بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

روزهای ماه رمضان برای من به سختی سپری میشن. تو محل کار من تقریباً هیچکس روزه نیست اما من همچنان با وجود همه سختیهایی که با وجود دو تا بچه متحمل میشم اما دلم نمیاد روزه نگیرم، نمیدونم کارم درسته یا نه. گاهی میگم شاید دارم سخت میگیرم و منم میتونم مثل بقیه که اغلب بی دلیل روزه نمیگیرند، باشم و روزه نگیرم، گاهی هم میگم به هر حال روزه گرفتن امر واجبیه و صرف اینکه به شدت اذیت و بیحال میشم یا اینکه دو تا بچه کوچیک دارم نباید قید روزه گرفتن رو بزنم، فعلا که دچار تناقضم. چیز زیادی هم از ماه رمضان نمونده و ایشالا که باقی روزها رو هم بگیرم، تازه من 9 روز اول رو نگرفتم و با اینحال انقدر کم آوردم.

یکی دو ساعت پیش سامان تماس گرفت و گفت دیگه نمیتونه پیش بچه ها بمونه و کم آورده و یا باید ببریم بچه ها رو بذاریم مهد کودک یا اینکه کسی رو بیاریم! عجب اشتباهی کردم به حرف این مرد گوش دادم و کسی رو همون سه ماه پیش نگرفتیم! خدا نگذره از اون زن  (ماریا پرستار بچه ها) که اینطوری ما رو اسیر کرد! بدبختی اینه که تکلیف دورکاری من معلوم نیست، احتمالش هست با نامه ای که دادم و مواردی که توش عنوان کردم با دورکاریم موافقت بشه اما باید منتظر اولین جلسه کمیته مربوط به دورکاری بشم که اونم مشخص نمیکنه کی برگزار میشه، میگن هفته دیگه شایدم هفته بعدترش! خب اگه بخوام برم دورکاری مثلا دو سه هفته دیگه چه کاریه بچه ها رو بذاریم مهد کودک یا مثلا  یه پرستار بگیریم؟ از طرفی هم شوهرم دیگه یک روز هم تحملشو نداره، موندم چکار کنم! همش بهم استرس میده. نمیگم حق نداره، به هر حال مرد که قرار نیست بشینه تو خونه و شغل هم نداشته باشه و بیکار باشه و بچه نگهداره، اما خب من چکاری ازم برمیاد؟ جز اینکه صبر کنم ببینم تکلیفم چی میشه...اونم نباید انقدر بهم استرس و تشویش بده اونم وقتی سر کارم.خیلی از دستش عصبانی و ناراحت و دلسردم.

بگذریم. تصمیم گرفتم ماشینمون رو بفروشم و یه ماشین دیگه بگیرم، یه مبلغی وام گرفتم و مقداری هم آخر سال گذشته پس انداز کردم که یه پژو بگیریم. خدا رو شکر دریافتی خوبی آخر سال پیش داشتم و با وامی که گرفتیم ایشالا با فروش ماشین خودمون بتونیم یه ماشین بهتر بگیریم. به همسر دخترخالم که سمنان زندگی میکنه سپردم اینکارو برامون انجام بده اما بعد دو هفته هنوز خبری نیست، قیمتها هم روز به روز بالاتر میره و من خیلی نگرانم، چون وام و پس اندازی که دستم هست ارزشش پایین میاد و قیمت ماشین هم بالاتر میره، نمیدونم کار درستی بود که سپردیم به این بنده خدا، از طرفی هم همش میترسیدم خودمون اقدام کنیم و ضرر کنیم (اعتماد به نفسم واسه خرید و فروش خیلی پایین اومده) و خلاصه که هنوز پا در هواییم، زنگ زدم دختر خالم و مجدد خواهش کردم اگر امکان داره به همسرش تاکید کنه و زودتر خریدمون رو انجام بدیم چون شرایط این مملکت اصلا قابل پیش بینی نیست. خدا کنه زودتر این کار انجام بشه، ایشالا ماشینمون رو بخریم بلکه سامان بتونه با یه ماشین مدل بالاتر تو شرکتی به عنوان راننده کار کنه (تنها کاری که میشه فعلا برای سامان در نظر گرفت با توجه به شرایطی که داره و اینکه نمی‌خواد به هیچ عنوان به شغل مهندسیش برگرده) یا در هر حال یه جور سرمایست دیگه. یکساعت پیش هم زنگ زده بهم که یه شرکت ساختمانی مهندس میخواد و برم یا نه، گفتم هر طور صلاح میدونی و اگه فکر می‌کنی خوبه برو (هر چند می‌دونم بازم حقوق معوق و حق خوری و...) اما اگه اون بره  سر این کار، تکلیف بچه هام چی میشه و تا وقتی تکلیف دورکاری من مشخص بشه بچه ها رو باید چکار کنم؟ باز اگر مثلا بدونم یک هفته دیگست و دورکار میشم یه چیزی اما مشخص نیست شاید هم طولانی تر بشه.... آخه کی حاضر کیسه مثلا واسه دو سه هفته یا تهش یکماه بیاد بچه هامو نگهداره؟ خدایا خیلی دلم گرفته خودت راهی پیش پام بذار، خودت بهم این بچه ها رو دادی خودتم گره گشایی کن. شوهرم دیگه نمیتونه نگهشون داره ولو واسه چند روز و اگر حتی خودشم بخواد دیگه خودم دلم نیست بچه هامو پیش اون بذارم چون می‌دونم هم خودش و هم بچه ها چقدر اذیتند، خیالم اصلا راحت نیست. خدایا راهی نشونم بده... کاش کسی رو داشتم فقط واسه چند روز کمکم میکرد...

