بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

آخر هفته با طعم آشپزی

و باز هم مرضیه و درست کردن غذاهای جدید در روز پنجشنبه و جمعه. خودمم دارم کم کم با خودم حال میکنما، وقتشه مثل شهردار منطقه یک رشت که  خودش خودشو کارمند نمونه معرفی کرده بود، یه نامه از سیستم اداری بزنم به خودم و خودمو به عنوان کدبانوی نمونه معرفی کنم یه رونوشت هم بزنم به شوهرم و مادرشوهر و خواهرشوهرم! بعد به خودم هم جایزه بدم مثلاً یه خونه سازمانی مثل شهردار رشت (فرق داره با شهردار منطقه یک رشت که بالا گفتم!!!) که اونم خودش به خودش نامه زده بود و به خودش لطف کرده بود و خونه سازمانی هدیه داده بود!

القصه اینکه روز پنجشنبه تصمیم گرفتم خوراک بامیه درست کنم که دستورشو از نت گرفتم و خیلی هم خوشمزه شد، بهتر از انتظارم. البته خوراک بامیه رو برای شام پنجشنبه درست نکردم، گذاشتم برای یه وعده دیگمون چون عادت دارم پنجشنبه جمعه ها که سر کار نمیرم سه چهار مدل غذا درست کنم که بمونه برای اوایل هفته که خسته از کار میرسم خونه،‌غذا داشته باشیم و برای ناهار خودمم ببرم اداره، خلاصه که پنجشنبه همزمان با درست کردن خوراک بامیه، برای شام هم کتلت درست کردم که اونم خوب شد (زیاد کتلت درست نمیکنم چون سرخ کردنی خیلی کم میخوریم)،‌بعدش هم که سامان رسید و تا بره دوش بگیره و بیاد جارو برقی کشیدم و گردگیری کردم، حسابی هم خسته شدم، ولی تمام تلاشمو کردم که  اجازه ندم مثل دفعه های قبل به خاطر خستگی اخلاقم بد بشه و شوهر بیچارمو کلافه کنم که تا حدی هم موفق شدم. این شد که قبل رسیدنش، آرایش ملایم کردم و لباس قشنگ پوشیدم و وقتی که رسید خونه با روی خوش و آغوش باز ازش استقبال کردم و پذیرایی و ...

برای روز جمعه هم باز خلاقیت از خودم در کردم و اول از همه تصمیم گرفتم بادمجان شکم پر درست کنم و همزمان باهاش پاستای جامبو هم درست کنم. خلاصه که بادمجان شکم پر رو اول آماده کردم! اسمش زیادی دهن پر کنه اما به نظرم خیلی هم راحت بود، بدترین قسمتش که دوست ندارم سرخ کردن بادمجوناست که چون بار اولم بود این غذا رو درست میکردم و نمیدونستم خوب شه یا نه فقط دو تا دونه درست کردم، وقتی دیدم خوب شد، اعتماد به نفسشو پیدا کردم و اگه بتونم قبل نوبت خوردنش که احتمالا فردا شبه دوتا دیگه ام درست میکنم و بهش اضافه میکنم! بعله! همچین خانوم خونه ای شدم من، انگار نه انگار تا 32 سالگی هیچی درست نکرده بودم و بعد ازدواج تازه شروع کردم به پخت و پز. (خودم از خودم تعریف نکنم کی بکنه؟!!!) 

در حالیکه بادمجون شکم پر در حال پختن بود، رفتم سراغ پاستای جامبو یا همون ماکارونی صدفی (صدفهای خیلی بزرگ) با مغزی گوشت و پنیر و این شد که بالاخره فر اجاق گازمو از حالت آکبند درآوردم. دفعه دوم بود بعد ازدواج از فر استفاده میکردم، بار اول برای درست کردن لازانیا بود. 

