه قبل که اصلا از خودم و سامان راضی نبودم، عملکردمون بد بود، ایشالا دیگه اینطوری نمیشه

الهام دوشنبه 26 خرداد 1399 ساعت 17:36

نیلا جونم تو‌سفر احتمالا مشکلی داشته بنظرم. غیرطبیعیه اون همه جیغ و .... بهرحال توان بچه ها کمه و‌خسته بشن یا دل دردی چیزی، مثل دیوونه ها گاهی اوقات رفتار میکنن ! من که دخترم خیلی از این رفتارا انجام میداد
رفتار جیغ زدن اینا از یه سنی شروع میشه ولی بنظرم نیلا ۱/۵ سالشه؟ زود باشه
حتما مشکل با مهد در میون بزار و از محیط مهد مطمین باش که اوکی باشه و‌خدای نکرده نیلا از اون محیط تحت فشار نباشه و اینجوری تو رفتاراش نمود کنه
رفتن پیش روانشناس و مشورت کار بدی نیس اگه تونستی و‌وقت کردی برو ولی قبلش از محیط مهد مطمین باش
تنش تو محیط خونه فک نکنم زیاد داشته باشین اگه زیاد باشه تاثیر بدی میازه ولی سعی کن همون کمش، نیلا متوجه نشه

نمیدونم الهام جان،‌شاید چون اولین بار بود اینهمه بدقلقی ازش میدیدم غافلگیر شدم و حسابی کلافه و عصبی بخصوص که نمیدونم خوبه یا بد، اما از اون دسته مادرایی هستم که اگر بچم تو یه محیطی اذیت کنه شرمنده میشم برعکس بعضی مادرها که عین خیالشون نیست.
نمیدونم زوده یا نه برای این سن،‌شنیدم بچه ها از سن 1/5 تا سه سالگی به خاطر اینکه شخصیت و هویت مستقل خودشون رو نشون بدند لجبازی میکنند و به مرور بهتر میشه،‌اما خب نیلا انگار یکم زودتر شروع کرده. البته خدا وکیلی بازم به نسبت بچه بد و اذیت کنی نیست و خوبیهاش به این دست رفتارهای موقتی میرزه.
درمورد مهد نمیتونم خیلی مانور بدم عزیزم اونم تو این شرایط فعلی که بیشتریا تعطیلند و... زیادی بگم طرف ممکنه بگه اگر اعتماد کافی نداری میتونی اینجا نیاری (هرچند خداییش مهد نیلا اینطوری نیست) از طرفی حدس خودم اینه که زیاد مهد تاثیری نداره شایدم اشتباه کنم.
اگر وقت کردم و این دست رفتارها ادامه دار شد حتما با روانشناس کودک مشورت میکنم هرچند فعلاً اونقدرا هم وخیم نیست و به نظرم طبیعی میرسه.
آره داریم هر دوی ما تلاش میکنیم کمترین میزان اصطکاک رو تو خونه داشته باشیم هرچند خب یه وقتها هم از دستمون در میره.

مهتاب دوشنبه 26 خرداد 1399 ساعت 15:50 http://privacymahtab.blogsky.com

مرضیه جان سامیارم گاهی اینجوری میکنه مثلا وقتی از بیرون میایم گیر میده باید بریم دوباره خونه نیایم ولی خب من هی باهاش حرف میزنم یا سرشو گرم میکنم بعد 10دقیقه تموم میشه ،حالا مسافرت امکان داره کلافه شده باشه از گرما و ماشین ،اینکه با بچه ها لجبازی میکنه سامیاروقتی یه بچه میاد خونمون مثلا اون بچه میخواد دست بزنه به اسباب بازی هاش نمیذاره یا اون به زور برمیداره سامی گریه میکنه و من فقط مدارا میکنم یا جایی میریم غریب باشه اولش کج خلقی میکنه ولی بعد اروم میشه ،این تجربه منه در مورد سامی در مقابل گریه و لجبازیش که منم پا به پاش جیغ و داد و عصبانی نشم هم یاد میگره از من هم بدتر میکنه ،هم میتونه عاملش مهد کودک و رفتار بقیه بچه ها باشه هم خودتون ولی اصلا بد نیست پیش مشاور بری بلاخره بچه شخصیتش داره شکل میگیره چون برات مهمه بد نباشه ارزش داره بری

سلام مهتاب عزیز
منم دقیقاً سعی میکنم روش تو رو انجام بدم، یه جوری سرش رو با وسیله دیگه ای گرم میکنم یا با بی تفاوتی به نق و گریش سعی میکنم اون چند دقیقه بحرانی رو بگذرونم.
بله ممکنه از گرمازدگی و خستیگی باشه،‌هر چی که بود حسابی از خجالت ما و همه درومد.
وای نیلای من هم اصلاً دوست نداره اسباب بازیهاش رو به کسی بده،‌البته به بعضی بچه ها بیشتر واکنش داره به بعضی کمتر.
نمیدونم تو این سن مشاوره رفتن زود نیست؟ بخصوص که خیلیها میگن این دوران گذراست...البته خیلی دوست داشتم شرایطش بود و یه سری کلاس های والد و فرزند و تربیت فرزند شرکت میکردیم اما متاسفانه فعلاً امکانش نیست. به نظرم اگر شرایطش رو داری حتما برو

مریم دوشنبه 26 خرداد 1399 ساعت 11:07

مرضیه جان خوبی
وضعیت لجبازی بچه ها همیشه هست بهتره حواسش را به چیز دیگه پرت کنی و کلا زیاد بها ندهی
نگران نباش
حال پدرت بهتره؟

سلام مریم جان...
بد نیستم تو خوبی؟ بچه ها خوبند؟
همینکار رو میکنم اما خب یه وقتها هم کم میارم دیگه.... شنیدن بهترین کار بی تفاوتیه، تا جاییکه بشه همینکار رو میکنم.
نه عزیزم بهتر نیست. روز به روز حالش سیر نزولی پیدا میکنه...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.