همینا دیگه. کم کم آماده شم برم خونه، خیلی بی حال و بی جونم و دست و پاهام لمسه، گاهی سرم رو میذارم روی میز تو اتاقم و چرت کوتاهی میزنم و یکم حالم بهتر میشه وگرنه که خیلی اذیت میشم، بیشترین چیزی هم که اذیتم میکنه کم خوابی هست و اینکه خوابم ناقصه و شاید الان که روزه میگیرم فقط دو سه ساعت در کل شبانه روز بخوابم. بعد سحر یکی دو ساعت می‌خوابم و صبح که ساعتم زنگ میخوره و باید برم سر کار انگار کتکم زدند، غصم میگیره به خدا. اینکه نمیتونم چایی هم بخورم اذیتم میکنه. من معتاد چایی هستم اونم از نوع پررنگش...خلاصه که راحت نیست.

دو شب پیش برنجم که برای سحری و همراه خورشت پخته بودم برای اولین بار تو این سالها شفته شد، اونم چون برنج کاملا تازه بود و با پختش آشنا نبودم و خوابم هم برده بود و زیرشو خیلی دیر خاموش کردم. 4 پیمونه برنج حروم شد (دو وعده ای گذاشته بودم)، از اونجایی که اهل دور ریختن مواد غذایی نیستم و از اسراف بیزارم، دیشب با بخشی از اون برنج شفته کوکو درست کردم، کاملا خلاقانه. سامان خیلی خوشش اومد، خودم هم دوست داشتم، بخشی از کوکو رو که مونده بود امروز آوردم اداره که همکارانم که روزه نیستند به عنوان ناهار بخورند، نگفتم توش چیه، اونا هم خوردند و خیلی از طعمش تعریف کردند و بعد که گفتم با برنج شفته درست کردم کلی متعجب شدند....

اینم از خلاقیت ما پاشم برم خونه که کلی کار دارم. هنوز نرسیده دو تا بچه آویزونم میشن و سامان هم که باید کلی نازش رو بکشم بابت نگهداری از بچه ها. هرچند الان حوصله خودم رو هم ندارم. زندگیم خیلی خیلی با گذشته فرق کرده و گاهی باورم نمیشه این منم وسط این زندگی، این منم که این مسیر رو تا اینجا اومدم، عذابهای زیادی کشیدم اما گذشته. این دوران هم میگذره اما راستش گاهی حس میکنم جونی برام نمونده و بیش از توانم مایه گذاشتم،بخصوص که این روزها حس میکنم همسر همراه و همدلی هم ندارم و جای عشق رو تو زندگیم خالی حس میکنم. هر دوی ما بدجور خسته و شکسته شدیم و هیچکس انگار حوصله اون یکی رو نداره. کمتر با هم صحبت میکنیم و خیلی وقتها زندگیمون سرد و بی‌روح و اغلب پرتنش میگذره و من مدام تو خودم دنبال احساسات عمیق گذشته نسبت به همسرم میگردم و پیداش نمیکنم.