سامان طفلکی هم که از شش صبح جمعه رفته بود سر کار و جمعه رو هم تا بعدازظهر تنها بودم. اولش خیلی غمگین و بی حوصله بودم و بدجور دلم گرفته بود، وقتی سامان نیست انگار یه چیزی کمه، دلم میگیره،‌یه مقدار هم از رفتار مامانم که با اینکه میدونست من ممکنه برم اونجا،‌ رفته بود خونه خواهر بزرگم دلخور بودم، اما از وقتی شروع کردم به آشپزی روحیم هم بهتر شد. آشپزی رو خیلی دوست دارم و حالمو خوب میکنه.سامان ساعت دو و نیم بود که رسید خونه،‌سالاد درست کردم و زیتون و ماست بادمجونی هم آماده کردم و ناهارو خوردیم، خیلی هم خوشش اومد و تعریف کرد، تازشم به پاس قدردانی دستمو بوسید. به نظر خودم هم خوب شده بود،فقط نمیدونم چرا یه مقدار پاستا صدفیها خشک شده بود، البته زیاد نه ها اما انتظار داشتم نرم نرم باشه، حالا باید علتشو پیدا کنم،شاید دمای فر زیاد بوده نمیدونم.

بعدازظهر جمعه هم در راستای خانوم خونه شدنم برای اولین بار تو فر کیک پختم،‌ اصلاً فکر نمیکردم خوب شه اما خداییش خوب شد، قبلاً چندباری تو ماکروفر کیک درست کرده بودم اما برای اولین بار بود که کیکمو تو فر گذاشتم و حرفه ای تر درست کردم. البته راستش حس میکنم شانسی بار اول خوب شد، چون مقدار مواد رو بدون حساب کتاب و از روی حدس ترکیب کردم و معلوم نیست دفعه دیگه هم همینقدر خوب بشه.کیکو با شیر خوردیم و برای اینکه به مادرشوهر و خواهرشوهرم ثابت کنم بهترین عروس دنیا گیرشون اومده، تو تلگرام دو تا عکس از خودم و سامان درحالیکه خوشحال و خندان (الکی مثلاً) مشغول صرف شیر وکیک هستیم فرستادم که با استقبال خوبی از سوی خانواده همسر مواجه شد از جمله مادرشوهر مهربونم  منو عروس قشنگم و کدبانو و خانوم خونه خطاب کرد و کلی قربون صدقم رفت این یعنی ماموریت با موفقیت انجام شد! قبلاً هم که قضیه بادمجون شکم پره رو پشت تلفن به مادرسامان گفته بودم،‌ همچین عروس ندید بدیدی هستم من،‌ اما خب معتقدم دونستن اینا بخصوص وقتی از هم دوریم و به ندرت میان خونمون لازمه که بدونن پسرشون گیر خوب دختری افتاده،‌نگران خورد و خوراکش نباشن


در تصاویر ذیل توجه شما رو به بخشی از هنرنماییهام در آخر هفته جلب میکنم باشد که مورد توجه و عطوفت و تعریف شما قرار گیرد البته خب در نظر داشته باشید که این غذاها رو کسی درست کرده که تا 32 سالگی که بره سر خونه زندگیش آشپزی نمیکرده و الانم فقط یکی دو روز آخر هفته رو وقت داره درست درمون به پخت و پزش برسه.خلاصه که هنوز کلی جای پیشرفت هست و بنده همچنان در حال آموزشم.

برای بازکردن عکسها، آدرس کامل عکس رو انتخاب کنید بعد کلیک راست کنید و گزینه open link رو بزنید تا باز بشه، یا اینکه میتونید کل آدرسو کپی کنید تو قسمت آدرس بروزرتون و enter کنید که باز بشه.

این پست هم که همش شد آشپری! خداییش خیلی ذوق داشتم بنویسم از هنرمندیهام.


این کیک خونگی منه همراه با شیر البته دفعه دیگه تصمیم دارم پیشرفته تر کار کنم و هم بزرگتر درست کنم هم لابلاش خامه و گردو بزنم.

http://s8.picofile.com/file/8309049018/IMG_20171013_175044.jpg


این بادمجون شکم پر من که البته هنوز تو ظرف نکشیدم و از تو قابلمه عکس گرفتم

http://s8.picofile.com/file/8309046892/IMG_20171013_133958.jpg


اینم پاستا جامبو با مغزی گوشت و پنیر پیتزا و سایر مخلفات

http://s8.picofile.com/file/8309047018/IMG_20171014_142938.jpg

نظرات 21 + ارسال نظر
مهتاب پنج‌شنبه 11 آبان 1396 ساعت 20:34 http://wonderfullife.blogfa.com

