بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

بیم و امید

زندگی من در بیم و امید می گذرد... (برای دریافت رمز پستها از قسمت تماس با من اقدام کنید)

رمزی شدن پستها

تصمیم گرفتم به جای رمزی کردن کل وبلاگم به پیشنهادی یکی از دوستان خود پستها رو تک تک رمزی کنم. حس کردم رمزی کردن خود پستها چندان فرقی نداره با رمزی کردن کل وبلاگم. برای دوستانی که ازم درخواست رمز کردند رمز پستها رو میفرستم، رمز پستهای معمولی که قبل خوندن وبم توسط اون پست فطرت رمزدار نبودند، همیشه ثابته اما اگر بالای پستی نوشتم رمز متفاوت، یعنی با رمزی که برای دوستان فرستادم فرق داره و اگر درخواست کنید مجددا میفرستم...

این روزها سر همین قضیه خونده شدن وبلاگم توسط یه آدم رذل که ظاهراً خونده و به دو سه نفر دیگه هم راجبش گفته حال و روز خوبی ندارم. از دیروز صبح که فهمیدم حالم بده...سامان دیشب با عصبانیت ازم خواست کل وبلاگو پاک کنم! گفت اونم حقی داره و دوست نداره زندگی خصوصیش در معرض عموم باشه! منم فکر کردم راست میگه و اونم در این مورد حقوقی داره و باید به حرفش گوش گنم، اما واقعا دلم نیومد، سالهاست که مینویسم، ترک کردن این عادت خیلی برام سخته،‌انگار که در وجودم احساس خلا کنم...همسرم این نوع احساس خلا رو درک نمیکنه، شاید مثل اغلب آقایون و مدام نگران مسائل امنیتیه چون خودش خیلی حواسش به این جور چیزا هست.

سخته برام گوش کردن به حرفش برای پاک کردن وبلاگ. تصمیم گرفتم از این به بعد همه پستها رو رمزدار کنم، تا بعداً شاید تصمیم بگیرم برای همیشه وبلاگ نویسی رو به احترام همسرم رها کنم و یا شاید برای بار دهم وبلاگ جدید بسازم و دو مرتبه همه چیو از اول و با آدرس جدید شروع کنم. خدا از باعث و بانیش نگذره که آرامشو ازم گرفت. من فقط همینجا رو داشتم و بس. الان دیگه حتی با رمزی نوشتن هم باز احساس عدم امنیت دارم،‌حتی قبل این موضوع هم داشتم و راحت نمینوشتم الان که دیگه خیلی خیلی بدتر هم شده... برای دوستانی که درخواست رمز کردند رمز ثابت رو میفرستم، البته درصورتی که اسم مطلبی رو گذاشتم "خصوصی"،‌یعنی که رمزش با رمز ثابتی که برای همه فرستادم فرق داره و یه مقداری خصوصی تره.

برای درخواست رمز یا در ذیل همین پست پیام بذارید یا در قسمت "تماس با من" در سمت راست وبلاگ.

 لطفا افرادی که رمزمو دریافت کردند، حتی اونایی که خواننده خاموش بودند و اهل کامنت گذاشتن نیستند و برای دریافت رمز بهم ایمیل دادند، برای یکبار هم که شده کامنت بذارند تا مطمئن شم رمز به دستشون رسیده.

کامنتهای این پست هم تایید نمیشند.

برام دعا کنید دوستان که بتونم آرامش از دست رفتمو به دست بیارم.


نظرات 11 + ارسال نظر
marzi جمعه 14 مهر 1396 ساعت 16:21 http://rozegaremarzi.blogsky.com

سلام مرضی جان. خوبی؟
من نبودم چه خبرا شده؟؟
ان شالله شر انسانهای بد طینت از جهان کم بشه.
اگر مایل بودی به منم رمز بده.
ولی من دیر به دیر میام و میخونمت. حمل بر بی ادبی نشه یه وقت خیلی وقته وبلاگ دوستان نرفتم. شاید یک ماه میشه شایدم بیشتر.

سلام عزیزم
متاسفانه یک آدم خدا نشناس اومده و مطالبمو خونده... واقعاً خدا شر آدمهای بدطینت رو به خودشون برگردونه.
اشکال نداره عزیزم،‌میبینم که وبت رو هم خیلی دیر به دیر بروز میکنی، امیدوارم هرجا هستی حالت خوب باشه.
رمز رو برات میفرستم

یک خانم پنج‌شنبه 13 مهر 1396 ساعت 15:13

سلام
خیلی از خوندن این پست ناراحت شدم
چه خوبه دای شما برای اینکه پرستاری کار طاقت فرسایی هست .یک هنر صنایع دستی انجام بدن .خطاطی ار با چرم با چوب منبت .اموزش همه در اپارات هست .کار هنری خیلی روحیه بخشه .تشویقش کنید حتی قالی بافی کار با گیاهان اپارتمانی .
در کانال @zekreshefaیک دعایی هست مخصوص کسانی که مشکلات بسیار بزرگی دارن اونجا هست
راستی شاید بشه یک پزشک طب سنتی رو ببرید پیش داییتون و بتونه کاری براشون انجام بده.
به امید شفای مریضا