امشب شب قدره، شب نوزدهم رو که خیلی تلاش کردم ازش استفاده کنم، اما بچه ها نذاشتند و خودم هم از شدت حال بد و خستگی رو به موت بودم، البته که تا سحر فقط یکی دو ساعت خوابیدم اما برعکس هر سال جون نداشتم قران بخونم، فقط چند فراز از جوشن کبیر خوندم و باقیش رو دیگه نتونستم، چون هم نویان آویزون من بود و هم نیلا و باید هردوشون رو میخوابوندم و غذا میدادم و ... امیدوارم امشب بتونم بیشتر بهره ببرم، البته الان که جسمم به شدت خسته و ضعیفه، امیدوارم تا شب بهتر بشم.

التماس دعا دارم ازتون دوستان خوبم، امشب تو دعاهاتون منو فراموش نکنید.


نظرات 21 + ارسال نظر
نازنین سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1402 ساعت 00:12 http://manamdegeh.blogfa.com/

سلام مرضیه جان لطفا رمز پست را برای من بفرستید مرسی

آرزو سه‌شنبه 29 فروردین 1402 ساعت 11:46 http://arezoo127.blogfa.com

سلام عزیزم
الان اومدم پست هاتُ بخونم دیدم آخری رمزیه
از اونجایی که اکثرا خاموشم روم نمیشه بگم رمز ولی خب پرروام هستم دوس داشتی رمزتو بهم بده اما خب بهت حق میدم چون خاموشم دلت نخواد رمز بدی
میبوسمت

سلام عزیزم
اختیار دارید
برات فرستادم گلم

مریم سه‌شنبه 29 فروردین 1402 ساعت 10:14

مرضیه جان امیدوارم که تا حالا شرایط دور کاریت درست شده باشه و بتونی راحت تر تصمیم بگیری.
شب زنده داریت قبول باشه و انشالله که به تمام حاجت هات برسی.
ماشین خیلی رفته بالا چکار کردی آخر سر.
خدا کنه که تا به حال ماشین را گرفته باشی

چی بگم مریم جان...تو پست آخرم توضیح دادم، امان از وقتی که کاری رو به کس دیگه ای میسپری....
مریم جان اگر میشه یه پیام بفرست که رمز رو بهت بدم، شماره های گوشیم پاک شده و شمارتو ندارم، اینستاگرامم هم بالا نمیاد

نازنین دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 23:36 http://manamdegeh.blogfa.com/

سلام مرضیه جان
نماز و روزه هات قبول باشه عزیزم
چقد شرایط سختیه این روزهاتون
از خدا میخوام بهترین ها رو براتون رقم بزنه

نسترن دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 13:14 http://second-house.blogfa.com/

سلام عزیزم
طاعات و عباداتت قبول
رمز به ما هم تعلق میگیره؟

شکوفه شنبه 26 فروردین 1402 ساعت 13:20

سلام مرصیه جان. به نظرم بجه ها رو بزارمهد هم خودت راحتی هم شوهرت. برای بچه ها هم خوبه. تا سر فرصت دورکاربشی ویا پرستار پیدا کنی

آذر شنبه 26 فروردین 1402 ساعت 12:21 http://rozayedor.blogfa.com

سلام مرضیه جان. طاعاتت قبول خانم
خدا قوت و خسته نباشی واقعا. واقعا کم خواب خیلی سخته من خودم چیزی که خیلی اذیتم میکنه کم خوابیه. شاغل بودن با بچه خیلی از خواب آدم کم میکنه . ولی پسرت بزرگتر بشه خیلی بهتر میشی.
انشالله به لطف خدا تو سال جدید زندگی به کامت بشه و همه لحظه هات با شادی و عشق بگذره
عشق بین خودت و همسرت بازم شعله ور میشه و همه مشکلات حل میشه توکل به خدا. واقعا دوران سختی رو میگذرونی مواظب خودت باش تو پست بعدی از حال خوبت برامون بگو