وای عزیزم ببخشید رمزتو گم کردم

فرستادم برات عزیزم

زن کویر چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت 12:18 http://zanekavirrr.blogfa.com

مرضیه جان هرروز میام اینجا می بینم بازم رمزیه. راستش نمیدونم چقدر بهم اعتماد داری که می تونم درخواست رمز کنم یانه ؟ ولی به عنوان کسی که کل آرشیوتو خونده و دنبالت می کنه حق آب و گل دارم. ندارم ؟
معلوم بود دارم تحت فشار میزارمت برای رمز ؟

زن کویر عزیزم فدات شم من این حرفا چیه آخه؟ من انقدر از دیدن کامنتهای شما تو توبلاگ خورشید و بقیه جاها لذت میبرم که حد نداره،‌انقدر که متین و منطقی و قشنگ حرف میزنید،
درمورد رمز راستش من خودم هیچ جایی نرفتم رمز بذارم هر کسی که ازم خواست و میشناختمش بهش دادم، فکر کردم اگر برم تو وبلاگ دوستام و رمز بدم میفتن تو رودربایستی که حتما نظر بذارن و...
وگرنه که اگه شما ازم میخواستی با کمال میل و افتخار به شما میدادم
باورت میشه همین دیروز اومدم وبتو گفتم زن کویر فقط یکبار اومد وبلاگم و رفت؟
اغلب وبت و نوشته های قشنگتو میخونم اما بیصدا... من واقعا به حضور دوستان مجازیم نیاز دارم.
رمز رو برات فرستادم گلم

مهناب دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت 15:57 http://privacymahtab.blogsky.com/

رمزتم برام بذار چون اون قدبمی ها رو دارم

میذارم برات عزیزم

مهناب دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت 15:48 http://privacymahtab.blogsky.com/

آاااااخی عزیزم چه با اشتیاق از آشپزیش میگه
عکسهاتم دیدم ظاهرشون که خووووب بود مطمعنم طعمشم عالیه نوش جونتون

آخه تو که نمیدونی،‌من تا قبل اینکه ازدواج کنم یعنی تا 31 سالگی هیچی درست نکرده بودم! هنوزم کلی ذوق دارم،‌حس میکنم یه اختراع مهمی کردم وقتی یه غذای جدید میپزم!
ممنون مهتاب جان

نازلی یکشنبه 7 آبان 1396 ساعت 12:50

سلام من که رمز برای هر پستی میزنم باز نمیشه . بعد میگی نمیای

نازلی جان من که برات رمزو فرستاده بودم، میام بهت میدم عزیزم،‌رمزها یکسانه به جز پستهایی که مشخصه رمزشون فرق داره و تو عنوانش قید کردم

فرانک سه‌شنبه 2 آبان 1396 ساعت 02:01 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

مرضیه جون توروخدا منو دعوا نکن ، فحشم نده خب !!!
انموقع که وبم رو پاک کردم رمزهاتم پاک شد و ندارم
قول میدم بار آخری باشه که میگیرم ازت

اشکال نداره فرانک جون، صدبارم رمز بخوای میام میدم عزیزم

فرانک شنبه 29 مهر 1396 ساعت 14:48 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

عیب نداره
منم همینطوریم
گاهی خوشی و گاهی غمم

تو که ماشالله خیلی با روحیه و بشاشی، بهت میاد خیلی شیطون باشی...
اما خب غم و شادی جزئی از زندگی همه آدماست، اما بعضیا نوسانات روحیشون بیشتره، ...

فرانک شنبه 29 مهر 1396 ساعت 02:18 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

سلام مرضیه عزیزم
به به
من این مرضیه با نشاط رو خیلی دوست میدارم

سلام فرانک جونم
جدی؟ منم خودم همین شخصیتمو دوست دارم اما چه کنم که همیشه ثابت نمیمونه روحیاتم.