سلام خانمی،
ببخشید که ناراحتتون کردم.
والا دایی من طفلک انقدر مشغله داره که حتی اگر هم بخواد بعیده بتونه به این کارها برسه، نگهداری از برادر کوچیکه،‌رسیدگی به بچه های کوچیکش، رسیدن به زندگی و زن و بچه های خودش، یه عالم کار دیگه، واقعا وقتی براش نمیذاره، حتی وقت کتاب خوندن هم نداره طفلی، کلاً هم خیلی تو فاز هنر نیست، طفلک دایی محمدم یه نقاش و خطاط درست و حسابی بود... میخواست وقتی بازنشست شد بره سراغ این کارها...
طب سنتی هم نمیتونه کاری کنه، ما به هر دری زدیم و به بن بست خوردیم، متاسفانه برای دایی طفلی من همه راهها بستست... فقط باید معجزه باشه.
ممنون از معرفی کانال عزیزم،‌عضوش میشم،‌

نرجس چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت 19:30

سلام بر مرضیه جون، خانم من رمز ندارم

فرستادم برات عزیزم

آیدا سبزاندیش جمعه 7 مهر 1396 ساعت 19:00 http://sabz144.blogfa.com

سلام
عزیزم مرسی برای اعتمادت.امیدوارم همیشه شاد باشی من برم بقیه پست ها رو بخونم.

نازلی پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 20:24 http://www.n-nikan.blogsky.com

سلام ممنونم بابت رمز مرضیه جون

سلام نازلی جان
خواهش میکنم گلم

سما پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 13:46

سلام.سمانه هستم.ازم برسیدی از کجا وبتو یافتم.از وب ترانه.منم رشتی هستم.ولی راستش اهل کامنت نیستم زیاد واسه اینکه شاغلم و بجه کوجیک دارم و وقت نمیکنم ولی میخونمتون.البته قبلا هم کفتم کاملا قابل درکه اکه رمزتو ندی.ولی,با اینحال خوشحال میشم.

سلام عزیزم به ایمیلت فرستادم

فرانک پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 01:45 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

مرضیه جون بابت رمز ممنونم ازت...
مردم چقدر فضول شدن...

ای بابا چی بگم فرانک جون
خواهش میکنم عزیزم

بانوی برفی چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 17:10

من میخواستم بهتون بگم حتی از اسم های اصلی ا خودتون استفاده نکنید و اسم مستعار بذاری مثه اکثر وبلاگی ها
به نظر من آدرس رو عوض کنید بهتره کسی که پیداتون کرده اینجا میتونه با یه اسم مستعار یا یه نشونی دیگه رمز رو ازتون بگیره و از دوستاتون بخواهین تا چند وقت شما دو حتی اگه اسم جدید گذاشتید داخل لینک قرار ندن
نظر همسرتون محترمه مرد ا کلا با فضای مجازی احساس امنیت ندارن
بازم خواستم این ها رو هم بهتون بگم...موفق باشید

مرسی عزیزم از حرفهای خوبت
حتما اسم مستعار میذارم به زودی
آدرس رو خواستم عوض کنم اما خب دیدم اونوقت خیلی از خاموشها پیدام نمیکنند،‌حالا شاید اینکارو هم کردم اما متاسفانه کسی که میخواسته بخونه منو تا الان هر چی خواسته خونده دیگه...
رمز رو هم انشالله به ادمهای درست دادم...
طفلی همسرم خیلی ناراحته از وب داشتن من. بار دومیه که داره براش دردسر میشه...
بازم ممنون
شاد باشی

خورشید چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 16:15 http://khorshidd.blogsky.com

مرضیه جون دوباره رمز میخوام امیدوارم باشی و بدی
اگر هم نبودی امیدوارم آخر هفته ت پر از آرامش باشه

سلام خورشید جان
برات فرستادم عزیزم
در پناه حق

ماهی چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 16:01 http://mahi-mah.blogsky.com/

سلام
خواننده خاموش هستم
من نمیدونم چطوریه که یکی جایی رو میخونه و از اشناها در میاد فوری میاد اعلام میکنه و شر راه میندازه
میشه خواهش کنم به من رمز بدی؟
البته هر جور راحتی.چون درک می کنم که باید بشناسی
فقط متوجه نشدم ایمیل یا کامنت؟

سلام عزیزم براتون فرستادم...
چون بخشهایی از وبتونو خوندم و بهتون حس اعتماد داشتم.
موفق باشید

ترانه چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 15:39 http://daftare-zendegiye-man.blogsky.com/

من تو پست قبلی گفتم.دوباره تکرار میکنم.ولی چرا انقدر برات مهمه؟؟تو که چیز عجیبی نمینویسی.یه زندگیه نرمال روزانه داری و با یه همسر خداروشکر خیلی خوب.نگران چی میشی؟

سلام عزیزم
به هر حال من خیلی حرفهای خصوصیمو که هیچکس نمیدونه یا از احساسات درونیم که همیشه سر کار یا در جمع فامیل نقاب زدم روشون که کسی نفهمه رو اینجا نوشتم... کسی منو اینطوری و با ویژگیهایی که تو وبم نوشتم نمیشناسه.
واقعا متاسفم برای اون آدم فقط همین.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.