فاطمه زهرا شنبه 26 فروردین 1402 ساعت 09:20

سلام عزیزم.نماز روزه هات قبول.امیدوارم بتونی یه پرستار خوب برا بچه هات پیدا کنی تا بخشی از مشکلاتت حل بشه.یه موقع ها خودتو بزن به بی‌خیالی وقتی که واقعا کاری از دستت بر نمیاد.من قبلاحتی یعد از ماها یه اتفاق رو برا خودم تحلیل میکردم و خودمو سرزنش میکردم.شاید باورت نشه حتی مثلا موقع دانشگاه مثلا با خودم واگویه میکردم که چرا اینکارو کردم و خودمو سرزنش میکردم که آبروم پیش فلانی رفته یا فلانی در مورد من چی فکر میکنه و ....اما الان اصلا خاطرم نیست سر چه موضوعاتی خودمو سرزنش میکردم.راجع به بچه ها این حجم از استرست طبیعیه میدونی چرا؟چون تو هم عین من کسی نبوده تو نگهداری بچه ات کمک کنه.با این تفاوت که تو یه قدم از من جلوتر بودی و مدیریت کردی اما من به خاطر دخترم از شغلم دست کشیدم و وقتی بعد از سه سال تو یه مجموعه معروف مصاحبه رفتم و قبول شدم دخترک رو سه روز بردم مهدکودک.اون موقع سه ساله بود و روز دوم که بردمش گریه میکرد با التماس که مامان من عاشقت هستم من معذرت میخوام منو اینجا نزار روز سوم دیگه نبردمش مهد آوردم خونه و دیدم همون دو سه روز مهد بردن بچه اضطراب جدایی گرفت و تا شش ماه حتی میترسید من برم توالت و هر وقت می رفتم دستشویی اون هم می اومدم و من کلا کار رو بوسیدم گذاشتم کنار.مادرم استان دیگه بود و مادرشوهرم توانایی نگهداری بچه رو نداشت و من بار عظیمی از استرس رو به دوش کشیدم.حتی بارها خودمو مقصر بیماری ناراحتی بچه میدونستم اما الان نه‌‌‌....ما باید دست از سماجت و لجبازی نسبت به خودمون دست برداریم چون ما تمام اونچه که تونستیم رو انجام دادیم باقی رو بسپار به خدا‌.راجع به همسرت هم واقعیت اینه عشق بدون رفاه همیشه کارساز نیست و همسرت الان به خاطر بیکاری و درآمد نداشتن اوضاع روحیش داغونه.کاش میتونست یه شغل آزاد برا خودش راه بندازه.

الهام شنبه 26 فروردین 1402 ساعت 08:04

مرضیه جان قبول باشه نماز و روزهات، ان شالله بلطف خدا زندگیت همیشه رو دور خوب و پرازاتفاقات قشنگ باشه
من که روزه نمیگیرم چون با این حجم فعالیت واقعا اذیت میشم. عصبی میشم ولی دمت گرم که همتت خوبه

آذر جمعه 25 فروردین 1402 ساعت 13:45

سلام مرضیه عزیزم من از خواننده های خاموش وبت هستم

چقد درکت میکنم ی سختی های ک کشیدی و داری میکشی کاش ای کاش نزدیکت بودم بچه هاتو با جون و دل نگه میداشتم امیدوارم خدا ب حق این ماه عزیز ی شغل خوب نصیب همسرت کنه و ارامش روحی قلبی برای خودت و خانوادت عزیزمـ
لایق باشم دعات میکنم

Enamel جمعه 25 فروردین 1402 ساعت 11:05

سلام مرضیه
اونجا که گفتی خدایا بچه هارو بهم دادی و خودت گره گشا باش یه حس خیلی خوبی بهم منتقل شد و مطمئن باش که به زودی همه چی درست میشه
تو اداره ما هم هیچکس روزه نمی گیره فقط من می گیرم
خودم دوس دارم روزه گرفتن رو حس خوبمی گیرم
الهی که همه مسائل زندگیت به خوبی و خوشی حل بشه و خوشحال و خندون و شاداب بشی

آیدا سبزاندیش پنج‌شنبه 24 فروردین 1402 ساعت 21:23 http://sabzandish3000.blogfa.com

هیچ دین و مذهبی به اندازه دین اسلام آرامش بخش نیست من خیلی سردرگم بودم یعنی مدتی بود که دلم یک آرامش حقیقی و قوت قلب میخواست و حس میکنم دستورات اسلام واقعا از لحاظ منطقی و عقلی درسته و خوبه ... میدونی من نمیگم روزه بگیر یا نگیر این بستگی به حال روحی خودت و رابطت با خدای خودت داره. خدا خیلی مهربونه و درکت میکنه ، روزه هات قبول درگاه حق باشه. تو یک روزی جواب همه تلاش ها و سختی هایی که کشیدی رو میگیری مطمئن باش یک روزی به ارامش بیشتری میرسی و همه مشکلات حل میشن. همیشه اینطور نمیمونه به مو میرسه اما پاره نمیشه. امروز خیلی گریه کردم دلم گرفته بود تنها بودم تو خونه نشستم گریه کردم . برای تو و چندتا دیگه خیلی دعا کردم. دعا کردم با دورکاریت به زودی موافقت بشه و زندگیت سر و سامون خوبی بگیره و بچه هات سالم و شاد باشند. همه چی درست میشه ، خدا مهربونه هوای هممون رو داره. خدا فداکاری ها و صبوری هاتو می بینه و یک طوری جواب میده که بشه معجزه.... شک نکن.