مهتاب چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت 13:49 http://wonderfullife.blogfa.com

خسته نباشی کدبانو

ممنون مهتاب جون،‌سلامت باشی

سارا دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت 12:25 http://brightred.blogfa.com/

آفرین به خانم کدبانو
دلم آب افتاد

مرسی سارا جون
جای شما خالی عزیزم

بانوی برفی دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت 00:17 http://barge-sabze-zendegi.blog.ir

به به خانوم کدبانو آخر شبی به هوس افتادم
منم اگه مثه شما کارمند بودم غذا واسه دو سه روز اول تدارک میدیدم واقعا خسته نباشی
بادمجون شکم پر خوشمزه س ولی اگه دوس نداری خیلی چرب بشه با قلمو روغن بزن بزار داخل فر یا جوجه گردونش قشنگ سرخ میشه
واسه پاستاهم یا یه ظرف کوچولو آب بزار یاته ظرفت دو سه تا قاشق آب بریز یا روی ظرفتو بپوشون بعد که قشنگ پخت بازش کن در حد همین که طلایی بشه بزار داخل فر
من کیک قابلمه ای کافه بانو رو هم دوس دارم دستوراتش خوبه بهش سر بزن
همه شون نوش جونت

مرسی عزیزم، جای شما خالی،‌تشریف بیارید در خدمت باشیم
آره خب الان مثلا من دیشب و پریشب و همین امشب غذا داشتم و نیازی نبود از سر کار میرسم خونه آشپزی کنم،‌تازه برای ناهار خودم هم برداشتم اما از فردا که سه شنبست باید برای سه شنبه و چهارشنبه شام درست کنم و پنجشنبه هم که تعطیلم دیگه.
چه توصیه های خوبی، خیلی مفید بودند بانوجان. دفعه های بعد حتما اینکارا رو میکنم، کیک قابلمه ای هم تصمیم دارم درست کنم با همون دستور، سپاس عزیزم

ماهی یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 20:45 http://mahi-mah.blogsky.com/


فک کنی شکمواما
نوش جونتون
قیافش که خیلی خوبه
خوشمزه هم هس دیه
اگه میخوای غذات تو فر خشک نشه یا داخل فر یه ظرف اب بذار که باعث نشه اب غذا کشیده شه
یا این که غذاتو تو فویل بپیچ

سلام ماهی جان
خوبی؟
مرسی عزیزم انقدر یکی از غذام تعریف میکنه ذوق میکنم! خیلی ندید بدیدم
ممنون عزیزم از راهنماییت،‌خیلی هم خوب بود،‌البته حدس میزدم فویل باید بپیچم اما نداشتم،‌با فر خیلی کم کار میکنم،‌فرصت نمیشه
اما آب پیشنهاد خیلی خوبی بود، دفعه بعد امتحان میکنم حتما. مرسی گلم

ندا یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 11:19 http://mydailyhappenings.blogsky.com/

راستی این پستا که رمزیه، واسه همه رمزیه یا رمز میدی خواهر؟
آخه بعضی از دوستان بعد از یه مدت کلا رمزی میکنن، از اون لحاظ منظورمه

مجبور شدم رمزی کنم نداجان
متاسفانه دو تا از آشنایان خیلی موذیانه آدرس وبم رو پیدا کرد و رفت خوند،‌مجبور شدم علیرغم میلم رمزی بنویسم که نتونند بخونند، تازه دو هفتست که اینکارو کردم وگرنه علاقه ای به رمزی نویسی ندارم.
رمز رو برات فرستادم خانومی و همونطور ادرس اون وبلاگی رو که فقط تو خوانندش بودی

ندا یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 11:18 http://mydailyhappenings.blogsky.com/

به به چه خبره اینجااااا
ماشالله ماشالله. خدا حفظت کنه کدبانو جان و نوش جونتون.
تنت سالم، لبت خندون، جیبت پرپول، سفره ت پر برکت

ممنون عزیزم، وای چه آرزوهای خوبی، مرسی که ازم تعریف کردی، تو آشپزی هنوز اعتماد به نفسم خیلی بالا نیست،‌کلی ذوق میکنم ازم تعریف میشه.
ایشالا همیشه شاد باشی و خندون

elnaz یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 10:01 http://elnazozendegi.blog.ir

خیلیم عالیه دست پختت بانو جان...منم خیلی از نت دستور غذا و شیرینی بر میدارم ،برای ماهایی که کارمندیم پخت و پز والا با اون خستگی خودش یه پروسه هست

ممنون الناز جون
من که با اینترنت تمام غذاها رو یاد گرفتم! یعنی مطمئنم اگه زمانی ازدواج میکردم که انقدر اینترنت و بخصوص تلگرام و اینستاگرام رایج نبود، بیچاره میشدم چون سختم هم هست به کسی زنگ بزنم و ازش دستور بگیرم.
پخت و پزو دوست دارم اما واقعا از سر کار برگشتن و شام و ناهار درست کردن خیلی زور داره، برای همین من آخر هفته ها سه چهار مدل غذا درست میکنم که حداقل تا دوشنبه شام داشته باشیم و خودم هم ناهار ببرم اداره.