سارا پنج‌شنبه 24 فروردین 1402 ساعت 19:38

سلام مرضیه عزیز.نماز روزه هاتون قبول درگاه حق...
تبریک من رو با کلی تاخیر و البته شرمندگی پذیرا باش دوست عزیزم....امیدوارم سال جدید براتون پر از سلامتی و خیر و برکت و سربلندی باشه و اگر گرهی هست در کار و زندگیتون به دستان توانگر خدا باز بشه.لبخند مهمون همیشگی لبهاتون باشه و دلتون به دور از غم...چه حیف که رشت امدید و نتوتستم روی ماهتو ببینم.البته که قصور از منه.روزهای پایانی سال و روزهای اولیه سال جدید پر از تلاطم و حال بد بودم و الان کمی بهترم.افسردگی رو دارم پشت سر میگذارم...
دختر چقدر بهت غبطه میخورم.به توانمندیت و مدیریت بحرانت.خیلی فهمیده و منطقی برخورد میکنی...خوندن حرفهات همیشه برام جذابه.این کمرنگ بودنمو به بزرگی خودت ببخش
لطفا این شب عزیز منو هم دعا کن با قلب مهربونت

رویای ۵۸ پنج‌شنبه 24 فروردین 1402 ساعت 18:20

مرضیه جان...ان شالله به بهترین شکل مشکل مشکلات زندگیت حل میشه...برات دعا می کنم

پنج‌شنبه 24 فروردین 1402 ساعت 18:08

قبول باشه روزه هاتون، بهترین کار رو می کنید این رشته خودتون با خدا رو نبرید، ان شاءالله خدا توان بده و از جایی که حساب نمی کنید مشکلاتتون حل بشه.

من پنج‌شنبه 24 فروردین 1402 ساعت 12:46

مرضیه فکر نمیکنی خیلی بیشتر از توانت داری از خودت کار میکشی و انرژی صرف میکنی تو به عنوان خانم اون خونه وظایفی داری که ده برابرشو داری انجام میدی و حتی سرکارم میری بزهر شوهرتم وظایفشو بدونه ،من احساس میکنم اونقدر همه کار رو تو به عهده گرفتی که شوهرت گردن کلفت شده،بگو برو کار کن پرستار بگیر برای بچه ها،نیازامون رو برآورده کن،حتی اسنپ یا کارگری،مگا تو مرد خونه ای،من وقتی میخونم نوشته هاتو احساس میکنم تو مرد خونه ای و مادر سه تا بچه،گناه داری،چند سال دیگه میبینی چیزی ازت نمونده به فکر خودت باش لطفا،مردا قدر زنهای فداکاری مثل تو رو نمیدونن،به خودت برس،مادری کن،همسر باش اما پدر و مادر شوهرت نیستی که

مریم معلم چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 21:34

عزیزم روزه گرفتن به خودی خود انرژی زیادی می طلبه مخصوصا برای نگهداری دوتا بچه کوچیک و هم اینکه شاغلین انشالله خدا ازت قبول کنه
برای ماشین هن حق داری همینجور داره میره رو قیمتا آدم می مونه عجله کنه خدای نکرده کلاه سرش بره یا ضرر مالی ناشی از دست دست کردن ببینه
انشالله براتون خیر پیش بیاد
راستی گفتی به اسمت پسوند بده حرفتو گوش کردم

مامان خانومی چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 14:50 http://mamankhanomiii.blogfa.com

سلام عزیزم قبول باشه طاعات و عباداتت ، خوش به حالت که روزه میگیری و قطعا روزه گرفتن تو با یه فرد معمولی که شاید همه ش خواب باشه ثوابش هم فرق داره . اینو یه جا خوندم خیلی خوشم اومد برای امثال من و شماست بخون من که قوت قلب گرفتم .

آماده شدی برای شب قدر؟!
مگر بچه ها و نیازها شون میذارن که خلوت کنم و آماده بشم؟!
خدا تو را مادر آفریده...مادری یعنی عبادت خدا

امشب حتما ترجمه دعای جوشن کبیر رو لابلای برنامه ات‌ بخون و به صفات خداوند فکر کن
هر لحظه که به مادری مشغولی ، تجلی یکی از صفات خداوند هستی

یارازق الطفل الصغیر هستی وقتی که داری به فرزندت شیر می‌دی
یا معین من لا معین له هستی وقتی که به کمک کودک زمین خورده و ناتوانت می‌ری
یامونسی عند وحشتی هستی وقتی که کودک گریانت در دل شب در آغوش تو آرام می گیره...
غفار الذنوب هستی وقتی که عذر تقصیرهای کودکت رو می‌پذیری...
تومادری! مادری یعنی تلالو صفات خدا ...

کاش همسرت این دو سه هفته رو هم مدارامیکرد تا تکلیف دور کاریت معلوم بشه . راستی تو طرح قبل عید برای خودرو ثبت نام نکردی که سهمیه مادران داشت البته باید ۱۰۰ تومان تو حسابت میبود و بلوکه میشد ما که نداشتیم والا حتما ثبت نام میکردم

سلام گلم. از خوندن این پیام کلی بغض کردم تو شب قدر. مرسی عزیزم

نجمه چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 12:37

همکارای منم خیلی کم روزه میگرفتن‌.پارسال از یه جا اومدن برای گزینش همکارم تحقیق کنن،طرف که اومده بود وتسه تحقیق از گزینش اون دستگاه، وایستاد وسط سالن داد و بیداد
چه وضعیه،من به اقای فلانی خبر میدم
یه وضعی شده بود اصلا.
مرضیه جان،من با دورکاری همه مزایام قطع شد اینو حواست باشه.
گند بزننن تو ابن شرایط شخماتیکک
گنددد
خدا خودش به زندگی هامون نگاه کنه.
واقعا اگه قرار بود این عاقبت تحصیل کزده هامون باشه چرا درس خوندن؟؟؟
التماس دعا خانم

سارینا2 سه‌شنبه 22 فروردین 1402 ساعت 21:51 http://sarina-2.blogfa.com/

سلام مرضیه جان
من نمی دونستم تجربه من در رابطه با پسر کوچکم که ترس از مدفوع در دستشویی داشت به دردت می خوره. برای همین نگفتم. ولی خیلی سخت بود
یعنی هم مشکل خیلی کوچکیه و بچه سالمه و چیزیش نیست و هم آدم فکر می کنه اگه این بچه تا۱۸ سالگی بخواد این مدلی باشه چه خاکی بر سرم بریزم
در مورد روزه گرفتن کسی نمی تونه برای کس دیگه نظر بده ولی من خودم بدنم بعد بارداری و شیردهی خیلی ضعیفتر از قبل بود برای همین نهایتا یک روز در میون روزه می گرفتم. بدنم نمی کشید ولی پارسال بعد از اینکه بچه ام ۹ سالش شد دیدم بدنم می کشه که پشت هم روزه بگیرم و یه چند روزش رو پشت هم گرفتم و بعد که دوباره ضعف کردم یک روز وسطش نگرفتم
خلاصه من رویه ام این بود
امسال هم که تا الان فقط یک روزشو گرفتم و با اینکه اذان خیلی نسبت به پارسال زودتره ولی اذیت شدم. بعد کرونایی که گرفتیم بدنم نمی کشه. بدنم یخ کرده بود و توی پاهام لرزش داشتم و همش باید می خوابیدم. کلا نکشید بدنم

در مورد ماشین به نظرم شما که تهرانید از دیوار پیدا کنید و بعدش ببرید کارشناس. انواع کارشناسها ببرید
هم تشخیص رنگ هم برای موتور و اتاق و ...
شاید لازم باشه یک میلیون خرج کنید
ولی مطمئنا کارشناس از یه آدم عادی بهتر تشخیص میده. البته اگه به ماشینی خیلی مطمئن شدید این کارو بکنید نه اینکه این همه خرج بررسی هر ماشینی بکنید.
البته فکر کنم برای پژو پول کمتری بخواد
ما برای برلیانس فکر کنم اون موقع نزدیک ۵۰۰ هزار تومن پول کارشناس دادیم. قیمت ماشین تقریبا ۵۰۰ میلیون بود اون موقع
اگر فامیلتونم ماشین معرفی کرد بازم ببرید پیش کارشناس. تا بعدا اگه مشکل داشت همسرت یا بقیه نگن فلانی سرمون کلاه گذاشت
به نظرم تو جامعه ما خیلی نمیشه منتظر موند تا مثلا یک ماه بعد بهت یه چیزی معرفی کنن. مجبوری خودت اقدام کنی

نسترن سه‌شنبه 22 فروردین 1402 ساعت 21:34 http://second-house.blogfa.com/

طاعاتت قبول عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.