آوا یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 08:37

سلام مرضیه جانم.
به به چه غذاهایی ...کدبانووو...
خیلی غذاهات خوش آب و رنگه و دلم اب افتاد حسابی.
نوش جونتون.

سلام آواجان
ممنونم، هنوزم اول راهم اما دارم تلاشمو میکنم...
جای شما خالی عزیزم

خورشید یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 08:23 http://khorshidd.blogsky.com

مرضیه جون غذاها نوش جونت
ولی برای من باز نشد عزیزم

مرسی عزیز دلم
چرا باز نشد، برای ترانه هم باز نشد! یه توضیحاتی براش نوشتم شاید کمک کنه باز بشه. من دوست داشتم شما دوستام ببینین خب...

ترانه یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 01:00 http://daftare-zendegiye-man.blogsky.com/

به به کدبانو خانوم.آفرین به تو خسته هم نباشی.
عکسها برای من باز نشدا

فدای تو
ئه ترانه چرا باز نشد! تو باید هنرمندیهای منو ببینی! حالا همچین تحفه هم نیستن اما ندید بدیدم دیگه
کل آدرس عکسو انتخاب کن،‌بعد کلیک راست بعد open link
یا اینکه آدرس عکس رو انتخاب کن،‌کپی کن بذار رو قسمت آدرس بعد کلیک

آیدا سبزاندیش شنبه 22 مهر 1396 ساعت 22:47 http://sabz144.blogfa.com

اووووووم مرضیه خانوم چه کردهههههه. به به.یه فکری هم به حال ما بکن بعد عکس بذار.امیدوارم که زندگیت سرشار از شادی و آرامش باشه عزیزمممم

مرسی آیدا جون
عکسها برای تو باز شد دیگه؟ نمیدونم چرا یکی دو نفر گفتن باز نشده براشون...
ممنون عزیزم،‌ به هنرمندی شما که نمیرسیم
همچنین گلم، فدات

فرناز شنبه 22 مهر 1396 ساعت 19:04

خیلی بامزه نوشته بودی ولی کار باحالی کردی برای مادرشوهرت هم عکس فرستادی چون مادرها همیشه نگران گرسنه موندن بچه شونن. من نتونستم عکسارو باز کنم چون با موبایل میخونم و کپی کردن کار خیلی خیلی سختیه ولی مطمئنم همه چیز عالی شده چون با عشق پخته شدن

مرسی عزیزم
چه حیف شد حالا رسیدی به لپتاب یا کامپیوترت،‌بازشون کن.
آره منم با همین نیت میفرستم،‌البته خدا رو شکر مادرشوهرم در ظاهر هم که شده هیچوقت در قید و بند این مسائل نیست اما میدونم مادره و خوشحال میشه ببینه عروسش به پسرش میرسه، بخصوص من که چون شاغل هم هستم ممکنه این تصور ایجاد شه که خورد و خوراکشون معلوم نیست درحالیکه من همیشه شام گرم دارم.
راست میگی، هروقت غذا رو با روحیه خوب و عشق میپزم خیلی خوب میشه،‌میدونم تاثیر داره واقعا

ستاره شنبه 22 مهر 1396 ساعت 16:13

سلام گلم
کدبانو
زرنگ
آشپز
کلی آشپزی کردی
چه خوشمزه جاتی مخصوصأ آخری
معلومه خیلی خوشمزه هستن نوش جان

منم آنچنان آشپزی نمیکردم دوران مجردی فقط غذاهایی رو که خودم خیلی دوست داشتم درست میکردم

سلام ستاره جون، خوبی؟
مرسی که منو از تعاریفت سیراب کردی!
جای شما خالی عزیزم، حالا باز خوبه کم آشپزی میکردی من که تا وقتی عقد کنیم به زور نیمرو درست میکردم البته دستم هم باز نبود خدایی خودمم اعتماد به نفسشو نداشتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.